گنجور

شمارهٔ ۵۱ - در غزل است

ای مهر تو در میان جانم
و ای نام تو بر سر زبانم
تو خوب چو باغ ارغوانی
من زشت چو کشت زعفرانم
از بردن نام و زلف و خالت
چون نافه مشک شد دهانم
شبها ز غمت همی نخسبم
زین است که زرد و ناتوانم
هندو نیم ار تو را چرا پس
بر بام غم تو پاسبانم
گر نام تو بر سرم نبودی
کس بازنیافتی نشانم
گفتی که کنی تو در سرم جان
حقا که در آرزوی آنم
خود را عجمی چه سازی ای ترک
هرگه ز تو بوسه ای ستانم
گویم که بیار آن لب شیرین
گوئی تو که پارسی ندانم
با گرسنگان به خوان وصلت
گر هیچ کری کند بخوانم
آن رفت که با قوام بودم
امروز قوامیم نه آنم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای مهر تو در میان جانم
و ای نام تو بر سر زبانم
هوش مصنوعی: تو نور روشنی در قلب منی و نام تو همواره بر زبان من جاری است.
تو خوب چو باغ ارغوانی
من زشت چو کشت زعفرانم
هوش مصنوعی: تو مانند باغی پر از گل‌های ارغوانی زیبا هستی، اما من همچون زعفرانی که در زمین نامناسب رشد کرده، زشت و نامناسب به نظر می‌رسم.
از بردن نام و زلف و خالت
چون نافه مشک شد دهانم
هوش مصنوعی: وقتی نام و زلف و زیبایی تو را به زبان می‌آورم، دهانم مثل مشک خوشبو می‌شود.
شبها ز غمت همی نخسبم
زین است که زرد و ناتوانم
هوش مصنوعی: شب‌ها از غم تو خوابم نمی‌برد و دلیلش این است که حال و روزم زرد و ناتوان است.
هندو نیم ار تو را چرا پس
بر بام غم تو پاسبانم
هوش مصنوعی: چرا باید برای غم تو در بالای بام vigil نگهبانی دهم، وقتی که هندو نیستم؟
گر نام تو بر سرم نبودی
کس بازنیافتی نشانم
هوش مصنوعی: اگر نام تو بر سر من نبود، هیچ کس دلیلی نمی‌توانست برای شناختن من پیدا کند.
گفتی که کنی تو در سرم جان
حقا که در آرزوی آنم
هوش مصنوعی: تو گفتی که در دل من زندگی خواهی کرد و من به راستی در آرزوی آن هستم.
خود را عجمی چه سازی ای ترک
هرگه ز تو بوسه ای ستانم
هوش مصنوعی: ای ترک! چرا خود را غیر از آنچه هستی نشان می‌دهی؟ من هرگز از تو بوسه‌ای نمی‌گیرم.
گویم که بیار آن لب شیرین
گوئی تو که پارسی ندانم
هوش مصنوعی: بگویم که آن زبان شیرین تو را به من بیاور که من فارسی را نمی‌دانم.
با گرسنگان به خوان وصلت
گر هیچ کری کند بخوانم
هوش مصنوعی: اگر کسی با گرسنگان هم سفره شود و از روی بزرگواری چیزی به آنها بدهد، من هم با کمال میل به آن سفره می‌نشیند.
آن رفت که با قوام بودم
امروز قوامیم نه آنم
هوش مصنوعی: آن شخصی که به خاطر او قوی و استوار بودم دیگر در کنار من نیست، امروز خودم به آن استواری دست یافته‌ام و دیگر همان فرد گذشته نیستم.