شمارهٔ ۵۲ - در غزل است
ای در دل عاشقان تو درد
و ای چهره دوستان تو زرد
از جمله عاشقان منم طاق
وز باره نیکوان توئی فرد
سر برزند از غم تو هر شب
از برج دلم ستاره درد
تا چند ره تو بایدم رفت
تاچند غم تو بایدم خورد
یک روز برم نیائی آخر
ای عشوه فروش ناجوانمرد
وقت تو عزیز باشد ای جان
خلوت نتوان ز تو طلب کرد
در حجره عاشق آی و منشین
بر پای سلام کن و برگرد
هر چند که کودکی و نادان
چون طیره دهی مرا زهی مرد
بد مهر کسی و بی محابا
کز مرد همی برآوری گرد
فرزند که بودی از که زادی
گوئیت کدام دایه پرورد
درد او جفا تو از قوامی
بی مهره به مهر برده ای نرد
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای در دل عاشقان تو درد
و ای چهره دوستان تو زرد
هوش مصنوعی: تو برای عاشقان درد و حزن هستی و چهرهات برای دوستان خالی از نشاط و شادی است.
از جمله عاشقان منم طاق
وز باره نیکوان توئی فرد
هوش مصنوعی: من هم از عاشقان تو هستم و تو در میان نیکان و خوبان، بینظیری.
سر برزند از غم تو هر شب
از برج دلم ستاره درد
هوش مصنوعی: هر شب از دل پر درد من، ستارههای غم تو به آسمان میتابند.
تا چند ره تو بایدم رفت
تاچند غم تو بایدم خورد
هوش مصنوعی: چقدر باید در این مسیر قدم بزنم و تا کی باید غصهی تو را تحمل کنم؟
یک روز برم نیائی آخر
ای عشوه فروش ناجوانمرد
هوش مصنوعی: یک روز نیایی، ای عشوهگری که انصاف نداری.
وقت تو عزیز باشد ای جان
خلوت نتوان ز تو طلب کرد
هوش مصنوعی: زمان تو ارزشمند است، ای جان. در این خلوت نمیتوان از تو چیزی خواست.
در حجره عاشق آی و منشین
بر پای سلام کن و برگرد
هوش مصنوعی: در محفل عاشقانه وارد شو، بر پا نایست و با سلام برگرد.
هر چند که کودکی و نادان
چون طیره دهی مرا زهی مرد
هوش مصنوعی: هر چند که تو هنوز کودک و نادانی، اما وقتی که مرا به چالش میکشی، آنچنان از خودم راضی و قوی میشوم که ارزش و اعتبارم بیشتر میشود.
بد مهر کسی و بی محابا
کز مرد همی برآوری گرد
هوش مصنوعی: محبت کسی را نداشته باش و بیپروا از دیگران به دور خود گرد و غبار ایجاد کن.
فرزند که بودی از که زادی
گوئیت کدام دایه پرورد
هوش مصنوعی: اگر به گذشتهات فکر کنی، باید از چه کسی به دنیا آمدهای و چه کسی تو را بزرگ کرده است، صحبت کنی.
درد او جفا تو از قوامی
بی مهره به مهر برده ای نرد
هوش مصنوعی: درد او از این است که تو با بیاحساسیتیت، بازی محبت را به نفع خود رقم زدهای.

قوامی رازی