گنجور

شمارهٔ ۴۲ - در مدح قوام الدین ابوالقاسم ناصربن علی گزینی انسابادی گوید دراین مدیحه اشارت به وفات سلطان محمود و تسلیت برای سلطان سنجر نیز هست

ایا در حکم تو کرده جهانبان
جهان چندان که هست آباد و ویران
وزیر شرق و غرب و صدر اسلام
پناه ملک و دین و پشت ایمان
تو را آن پیرهن پوشید دولت
که دارد هفت چرخ اندر گریبان
همه خلق جهانت چاکرانند
فلک بنده ستاره آفرین خوان
به نزدیک دل تو صعب تنگ است
ز روی عقل طول و عرض دو جهان
سرائی را که سازد دولت او را
فلک در باشدش خورشید دربان
دویت از قرصه خورشید زیبد
سزای خامه تو روز دیوان
کز آن زرین شهاب آسا قلمهات
مجره هست چون سیمین قلمدان
اگر چه رای تو بر هفت کشور
همی تابد چو خورشید درفشان
پیمبروار خواهد کرد از این پس
براق بخت تو بر عرش جولان
ز جرم ماه داری طوق مرکب
زخم چرخ سازی طاق ایوان
بدان کز جود تو پوشیده گردد
همی زاید ز مادر خلق عریان
اگر با کین تو کودک خورد شیر
ببندد دایه را رگهای پستان
خراسان و عراق ارچه بزرگ است
بود با همت تو خوار و آسان
دو سائل گر به نزدیک تو آیند
عراق آن را دهی این را خراسان
به گردون بر یکی برج کمان است
که تیر او شکافد سنگ و سندان
که تا زو ناوک انداز حوادث
بدوزد بدسگالت را دل و جان
تو در باران اقبالی و خصمت
به باران در ولی در تیر باران
ز بانگ و نام تو بدخواه مدبر
نه نان دارد نه جان نه خان و نه مان
بهشت از بهر آن آراست ایزد
که خواند دوستانت را به مهمان
جهنم زان سبب را تافت جبار
که دارد دشمنانت را به زندان
دم بدخواه تو چون باد دی گشت
که مهرت شد چو باغ پر ز ریحان
از آن اندر دلش مهر تو خوش نیست
که بستان خوش نباشد در زمستان
وزیرانی که بودستند از این پیش
کفایت ورز و هشیار و سخندان
ز تو معلوم گشت امروز که آنگاه
وزارت بر همه بود است تاوان
تو را در کاروانهای کفایت
سزد چون صاحب کافی شتربان
ز بالای وزارت پایه ای نیست
ولیکن زو تو را بستود نتوان
بر آن درگه که آب دولت توست
وزارت هست خاک پای دربان
جهان در حکم سلطان جهان است
ولیکن هست در حکم تو سلطان
قوام الدین تو را زیبد که خوانند
به حق نعمت دارای دوران
که در دینی نظام ملک عالم
که در ملکی قوام دین یزدان
روانت را مبادا هیچ اندوه
به ملک اندر روانت باد فرمان
در آن فترت که شد سلطان ماضی
ز لشکرگه بدارالملک رضوان
طناب خیمه عمرش گسستند
از این آفت سرای تنگ میدان
برفت آثار او از دین و دولت
چو فر نو بهار از باغ و بستان
ز کیهان شاه کیهان بس جوان رفت
که لعنت باد بر کردار کیهان
بقای شاه اعظم باد با تو
که هست از عمرتان آفاق عمران
اگر نه رای تو بودی در آن وقت
ز خون دریاصفت گشتی بیابان
سپاهی بر مثال کوه آهن
به زور زال و سهم پور دستان
حمایل کرده زهرآلود شمشیر
زره را داده خون آلود خفتان
چتو تیغ سیاست برکشیدی
بگشت از هول رنگ چرخ گردان
کمان بر قلب تن بشکست قبضه
خدنگ از فرق سر بنداخت پیکان
به بحر کین نهنگان بلا را
ز سهم تو فرو ریزید دندان
یکی طوفان نشاندستی به تدبیر
که بگسستی ز هم گردون و ارکان
اگر طوفان به عهد نوح برخاست
تو آن نوحی که کردی دفع طوفان
خداوندا قوامی بس قدیم است
که دارد حق خدمتها فراوان
رسیده پیش از این در دولت تو
ز خدمتها به نعمتهای الوان
کنون گر دورم از خدمت عجب نیست
که باغ وصل دارد داغ هجران
مرا گر فر تو بر سر نبودی
نه دل بودی نه جان بودی نه جانان
به حمدالله نیم در خدمت تو
ازین مشتی هوس پیمای نادان
ز باد طبعم از دریای خاطر
بخیزد موجهای گوهرافشان
به ایوان تو در چون شعر خوانم
فرود آید ز کیوان آب حیوان
گلستان سعادت درگه تو است
قوامی بلبل آهسته دستان
به فضل خویشتن نزدیک دارش
که بلبل دور ماند است از گلستان
سلیمان واری اندر ملک و چاکر
طلب کرد است هدهد را سلیمان
الا تا از خدای اندر زمانه
بود دولت دلیل و بخت برهان
خدایت یار باد و بخت هم پشت
زمانه یاور و دولت نگهبان

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ایا در حکم تو کرده جهانبان
جهان چندان که هست آباد و ویران
هوش مصنوعی: آیا آنچه که تو درباره‌ی سرنوشت جهان تصمیم گرفته‌ای، به اندازه‌ای است که بر آبادانی و ویرانی آن تاثیر بگذارد؟
وزیر شرق و غرب و صدر اسلام
پناه ملک و دین و پشت ایمان
هوش مصنوعی: وزیر شرق و غرب و زمان صدر اسلام، حمایتی برای پادشاهی، دین و پشتوانه ایمان بوده است.
تو را آن پیرهن پوشید دولت
که دارد هفت چرخ اندر گریبان
هوش مصنوعی: تو را لباس خوشبختی پوشانده است که در آن، هفت آسمان به هم بافته شده‌اند.
همه خلق جهانت چاکرانند
فلک بنده ستاره آفرین خوان
هوش مصنوعی: تمامی انسان‌ها در این جهان برای خدمت و بندگی خلق شده‌اند، و آسمان هم در واقع خادم ستاره‌بودن است.
به نزدیک دل تو صعب تنگ است
ز روی عقل طول و عرض دو جهان
هوش مصنوعی: به خاطر عقل، جانداری که به نزدیک قلب تو می‌آید، در فضایی تنگ و محدود قرار دارد که وسعت دو جهان را برنمی‌تابد.
سرائی را که سازد دولت او را
فلک در باشدش خورشید دربان
هوش مصنوعی: سرا و خانه‌ای که تقدیر و بخت فردی را بسازد، در آن خانه خورشید به عنوان نگهبان حضور دارد.
دویت از قرصه خورشید زیبد
سزای خامه تو روز دیوان
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و درخشندگی خورشید اشاره دارد و بیان می‌کند که نور و زیبایی خورشید باید شایسته و سزاوار قلم و نوشتار تو باشد. همچنین به نوعی از این موضوع سخن می‌گوید که تو باید در نوشتارت، روزی را به شکل خاصی بازگو کنی که درخور آن زیبایی و نور باشد.
کز آن زرین شهاب آسا قلمهات
مجره هست چون سیمین قلمدان
هوش مصنوعی: قلم‌هایی که همچون شهاب‌های طلایی می‌درخشند، مانند دوات‌های نقره‌ای هستند که در مسیر خود زیبایی و درخشش خاصی دارند.
اگر چه رای تو بر هفت کشور
همی تابد چو خورشید درفشان
هوش مصنوعی: اگرچه نظر و فکر تو مانند نور خورشید بر هفت سرزمین می‌درخشد و تأثیرگذار است،
پیمبروار خواهد کرد از این پس
براق بخت تو بر عرش جولان
هوش مصنوعی: از این پس، بخت و اقبال تو مانند یک اسب سریع و چابک، به طور شگفت‌انگیزی در آسمان و بالای سر تو حرکت و جولان خواهد داشت.
ز جرم ماه داری طوق مرکب
زخم چرخ سازی طاق ایوان
هوش مصنوعی: به دلیل جرم و خطای تو، زنجیری از زخم‌هایی که به دست چرخ زمان برگردانت حلقه زده، در فضا و ظاهرت حس می‌شود.
بدان کز جود تو پوشیده گردد
همی زاید ز مادر خلق عریان
هوش مصنوعی: بدان که با بخشش و generosity تو، نیازمندان به خوبی تأمین می‌شوند و خلق از ابتدا بدون لباس و نیازها به دنیا نمی‌آیند.
اگر با کین تو کودک خورد شیر
ببندد دایه را رگهای پستان
هوش مصنوعی: اگر کودک بر اثر کینه‌ تو، شیر بنوشد، دایه نباید از ترس و نگرانی، رگ‌های پستانش را ببندد.
خراسان و عراق ارچه بزرگ است
بود با همت تو خوار و آسان
هوش مصنوعی: خراسان و عراق هرچقدر که بزرگ و با اهمیت باشند، با تلاش و اراده تو به راحتی و به سادگی تحت تاثیر قرار می‌گیرند.
دو سائل گر به نزدیک تو آیند
عراق آن را دهی این را خراسان
هوش مصنوعی: اگر دو درخواست‌کننده به نزد تو بیایند، یکی را به عراقی بودنش و دیگری را به خراسانی بودنش بپذیری.
به گردون بر یکی برج کمان است
که تیر او شکافد سنگ و سندان
هوش مصنوعی: در آسمان، یک برج کمان وجود دارد که تیر آن قادر است سنگ و سندان را بشکافد.
که تا زو ناوک انداز حوادث
بدوزد بدسگالت را دل و جان
هوش مصنوعی: تا زمانی که بدسرشت‌ها به تو آسیب نزنند و روح و جانت را بربایند، باید مراقب باشی.
تو در باران اقبالی و خصمت
به باران در ولی در تیر باران
هوش مصنوعی: تو زیر باران خوش اقبال هستی، اما دشمن تو هم در باران است؛ اما تو در تیراندازی به هدف میزنی.
ز بانگ و نام تو بدخواه مدبر
نه نان دارد نه جان نه خان و نه مان
هوش مصنوعی: صدای تو و نام تو باعث می‌شود که دشمنان و بدخواهان حتی نان و جان و خانه و سرپناه نداشته باشند.
بهشت از بهر آن آراست ایزد
که خواند دوستانت را به مهمان
هوش مصنوعی: خداوند بهشت را به خاطر دوستانش زیبا و آماده کرده است تا آنها را به مهمانی دعوت کند.
جهنم زان سبب را تافت جبار
که دارد دشمنانت را به زندان
هوش مصنوعی: بخاطر دشمنانت که به اسارت گرفته شده‌اند، جبار با خشم و خشونت به جهنم توجه کرده است.
دم بدخواه تو چون باد دی گشت
که مهرت شد چو باغ پر ز ریحان
هوش مصنوعی: حسادت و بدخواهی تو مانند باد بد شد که محبتت مانند باغی پر از گل و ریحان گردید.
از آن اندر دلش مهر تو خوش نیست
که بستان خوش نباشد در زمستان
هوش مصنوعی: اگر در دل کسی نسبت به تو احساس محبت نیست، دلیلش این است که مانند باغی که در زمستان شکوفا نمی‌شود، محبت نمی‌تواند در دل او نیز شکوفا شود.
وزیرانی که بودستند از این پیش
کفایت ورز و هشیار و سخندان
هوش مصنوعی: وزیرانی که قبلاً در کار بودند، باید دانشمند و با تدبیر و سخنور باشند.
ز تو معلوم گشت امروز که آنگاه
وزارت بر همه بود است تاوان
هوش مصنوعی: امروز مشخص شد که در گذشته، بیشتر از هر چیز، مسئولیت و اداره امور بر عهده تو بوده و حالا باید هزینه‌اش را بپردازی.
تو را در کاروانهای کفایت
سزد چون صاحب کافی شتربان
هوش مصنوعی: تو در میان کاروان‌هایی که به اندازه کافی توانمندند، مثل کسی هستی که صاحب و رهبر آن کاروان است و می‌تواند به خوبی هدایت و رهبری کند.
ز بالای وزارت پایه ای نیست
ولیکن زو تو را بستود نتوان
هوش مصنوعی: از جایگاه وزارت چیزی به کسی نمی‌رسد، ولی نمی‌توان کسی را به خاطر تو ستایش نکرد.
بر آن درگه که آب دولت توست
وزارت هست خاک پای دربان
هوش مصنوعی: در جایی که نعمت و خوشبختی تو وجود دارد، حتی خاک پای نگهبان آنجا نیز ارزش و اهمیت دارد.
جهان در حکم سلطان جهان است
ولیکن هست در حکم تو سلطان
هوش مصنوعی: جهان مانند یک پادشاه است، اما تو در زندگی خود می‌توانی مانند یک پادشاه باشی.
قوام الدین تو را زیبد که خوانند
به حق نعمت دارای دوران
هوش مصنوعی: شایسته است که تو محور دین باشی، زیرا حقیقتاً به حق، بهره‌مند از نعمت‌های زندگی هستی.
که در دینی نظام ملک عالم
که در ملکی قوام دین یزدان
هوش مصنوعی: در این جهان، نظام و نظم حاکم بر مملکت به خوبی به تقدیر و طرز اداره دین خدا وابسته است.
روانت را مبادا هیچ اندوه
به ملک اندر روانت باد فرمان
هوش مصنوعی: با هیچ اندوهی به درونت آسیب نرسان، که در آنجا قدرت و حکومتی بر روانت وجود دارد.
در آن فترت که شد سلطان ماضی
ز لشکرگه بدارالملک رضوان
هوش مصنوعی: در زمانی که سلطانی کهنه و قدیم از میدان جنگ دور شده بود و به آرامش و سکونت در سرزمین رضوان آمده بود.
طناب خیمه عمرش گسستند
از این آفت سرای تنگ میدان
هوش مصنوعی: طناب خیمه زندگی‌اش به خاطر این بلا و نامساعدی‌ها در این دنیای تنگ قطع شده است.
برفت آثار او از دین و دولت
چو فر نو بهار از باغ و بستان
هوش مصنوعی: آثار و نشانه‌های او از دین و پادشاهی رفت، مانند اینکه فر و زیبایی بهار از گلستان و باغ حذف شود.
ز کیهان شاه کیهان بس جوان رفت
که لعنت باد بر کردار کیهان
هوش مصنوعی: از عالم بزرگ و وسیع، جوانی به سمت جلو حرکت کرد و بر اعمال این عالم، نفرین باد.
بقای شاه اعظم باد با تو
که هست از عمرتان آفاق عمران
هوش مصنوعی: بقای شاه بزرگ به همراه تو است، زیرا عمر شما به شکوفایی و ساخت و ساز جهان کمک می‌کند.
اگر نه رای تو بودی در آن وقت
ز خون دریاصفت گشتی بیابان
هوش مصنوعی: اگر نظر تو نبود، در آن صورت از خون دریا مانند به بیابان تبدیل می‌شد.
سپاهی بر مثال کوه آهن
به زور زال و سهم پور دستان
هوش مصنوعی: جامعه‌ای که به قوت و استحکام کوه است و با قدرت و شجاعت زال و سهم، مردانگی و جنگندگی را به نمایش می‌گذارد.
حمایل کرده زهرآلود شمشیر
زره را داده خون آلود خفتان
هوش مصنوعی: زره‌ای بر تن کرده که در آن زخم‌ها و نشانه‌های جنگی به وضوح دیده می‌شود و شمشیری به دوش دارد که سمّی و خطرناک است. این تصویر نمایانگر آماده‌باش و به میدان رفتن برای جنگ است.
چتو تیغ سیاست برکشیدی
بگشت از هول رنگ چرخ گردان
هوش مصنوعی: وقتی که در میدان سیاست چاقو (یا ابزار قدرت) را از رو برداشتی، رنگ چرخ (زمان یا سرنوشت) به خاطر ترس و نگرانی تغییر کرد.
کمان بر قلب تن بشکست قبضه
خدنگ از فرق سر بنداخت پیکان
هوش مصنوعی: کمان، تیر را به قلب تن می‌زند و تیر از بالای سر به زمین می‌افتد.
به بحر کین نهنگان بلا را
ز سهم تو فرو ریزید دندان
هوش مصنوعی: در عمق خشم، مخلوقات بزرگ و وحشتناک درد و رنج را از دل تو بیرون می‌ریزند.
یکی طوفان نشاندستی به تدبیر
که بگسستی ز هم گردون و ارکان
هوش مصنوعی: با تدبیر و تدبیر تو، طوفانی را ایجاد کردی که همه چیز را در هم شکست و از هم گسست.
اگر طوفان به عهد نوح برخاست
تو آن نوحی که کردی دفع طوفان
هوش مصنوعی: اگر طوفانی همچون طوفان نوح به راه بیفتد، تو همان نوح هستی که قادر به مقابله با آن خواهی بود.
خداوندا قوامی بس قدیم است
که دارد حق خدمتها فراوان
هوش مصنوعی: ای خدا، بر پاداریی که وجودش بسیار قدیمی است و خدمات زیادی به همگان ارائه می‌دهد.
رسیده پیش از این در دولت تو
ز خدمتها به نعمتهای الوان
هوش مصنوعی: قبل از این، در سایه‌ی خدمات تو، به انواع نعمت‌ها دست یافته‌ایم.
کنون گر دورم از خدمت عجب نیست
که باغ وصل دارد داغ هجران
هوش مصنوعی: حال که از خدمت تو دور هستم، جای تعجبی ندارد؛ زیرا باغ وصال تو تنها با درد فراق پر شده است.
مرا گر فر تو بر سر نبودی
نه دل بودی نه جان بودی نه جانان
هوش مصنوعی: اگر تو بر سر من نمی‌بود، نه دل داشتم، نه جان، و نه محبوبی.
به حمدالله نیم در خدمت تو
ازین مشتی هوس پیمای نادان
هوش مصنوعی: خوشبختانه در نیمه راه خدمت به تو از این گروه نادان و هوسران فاصله گرفتم.
ز باد طبعم از دریای خاطر
بخیزد موجهای گوهرافشان
هوش مصنوعی: از روح لطیف من، امواجی پر از زیبایی و ارزش مانند مروارید از دریاچه‌ی افکار و احساساتم بیرون می‌آید.
به ایوان تو در چون شعر خوانم
فرود آید ز کیوان آب حیوان
هوش مصنوعی: وقتی به ایوان تو می‌آیم و شعری می‌خوانم، برکت و زندگی از آسمان مانند آب زلال و حیات‌بخش بر من نازل می‌شود.
گلستان سعادت درگه تو است
قوامی بلبل آهسته دستان
هوش مصنوعی: بهشت خوشبختی در درگاه تو قرار دارد، ای قوامی! بلبل با صدای آرامش به تو نغمه می‌سراید.
به فضل خویشتن نزدیک دارش
که بلبل دور ماند است از گلستان
هوش مصنوعی: به خودت ایمان داشته باش و به دیگران نزدیک شو، زیرا مانند بلبل که از گلستان دور است، ممکن است از زیبایی‌ها دور شوی.
سلیمان واری اندر ملک و چاکر
طلب کرد است هدهد را سلیمان
هوش مصنوعی: سلیمان در سرزمین خود به دنبال هدهد است و به نوعی از او درخواست کرده است.
الا تا از خدای اندر زمانه
بود دولت دلیل و بخت برهان
هوش مصنوعی: ای کاش که در این دنیا، حکمت و نعمت الهی حاکم باشد و شانس و بخت، راهنمای ما در زندگی باشد.
خدایت یار باد و بخت هم پشت
زمانه یاور و دولت نگهبان
هوش مصنوعی: خداوند تو را حمایت کند و بختت در برابر سختی‌ها یاری‌گر باشد و خوشی و موفقیت نیز در کنار تو باشند.