گنجور

شمارهٔ ۴۳ - در تغزل است

ای دل تو را است عشرت و عیش همه جهان
دیگر مگرد گرد در عشق هان و هان
عشق آتشی بزرگ بود و محنتی شگرف
صلحی همه خصومت و سودی همه زیان
ای مهر تو نبشته مرا بر کنار دل
وز عشق جای کرده تو را در میان جان
چون شرط کرده ای که نگوئی مرا سخن
عهدی بکن که بازنگیری ز من زبان
ور ز آنکه خود بتابی بر من چو آفتاب
کاری بود نگارا آن تا به آسمان
با زلف؛ نیکوئی عجب آید ز روی تو
با زاغ کی بود گل سوری به بوستان
زلف تو را طرب ز لب تست و روی من
بنگر که چون بودمی و زنگی و زعفران
گفتی قوامیا تو چرا بوسه خواستی
چون با منت سخن نرود جز به ترجمان
گفتم برآزمایم باشد که بشنوی
آن سنگ رایگان و گنجشک رایگان
ترسم ز دست عشق تو فریادها کنم
روزی ز پیش نایب ملک خدایگان

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای دل تو را است عشرت و عیش همه جهان
دیگر مگرد گرد در عشق هان و هان
هوش مصنوعی: ای دل، تو تنها به دنبال لذت و خوشی نباش و از دیگر جنبه‌های زندگی غافل نشو. به عشق و معانی عمیق آن توجه کن و در دام‌های بیهوده گرفتار نشو.
عشق آتشی بزرگ بود و محنتی شگرف
صلحی همه خصومت و سودی همه زیان
هوش مصنوعی: عشق مانند آتشی بزرگ است که درد و رنجی بسیار به همراه دارد، همچنین می‌تواند به آرامش و صلحی در برابر جنگ‌ها و خصومت‌ها منجر شود. اما در عین حال، می‌تواند باعث آسیب و زیان نیز باشد.
ای مهر تو نبشته مرا بر کنار دل
وز عشق جای کرده تو را در میان جان
هوش مصنوعی: تو مانند خورشید من را در کنار دل نوشته‌ای و عشق تو را در قلبم جای داده‌ای.
چون شرط کرده ای که نگوئی مرا سخن
عهدی بکن که بازنگیری ز من زبان
هوش مصنوعی: چون تو تصمیم گرفته‌ای که با من صحبت نکنی، پس وعده‌ای به من بده که از این تصمیم خود پشیمان نشوی.
ور ز آنکه خود بتابی بر من چو آفتاب
کاری بود نگارا آن تا به آسمان
هوش مصنوعی: اگر تو همچون آفتاب بر من بتابی و مرا روشن کنی، کار بزرگی انجام داده‌ای، ای نازنین، که حتی تا آسمان‌ها نیز تاثیر خواهد گذاشت.
با زلف؛ نیکوئی عجب آید ز روی تو
با زاغ کی بود گل سوری به بوستان
هوش مصنوعی: زمانی که زلفت را به خوبی بپوشانی، زیبایی‌ات به قدری حیرت‌انگیز می‌شود که هیچ‌کس نمی‌تواند تصور کند که این زیبایی به اندازه گل سرخ در باغ می‌تواند جالب باشد.
زلف تو را طرب ز لب تست و روی من
بنگر که چون بودمی و زنگی و زعفران
هوش مصنوعی: زلف تو به زیبايي لبت بستگی دارد و حالا به چهره من نگاه کن که چگونه هستم، مانند زنگ و زعفران.
گفتی قوامیا تو چرا بوسه خواستی
چون با منت سخن نرود جز به ترجمان
هوش مصنوعی: چرا خواستی به من بوسه بدهی؟ زیرا با خواهش و درخواست نمی‌توان به راحتی صحبت کرد، مگر با ترجمه‌ای از دل.
گفتم برآزمایم باشد که بشنوی
آن سنگ رایگان و گنجشک رایگان
هوش مصنوعی: گفتم می‌خواهم امتحان کنم شاید صدای آن سنگ را بشنوی که بدون هیچ هزینه‌ای است، مانند صدای گنجشکی که نیز رایگان است.
ترسم ز دست عشق تو فریادها کنم
روزی ز پیش نایب ملک خدایگان
هوش مصنوعی: می‌ترسم روزی به خاطر عشق تو به زاری و فریاد بیفتم و پیش حاکم آسمانی به درد و دل بپردازم.