گنجور

شمارهٔ ۴۱ - در حسن صورت و سؤ سیرت غلامی و کیفیت خرید و فروش او گوید

خریدم از در عشرت غلامکی چو نگار
که گاه بیع مرا دست و دل برفت از کار
غلامکی به حدیث جمال فوق الوصف
نداده بر در حسن آفتاب و مه را بار
چو صورتی که نگارد بهین نگارگری
به صد هزار تکلف به خامه بر دیوار
گشاده جبهت و پاکیزه روی و خرم چشم
لطیف خلقت و شیرین زبان و خوش گفتار
نکرده هیچ کس را دو زلف او تمکین
نداده هیچ دلی را دو چشم او زنهار
ز گل نموده جمالش به ماه بر تصویر
ز مشگ کرده دو زلفش بر آفتاب نگار
قیاس نیست نکوئیش را ولیکن هست
از این یکی عجمی غمرسار بی هنجار
ستور عادت،گوساله طبع،گاو سرشت
خرد رمیده، مدهوش رای، ناهشیار
به خیره رائی از خوک خوکتر صد ره
به خامکاری از گاو گاوتر بسیار
گرش بگویم: کفشم بنه، نهد جبه
ورش بگویم: موزه بده، دهد دستار
به نانباش فرستم شود به کفشی گر
به گازرش بدوانم دود بر عصار
حدیث آب کشیدن ز جوی؛ باز آمد
سبو شکسته و تر کرده جامه چندین بار
به مستراح درون یک تنش همی باید
که . . . بشوید و گرنه تبه کند شلوار
هزار بار زیادت شکست کاسه و خوان
شکسته گردد آری به کار دست افزار
گر از قضا به مهمی فرستمش گه صبح
نماز خفتن کرده به من دهد دیدار
یکی دو بار به گرمابه بردمش دیدم
برهنه . . . وبه سر بر نهاده سطل و ازار
ز حال خانه چو پرسم مرا جواب دهد
بسی است خواجه برون و درون تو را گفتار
به مجلس اندر ساقیش چون کنم که مرا
بلند گوید سه‌یکی بگیر و سیل بیار
چه بر خوریم ز پالیز نارسیده اوی
که نیست خربزه او به جایگاه خیار
سه مه بود که خریدم دو ماهه بیمار است
چو زر وزیر وزریر است زرد و زار و نزار
کسان من به تعهد نشسته بر سر او
چو کرکسان که نشینند برسر مردار
به تندرستی در مرده بود نالان گشت
شگفتم آید تا مرده چون بود بیمار
کنون کجابرم این مرده ریگ را که مرا
نه مرد فضل و ادب شد نه اهل بوس و کنار
هزار تیز به ریشش که این فروخت به من
مشعبد آمد قواد جلد دولت یار
اگر حکایت آنت کنم که اندر بیع
چه رنج دیدم از آن قلتبان ناهموار
چنان شود که تو را دل چنان شود در غم
که «چون» نی از تو برآید هزار ناله زار
به روز اول پیش اجل نجیب الدین
که داشته است بهر کار در مرا تیمار
بیامدند سه نخاس چون سه اشتر مرغ
گرفته دست دو منحوس چون دو بوتیمار
چو بوم شوم پی و چون کلاغ بانگ آور
چو زاغ بسته صف و چون کلنگ گشته قطار
سپرده دست به دست نجیب از پی بیع
گرفته ریش گریبان من ز بهر قرار
کشیده دست نجیب و گسسته پنجه من
یکی ز رنج تباه و یکی ز درد فگار
فریب و حیله نخاس و زرق بازرگان
بباخت با من بیچاره چند گونه قمار
به خاکساری نخاس . . . فروش دغل
ز من سبک بدو سرزر گرفت در یک بار
نهان ز عامل و سلطان به سالی اندر شهر
همی زنند مرا کارها چنین دو هزار
مرا چه سود پشیمان شدن که اول روز
دخیل بودم و آن روسبی زنان طرار
بهر دو پای فتد مرغ زیرک اندر دام
بهر دو دست بود مرد ابله اندر کار
بخاصه خواجه این قلتبان کیا حاشا
که جمله لعنت بر «بار» باد و برسر بار
مشنعیست از این مد بری صداع دهی
دروغگوی و تعنت نمای و بدکردار
ز کیسه من اگر چند سودمند شدند
یکی نداد مرا یاوری به یک دینار
به من حریف بر ایشان چگونه سود کنند
که ایمن است ز تلبیس خفتگان بیدار
رسید کار به جائی ز صیدگاه سپهر
که زیر کان را دارند خربطان بشکار
ز مرد خامش باید همی بتر ترسید
کز آب ساکن خیزد نهنگ مردم خوار
بهر چه گفتم دانم که کس نخواهد گفت
مگوی چیزی کت واجب آید استغفار
خدای باد بهر کار با نجیب الدین
کزو شد آسان کار چنین شده دشخوار
صداعها بکشید و غلام را بخرید
بداد خط و زر از کیسه داد مهتروار
منم قوای نان پز شعار شیرین شعر
مراست خاطر خباز شکل گرده شمار
ز بهر نان من است آن گهر صفت گندم
به خوشه صدف اندر بکشت زار بحار
بدن دکان و خرد دستگاه و طبع تنور
ضمیر هیزم و اندیشه دود و خاطر نار
زمانه حمال ارکان وال و دهر قفیز
ستاره گندم و مه مهر و آسمان انبار

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خریدم از در عشرت غلامکی چو نگار
که گاه بیع مرا دست و دل برفت از کار
هوش مصنوعی: من یک جوان زیبا و جذاب را از دنیای لذت‌ها خریدم، ولی در میانه این معامله، قلب و وجودم از کار افتاد.
غلامکی به حدیث جمال فوق الوصف
نداده بر در حسن آفتاب و مه را بار
هوش مصنوعی: گلامکی به زیبایی و جذابیتی بی‌نظیر اشاره دارد که فراتر از توصیف است، و به این اشاره می‌کند که در مقابل زیبایی‌های خاصی همچون خورشید و ماه، کم‌ارزش است.
چو صورتی که نگارد بهین نگارگری
به صد هزار تکلف به خامه بر دیوار
هوش مصنوعی: به مانند تصویری که بهترین هنرنگار آن را با زحمت و دقت بسیار با قلم بر دیوار می‌کشد.
گشاده جبهت و پاکیزه روی و خرم چشم
لطیف خلقت و شیرین زبان و خوش گفتار
هوش مصنوعی: پیشانی باز و صورتی پاک، چشمانی شاداب و لطیف، زبانی شیرین و گفتاری دلنشین.
نکرده هیچ کس را دو زلف او تمکین
نداده هیچ دلی را دو چشم او زنهار
هوش مصنوعی: هیچ کس نتوانسته است در برابر زیبایی و دلفریبی دو زلف او تسلیم شود و هیچ دلی نیز نتوانسته است از نگاه‌های دو چشم او مصون بماند.
ز گل نموده جمالش به ماه بر تصویر
ز مشگ کرده دو زلفش بر آفتاب نگار
هوش مصنوعی: چهره‌اش را با گل زینت بخشیده و مانند ماه زیبا شده است، و با دو زلفش که همچون مشک است، نور خورشید را تحت‌الشعاع قرار داده است.
قیاس نیست نکوئیش را ولیکن هست
از این یکی عجمی غمرسار بی هنجار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگرچه نمی‌توان خوبی یک چیز را با چیزی دیگر مقایسه کرد، اما در اینجا به طور خاص اشاره‌ای به فردی غیرعادی و بدون قاعده وجود دارد که وضعیت خاصی را به تصویر می‌کشد. در واقع، این اشاره به وجود فردی است که از لحاظ رفتار یا ویژگی‌ها، به هیچ قاعده‌ای وابسته نیست.
ستور عادت،گوساله طبع،گاو سرشت
خرد رمیده، مدهوش رای، ناهشیار
هوش مصنوعی: عادت و رفتار معمول، مانند گوساله‌ای است که تحت تأثیر طبیعت خود زندگی می‌کند. عقل و دانش انسان گویی مانند گاوی است که از جمع‌آوری تجربه‌ها گیج و ناهوشیار شده است.
به خیره رائی از خوک خوکتر صد ره
به خامکاری از گاو گاوتر بسیار
هوش مصنوعی: برای اینکه در تصمیم‌گیری و قضاوت، به احساسات و ظواهر زیادی توجه نکنیم، بهتر است از عقل و تجربه بهره بگیریم؛ چرا که در خیانت به عقل، زیان بیشتری می‌بینیم نسبت به پیروی از غریزه‌ها.
گرش بگویم: کفشم بنه، نهد جبه
ورش بگویم: موزه بده، دهد دستار
هوش مصنوعی: اگر به او بگویم که کفشم را بنداز، آن را روی دوش می‌گذارد و اگر بگویم که جوراب بده، دستار خود را به من می‌دهد.
به نانباش فرستم شود به کفشی گر
به گازرش بدوانم دود بر عصار
هوش مصنوعی: اگر به کسی که نان نمی‌خورده برسانم، بهتر است که از گازرگاه بگذرم و به آرد برسم.
حدیث آب کشیدن ز جوی؛ باز آمد
سبو شکسته و تر کرده جامه چندین بار
هوش مصنوعی: داستانی از جاری شدن آب از جوی نقل می‌کند؛ که در پایان، سبو شکسته و لباس‌ها چندین بار خیس شده‌اند.
به مستراح درون یک تنش همی باید
که . . . بشوید و گرنه تبه کند شلوار
هوش مصنوعی: برای حفظ پاکیزگی و جلوگیری از بروز مشکلات، هر فرد باید به نظافت و شستشوی خود توجه کند؛ در غیر این صورت ممکن است با مشکل مواجه شود.
هزار بار زیادت شکست کاسه و خوان
شکسته گردد آری به کار دست افزار
هوش مصنوعی: بارها و بارها ممکن است ظرف و سفره بشکند، اما این اتفاق به وسیله‌ی دست و ابزار ما انجام می‌شود.
گر از قضا به مهمی فرستمش گه صبح
نماز خفتن کرده به من دهد دیدار
هوش مصنوعی: اگر به ناگاه در شرایط مهمی او را فرستم، صبح که خواب نماز را می‌بیند، فرصتی برای دیدار با من فراهم می‌شود.
یکی دو بار به گرمابه بردمش دیدم
برهنه . . . وبه سر بر نهاده سطل و ازار
هوش مصنوعی: یک یا دو بار او را به حمام بردم و دیدم که بدون لباس است و سطل را بر سر گذاشته و با پارچه‌ای دورش را پوشانده است.
ز حال خانه چو پرسم مرا جواب دهد
بسی است خواجه برون و درون تو را گفتار
هوش مصنوعی: وقتی از حال و هوای خانه سوال می‌کنم، پاسخ‌های زیادی به من داده می‌شود. این نشان می‌دهد که صاحبخانه درون و بیرونش را به خوبی می‌شناسد و از آنچه در خانه‌اش می‌گذرد آگاه است.
به مجلس اندر ساقیش چون کنم که مرا
بلند گوید سه‌یکی بگیر و سیل بیار
هوش مصنوعی: به مجلس نوشیدنی‌اش بروم و از او بخواهم که صدایم را بلند کند، به این ترتیب که یک نوشیدنی بگیرد و موجی از شادی و سرور بیاورد.
چه بر خوریم ز پالیز نارسیده اوی
که نیست خربزه او به جایگاه خیار
هوش مصنوعی: ما چه چیزی از باغ جمع کنیم در حالی که میوه‌های نارس وجود دارد؟ او که خربزه‌ای ندارد، چه جایی برای قرار دادن خیار دارد؟
سه مه بود که خریدم دو ماهه بیمار است
چو زر وزیر وزریر است زرد و زار و نزار
هوش مصنوعی: سه ماه است که خریدم، دو ماه آن بیمار است. چون طلا، وزیر و وزیری است زرد و نزار.
کسان من به تعهد نشسته بر سر او
چو کرکسان که نشینند برسر مردار
هوش مصنوعی: برادران و دوستان من با وفاداری و پایبندی تمام برای او حضور دارند، همچنان که کرکس‌ها دور یک لاشه نشسته‌اند.
به تندرستی در مرده بود نالان گشت
شگفتم آید تا مرده چون بود بیمار
هوش مصنوعی: در حالت سلامت، مرده به خاطر حالتی که دارد، به شدت نالان است و برایم جالب است که چگونه فرد مرده به حالت بیماری دچار شده است.
کنون کجابرم این مرده ریگ را که مرا
نه مرد فضل و ادب شد نه اهل بوس و کنار
هوش مصنوعی: اکنون به کجا بروم با این خاک مرده، کسی که نه مردی با فضل و ادب بود و نه اهل محبت و نوازش.
هزار تیز به ریشش که این فروخت به من
مشعبد آمد قواد جلد دولت یار
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به وضعیت دشوار و ناامیدکننده‌ای اشاره دارد که شخصی با آن مواجه شده است. او به یاد می‌آورد که چگونه تحت فشار و سختی‌های زندگی قرار گرفته و در عین حال، به رنج و زحمت‌هایی که کشیده اعتراف می‌کند. به نظر می‌رسد که شخص از وفاداری و کمکی که از سوی دیگری انتظار داشته ناامید شده است. در کل، احساسات تلخی از ناتوانی و رنج در این مضمون قابل احساس است.
اگر حکایت آنت کنم که اندر بیع
چه رنج دیدم از آن قلتبان ناهموار
هوش مصنوعی: اگر داستانی از مشکلاتی که در فروش محصولات داشته‌ام برایت نقل کنم، متوجه خواهی شد که چقدر در این راه از چالش‌های فراوان و سختی‌ها رنج برده‌ام.
چنان شود که تو را دل چنان شود در غم
که «چون» نی از تو برآید هزار ناله زار
هوش مصنوعی: دل تو در غم به حدی می‌رسد که هیچ کلمه‌ای از تو بیرون نمی‌آید، و به جای آن، صدها ناله و غم و اندوه از تو سر می‌زند.
به روز اول پیش اجل نجیب الدین
که داشته است بهر کار در مرا تیمار
هوش مصنوعی: در روز اول، قبل از مرگ نجیب‌الدین، او نسبت به کارهایم بسیار مراقبت داشته است.
بیامدند سه نخاس چون سه اشتر مرغ
گرفته دست دو منحوس چون دو بوتیمار
هوش مصنوعی: سه نفر آمدند که شبیه سه شتر بودند و دستی به مرغی گرفتند که دارای دو بدبخت بود، شبیه دو مار پنهان.
چو بوم شوم پی و چون کلاغ بانگ آور
چو زاغ بسته صف و چون کلنگ گشته قطار
هوش مصنوعی: من مانند جغد به زمین می‌نشینم و مانند کلاغ صدای خود را بلند می‌کنم. همچون زاغ‌ها صف می‌بندم و مانند کلنگ، در صف قرار می‌گیرم.
سپرده دست به دست نجیب از پی بیع
گرفته ریش گریبان من ز بهر قرار
هوش مصنوعی: این شعر به احساساتی اشاره دارد که فردی در پی خرید و فروش و معاملات دارد. او به نوعی در فرآیند معامله گرفتار شده و از دست نجیب‌زاده‌ای که به او اعتماد کرده، دچار عذاب و خستگی شده است. به عبارتی، او به خاطر حفظ آرامش و ثبات در زندگی‌اش، مجبور است هزینه‌هایی را بپردازد و فشارهایی را تحمل کند. این وضعیت به نوعی نمادی از تلاش برای حفظ موقعیت و یکپارچگی در دنیای پر چالش است.
کشیده دست نجیب و گسسته پنجه من
یکی ز رنج تباه و یکی ز درد فگار
هوش مصنوعی: دست نازنینم را کشیده‌اند و پنجه‌ام را گسسته‌اند؛ یکی به خاطر رنجی که بر من رفته و دیگری به خاطر دردی که تحمل می‌کنم.
فریب و حیله نخاس و زرق بازرگان
بباخت با من بیچاره چند گونه قمار
هوش مصنوعی: بازرگان با فریب و نیرنگ به من بیچاره، چندین بار بازی قمار باخت.
به خاکساری نخاس . . . فروش دغل
ز من سبک بدو سرزر گرفت در یک بار
هوش مصنوعی: در اینجا کسی به خاطر داشتن روحیه فروتنی و ساده زیستی خود، حاضر نیست که از طریق نیرنگ و فریب، به منافع شخصی دست یابد. او با صداقت و بدون فریب، به رفتاری که شایسته است، ادامه می‌دهد و از راه‌های نادرست دوری می‌کند.
نهان ز عامل و سلطان به سالی اندر شهر
همی زنند مرا کارها چنین دو هزار
هوش مصنوعی: در این دنیا، کارها و مسائل بسیاری در خفا و دور از چشم قدرت‌ها بر سر من می‌آید، به‌طوری‌که در یک سال دو هزار کار برایم پیش می‌آید.
مرا چه سود پشیمان شدن که اول روز
دخیل بودم و آن روسبی زنان طرار
هوش مصنوعی: من چه فایده‌ای از پشیمان شدن دارم، در حالی که در آغاز روز به زیبایی‌ها وابسته بودم و آن زن‌های فریبنده وجود داشتند.
بهر دو پای فتد مرغ زیرک اندر دام
بهر دو دست بود مرد ابله اندر کار
هوش مصنوعی: یعنی شخص زیرک و هوشیار با دقت و احتیاط به کار می‌رود و از خطرات دوری می‌کند، در حالی که فرد نادان با سهل‌انگاری و بی‌توجهی ممکن است به دام بیفتد و مشکلاتی برای خود ایجاد کند.
بخاصه خواجه این قلتبان کیا حاشا
که جمله لعنت بر «بار» باد و برسر بار
هوش مصنوعی: به ویژه خواجه، این کلیشه را مدنظر داشته باش که نمی‌توان گفت همه نفرین‌ها به بار و بار کامیابی تعلق دارد.
مشنعیست از این مد بری صداع دهی
دروغگوی و تعنت نمای و بدکردار
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به افرادی است که از راه‌های نادرست و فریبکارانه برای رسیدن به اهداف خود استفاده می‌کنند و با رفتارهای ناپسند خود، باعث آزار و اذیت دیگران می‌شوند. این افراد نه تنها دروغ می‌گویند بلکه با سوء رفتار خود نیز به ایجاد مشکل برای دیگران می‌پردازند.
ز کیسه من اگر چند سودمند شدند
یکی نداد مرا یاوری به یک دینار
هوش مصنوعی: از کیسه‌ام اگرچه چند نفر بهره‌مند شدند، اما هیچ‌کدام حتی یک دینار هم یاری به من نکردند.
به من حریف بر ایشان چگونه سود کنند
که ایمن است ز تلبیس خفتگان بیدار
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد در برابر آن‌ها رقابت کند، چه فایده‌ای دارد؟ چون بیدار بودن و هشیار بودن از خواب غفلت به دور است و نمی‌توان فریب آن‌ها را خورد.
رسید کار به جائی ز صیدگاه سپهر
که زیر کان را دارند خربطان بشکار
هوش مصنوعی: کار به جایی رسید که در آسمان، در زیر زمین، چگونگی شکار و صید را در دست دارند و شاید به نوعی به تنگنا یا وضعیت دشواری اشاره دارد که در آن باید با دقت و هوشیاری عمل کرد.
ز مرد خامش باید همی بتر ترسید
کز آب ساکن خیزد نهنگ مردم خوار
هوش مصنوعی: از مردی که خاموش است، باید بیشتر ترسید، زیرا از آب ساکن، نهنگ‌هایی که مردم را می‌خورند بیرون می‌آیند.
بهر چه گفتم دانم که کس نخواهد گفت
مگوی چیزی کت واجب آید استغفار
هوش مصنوعی: من هرچه بگویم، می‌دانم که هیچ‌کس نخواهد گفت. پس چیزی را نگویید که واجب است از آن آمرزش خواستن.
خدای باد بهر کار با نجیب الدین
کزو شد آسان کار چنین شده دشخوار
هوش مصنوعی: خداوند به خاطر نجیب‌الدین، کارها را برای او آسان کرد، ولی حالا این کار دشوار شده است.
صداعها بکشید و غلام را بخرید
بداد خط و زر از کیسه داد مهتروار
هوش مصنوعی: سر دردها را تحمل کنید و غلام را خریداری کنید. با خط زیبا و زرین، از کیسه‌ام به او مَهر و محبت دهید.
منم قوای نان پز شعار شیرین شعر
مراست خاطر خباز شکل گرده شمار
هوش مصنوعی: من نیرومند نان‌پز هستم و شعر من مانند نانی خوشمزه و شیرین است. به یاد من، نان‌پز باید از شکل نان‌ها و گرده‌های خوش‌طعم یاد کند.
ز بهر نان من است آن گهر صفت گندم
به خوشه صدف اندر بکشت زار بحار
هوش مصنوعی: به خاطر به دست آوردن نان، گندم با ویژگی‌های زیبا در خوشه‌هایش، در مزارع سرسبز رشد می‌کند.
بدن دکان و خرد دستگاه و طبع تنور
ضمیر هیزم و اندیشه دود و خاطر نار
هوش مصنوعی: بدن مانند یک فروشگاه است و عقل مشابه یک ماشین است. روح مانند آجری در تنور و افکار مانند هیزم هستند که باعث تولید دود و غم و اندوه می‌شوند.
زمانه حمال ارکان وال و دهر قفیز
ستاره گندم و مه مهر و آسمان انبار
هوش مصنوعی: زمانه همچون باربری است که ارکان و استوانه‌ها را حمل می‌کند و زندگی مانند روزی است که ستاره‌ها و ماه به همراه گندم‌ها را در آسمان انبار کرده است.