گنجور

شمارهٔ ۴۰ - در مدح سید اجل نقیب النقباء شرف الدین محمدبن علی مرتضی گوید

ای دست برده از همه خوبان به دلبری
وز دست برد تو شده مردان ز دل بری
از رشگ چشم تو است که پیدا نگشت حور
وز شرم روی تو است که پنهان رود پری
عشقت چو بی نیازی هر لحظه برتر است
تا تو چو زندگانی هر روز خوشتری
نامی شنیده ام ز تو سیمرغ وار از آن
چون عندلیب سوخته ام بر گل طری
تو جوهری شدست فراقت ز چشم من
از رخ همی کنم به زر عشق زرگری
جانا جز از من و تو در آفاق دیده نیست
کس عندلیب زرگر و سیمرغ جوهری
خون دل از فراق تو چون باده می خورم
وین باده را تو نیستی ای دوست مشتری
گر اشک باده رنگ همی ریزم از غمت
شاید که جرعه شرط بود در معاشری
من باده خوار خون دل از جام دیده ام
بر یاد نقل آن لب چون لعل شکری
در کین من مگیر به دندان لب ای نگار
گر می نمی خوری ز چه نقلم همی خوری
از هجر تو توانگروز وصل مفلسم
بس نادرست مفلسی اندر توانگری
هرگز نگوئیم چو صراحی که خوش بخند
پیوسته همچو راوق گوئی که خون گری
دادم به دست تو دل و نفروختم به تو
تا تو دل از رهی بر میر اجل بری
میر اجل سید سادات عز دین
کش نیست همسری به بزرگی و سروری
فخر زمانه تاج الاسلام صدر دهر
خورشید شرع ذوالحسین اصل مهتری
بوالقاسم اجل شرف الدین مرتضی
کورا عنایت ازلی داد یاوری
آزاده زاده که نبودست در جهان
با جود و جد و جدش کس را برابری
آن سید لطیف که او را مسلم است
اصل بزرگواری و دست سخاگری
پیش دل و کف و همم و حلم آن بزرگ
دریا و ابر و چرخ و زمین کرده چاکری
با پایه سیادت و با مایه ادب
با کمترین کسی کند از خلق کهتری
گر با هنر کسی متواضع بود بدان
کان از فروتنی بودش نه از فروتری
او باشد ار مقدمه فضل در رسد
صبح است اگر طلایه خورشید بنگری
منشور نور ظلمت گیسوی عرضه کرد
تا بی دریغ تیغ زنی و در سخنوری
از گوهر مطهر سلجوقیان «و» وحی
با چتر شرع و نوبت دین شاه لشکری
ای یار حق و یاور هر مستحق شده
از جور عام پروری و نام گستری
از بهر این سبب به همه کار در تو را
جبار کرد یاری و اقبال یاوری
یک علم نیست در همه دفتر که تو ز بر
ز انگشت عقل خویش ورق وار نشمری
مانند لوح محفوظ آمد ضمیر تو
کز سر علم جان قلم عقل را سری
تا خشم تو عرض شد و حلم تو جسم گشت
جوهر صفت شدست تو را نفس گوهری
اندر جهان تو اصل جهانی بدان سبب
کز خشم و حلم و دل عرض و جسم و جوهری
هرگز نه ممکن است که چون تو بشر بود
گوئی فرشته ای که همه خیر بی شری
از غایت لطافت تو ناورد به هم
گر تو سوار بر مژه مور بگذری
گر بر رخ زمین فکنی سایه زحلم
یک باره کوهها به زمینها فرو بری
از رای تو شگفت نیاید فروغ عقل
از آفتاب طرفه نباشد منوری
ای بوده نیک خواه تو بر تخت بخت یاب
وی دیده بدسگال تو ز اختر بد اختری
از نسل مصطفای معلای معظمی
وز پشت مرتضای مزکای صفدری
دشمن چه مردت است که تا در بر و دهانت
منشور احمدی بود و تیغ حیدری
بر عرشت ار زنند سراپرده شرف
شاید که تو مشرف «هر» هفت کشوری
از نفس پاک همچو هنر خوب سیرتی
وز لفظ خوب همچو خرد روح پروری
تابان ز تو است نور جوانمردی و سخا
چون فر پادشاهی و مهر پیمبری
تاوانی و غرامتی و باقئیت نیست
در مهتری و مردمی و نیک محضری
فرزند شیر حقی و روباه حلم تو
از خوی گرگ باز کند پوستین دری
بدخواه بادسار رکیب سبک سر است
آری ز باد طرفه نباشد سبک سری
بادت مقدمی بهتر بر همه بشر
تا خصم را بود بخری در مؤخری
نازان و شادمان همه خویشان تو به تو
تا عالم است و آدمی و آدمی‌گری

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای دست برده از همه خوبان به دلبری
وز دست برد تو شده مردان ز دل بری
هوش مصنوعی: ای دست تو که از تمام زیبایی‌ها فراتر رفته و دلبری می‌کنی، به واسطهٔ جذابیت تو، مردان از دل خود جدا شده‌اند.
از رشگ چشم تو است که پیدا نگشت حور
وز شرم روی تو است که پنهان رود پری
هوش مصنوعی: به خاطر حسادت چشمان تو، زیبایی حوری‌ها دیده نمی‌شود و از شرم چهره تو، پری‌ها نیز از دیده پنهان می‌شوند.
عشقت چو بی نیازی هر لحظه برتر است
تا تو چو زندگانی هر روز خوشتری
هوش مصنوعی: عشق تو به قدری بی‌نیاز است که هر لحظه بالاتر و بهتر می‌شود، همان‌گونه که تو به عنوان زندگی، هر روز خوشایندتر و زیباتر هستی.
نامی شنیده ام ز تو سیمرغ وار از آن
چون عندلیب سوخته ام بر گل طری
هوش مصنوعی: نامی از تو شنیده‌ام که مانند سیمرغ است و به خاطر آن، مانند بلبل در حال سوختن بر گل لطیف شده‌ام.
تو جوهری شدست فراقت ز چشم من
از رخ همی کنم به زر عشق زرگری
هوش مصنوعی: تو به گونه‌ای جواهر شده‌ای که فاصله‌ات از من مانند جلوه‌ای است که از چهره‌ات می‌بینم و من نیز به خاطر عشق به تو، آن را مانند زرگران به تصویر می‌کشم.
جانا جز از من و تو در آفاق دیده نیست
کس عندلیب زرگر و سیمرغ جوهری
هوش مصنوعی: عزیزم، در جهان هیچ کس غیر از من و تو وجود ندارد؛ مانند بلبل عاشق که به زرگر و سیمرغ با ارزشی تشبیه می‌شود.
خون دل از فراق تو چون باده می خورم
وین باده را تو نیستی ای دوست مشتری
هوش مصنوعی: از دوری تو دلخوشی را از دست داده‌ام و مانند کسی که شراب می‌نوشد، خون دل می‌خورم. اما این شراب را تو نمی‌فروشی، ای دوست.
گر اشک باده رنگ همی ریزم از غمت
شاید که جرعه شرط بود در معاشری
هوش مصنوعی: اگر از غم تو اشک و شراب بر زمین بریزم، شاید این قطره‌ها نشانه‌ای باشد برای دوستی و همراهی با تو.
من باده خوار خون دل از جام دیده ام
بر یاد نقل آن لب چون لعل شکری
هوش مصنوعی: من از اشک چشمانم در دل خود غم را می نوشم و یاد لبان شیرینش را با لذت می نگرم.
در کین من مگیر به دندان لب ای نگار
گر می نمی خوری ز چه نقلم همی خوری
هوش مصنوعی: ای نگار، در کینه من دندان نزن و لب خود را به خشم نچسبان. اگر شراب نمی‌نوشی، پس چرا از من سخن می‌گویی؟
از هجر تو توانگروز وصل مفلسم
بس نادرست مفلسی اندر توانگری
هوش مصنوعی: به خاطر دوری تو، قدرت در آغوش کشیدن عشق را ندارم و شرایط ناتوانی من در عشق، بسیار نادرست و غیرمنصفانه است. در حالی که در توانگری و ثروت هستم، اما این ضعف در عشق برایم حس می‌شود.
هرگز نگوئیم چو صراحی که خوش بخند
پیوسته همچو راوق گوئی که خون گری
هوش مصنوعی: هرگز نگو که مانند صراحی (شیشه شراب) همیشه لبخند می‌زند، زیرا این لبخند در پس خود می‌تواند خونریزی و درد را پنهان کند.
دادم به دست تو دل و نفروختم به تو
تا تو دل از رهی بر میر اجل بری
هوش مصنوعی: دل و احساس خود را به تو سپردم و هیچ بهایی برای این کارم نپرداختم؛ چرا که امیدوارم تو هم با عشق و محبت، مرا از سرنوشت محتوم نجات دهی.
میر اجل سید سادات عز دین
کش نیست همسری به بزرگی و سروری
هوش مصنوعی: مرگ حتمی و فرا رسیدن آن برای بزرگترین و محترم‌ترین خانواده‌ها نیز در نهایت، همسری از همان دسته را نمی‌شناسد و نمی‌تواند از آن‌ها بگریزد.
فخر زمانه تاج الاسلام صدر دهر
خورشید شرع ذوالحسین اصل مهتری
هوش مصنوعی: این بیت به ویژگی‌های والای شخصیتی اشاره دارد که به عنوان بهترین و برتر از دیگران شناخته می‌شود. او نماد فخر و عظمت در زمان خود است و مانند خورشید درخشندگی و نورانیت دارد. همچنین در اینجا به ارتباط با دین و اصول اسلامی اشاره شده که نشان‌دهنده اهمیت و ارادت به آموزه‌های دینی و اخلاقی است. این شخص به عنوان یک رهبر و الگو در میان جامعه به حساب می‌آید.
بوالقاسم اجل شرف الدین مرتضی
کورا عنایت ازلی داد یاوری
هوش مصنوعی: بوالقاسم، شخصیت برجسته و مفتخر، از جانب خداوند به لطف و یاری خاصی برخوردار است.
آزاده زاده که نبودست در جهان
با جود و جد و جدش کس را برابری
هوش مصنوعی: آزادزاده‌ای در دنیا وجود ندارد که اهل بخشش و نیکوکاری باشد و با این حال، هیچ‌کس در نسل او با او برابر نباشد.
آن سید لطیف که او را مسلم است
اصل بزرگواری و دست سخاگری
هوش مصنوعی: آن جوان نیکوخلق که منشأ اصالت و بزرگی است و همچنین دارای دست بخشنده و سخاوتمند است.
پیش دل و کف و همم و حلم آن بزرگ
دریا و ابر و چرخ و زمین کرده چاکری
هوش مصنوعی: در برابر دل و قدرت و صبر آن شخص بزرگ، مانند دریا، ابر، آسمان و زمین، به خدمتگزاری پرداخته‌ام.
با پایه سیادت و با مایه ادب
با کمترین کسی کند از خلق کهتری
هوش مصنوعی: افرادی که از جایگاه و شرافت بالایی برخوردارند، حتی با کمترین و ناتوان‌ترین افراد نیز با ادب و احترام رفتار می‌کنند و برتری خود را بر دیگران به رخ نمی‌کشند.
گر با هنر کسی متواضع بود بدان
کان از فروتنی بودش نه از فروتری
هوش مصنوعی: اگر کسی با هنر خود humble و فروتن باشد، بدان خاطر است که از روی تواضع است نه به دلیل اینکه خود را پایین‌تر از دیگران می‌بیند.
او باشد ار مقدمه فضل در رسد
صبح است اگر طلایه خورشید بنگری
هوش مصنوعی: اگر صبح، نشانه‌ای از علم و فضیلت باشد، پس درخشش خورشید را نیکو تماشا کن.
منشور نور ظلمت گیسوی عرضه کرد
تا بی دریغ تیغ زنی و در سخنوری
هوش مصنوعی: موی بلند و تاریک او مانند منشوری است که نور را منعکس می‌کند، به طوری که می‌توانی بدون هیچ تردیدی او را مورد تحسین و ستایش قرار دهی و در هنر سخن گفتن استادانه عمل کنی.
از گوهر مطهر سلجوقیان «و» وحی
با چتر شرع و نوبت دین شاه لشکری
هوش مصنوعی: سلجوقیان با ویژگی‌های نیک خود و وحی الهی، در حمایت از قوانین شرع و به نوبت، به عنوان پادشاهان، فرماندهی لشکری را به عهده دارند.
ای یار حق و یاور هر مستحق شده
از جور عام پروری و نام گستری
هوش مصنوعی: ای دوست، تو حامی راستین و یار کسانی هستی که از ستم و ناعدالتی رنج می‌برند و به دنبال نام و اعتبار هستند.
از بهر این سبب به همه کار در تو را
جبار کرد یاری و اقبال یاوری
هوش مصنوعی: به خاطر این موضوع، در تمام کارها یاری و اقبال به تو کمک کرده و تو را مانند یک قدرت بزرگ در آورده است.
یک علم نیست در همه دفتر که تو ز بر
ز انگشت عقل خویش ورق وار نشمری
هوش مصنوعی: هیچ دانشی در همه کتاب‌ها نیست که تو با انگشت خرد خود نگاهی به آن بیندازی و صفحه‌های آن را یکی یکی شماری.
مانند لوح محفوظ آمد ضمیر تو
کز سر علم جان قلم عقل را سری
هوش مصنوعی: ضمیر تو مانند لوح محفوظ است، که از سر علم جان، عقل را به کمال رسانده و اسرار را در خود نگه می‌دارد.
تا خشم تو عرض شد و حلم تو جسم گشت
جوهر صفت شدست تو را نفس گوهری
هوش مصنوعی: وقتی خشم تو به نمایش درآمد و آرامشت به وجود آمد، خصوصیت‌های تو به شکلی باارزش و نایاب نمایان شد.
اندر جهان تو اصل جهانی بدان سبب
کز خشم و حلم و دل عرض و جسم و جوهری
هوش مصنوعی: در این دنیا تو بنیاد و اساس آن جهانی، به همین دلیل که از خشم، صبر، و دل، به علاوه ویژگی‌های ظاهری و باطنی تشکیل شده‌ای.
هرگز نه ممکن است که چون تو بشر بود
گوئی فرشته ای که همه خیر بی شری
هوش مصنوعی: هرگز ممکن نیست که تو را مانند بشر خطاب کنم، زیرا تو همچون فرشته‌ای هستی که تنها خیر و نیکی را بدون هیچ شری به همراه داری.
از غایت لطافت تو ناورد به هم
گر تو سوار بر مژه مور بگذری
هوش مصنوعی: اگر تو با لطافت و زیبایی‌ات بر روی مژه‌های یک مور قدم برداری، آنقدر نرم و دلنشین هستی که هیچ چیز نمی‌تواند به هم بزندت.
گر بر رخ زمین فکنی سایه زحلم
یک باره کوهها به زمینها فرو بری
هوش مصنوعی: اگر سایه‌ی خواب و خیال تو بر روی زمین بیفتد، ناگهان کوه‌ها به زمین خواهند افتاد.
از رای تو شگفت نیاید فروغ عقل
از آفتاب طرفه نباشد منوری
هوش مصنوعی: از نظر تو انتظار شگفتی نیست، فرود عقل به اندازه تابش آفتاب نورانی نخواهد بود.
ای بوده نیک خواه تو بر تخت بخت یاب
وی دیده بدسگال تو ز اختر بد اختری
هوش مصنوعی: ای کسی که به نیکی و خیرخواهی مشهور هستی، بر فراز جایگاه بخت و سعادت نشسته‌ای، و در عین حال، چشمان بدخواه تو به سمت ستاره‌ای از بخت بد و شوم دوخته شده است.
از نسل مصطفای معلای معظمی
وز پشت مرتضای مزکای صفدری
هوش مصنوعی: از نسل پیامبری بزرگ و معزز هستم و به نسل علی، بزرگمردی که در صف ایمان و فضیلت قرار دارد، نسبت می‌زنم.
دشمن چه مردت است که تا در بر و دهانت
منشور احمدی بود و تیغ حیدری
هوش مصنوعی: دشمن تو چه کسی است که در کنار تو و بر دهن تو، نام احمد و شمشیر علی وجود دارد؟
بر عرشت ار زنند سراپرده شرف
شاید که تو مشرف «هر» هفت کشوری
هوش مصنوعی: اگر بر فراز عرش، جایی برای شکوه و عظمت بسازند، ممکن است تو بر تمام هفت کشور تسلط یابی و به مقام رفیع برسی.
از نفس پاک همچو هنر خوب سیرتی
وز لفظ خوب همچو خرد روح پروری
هوش مصنوعی: از روح پاک همچون هنر نیک سیرتی و از سخن زیبا چون خرد، روح آدمی پرورش می‌یابد.
تابان ز تو است نور جوانمردی و سخا
چون فر پادشاهی و مهر پیمبری
هوش مصنوعی: روشنی و نور جوانمردی و بخشندگی از توست، همان‌طور که زوال پادشاهی و محبت پیامبری به تو وابسته است.
تاوانی و غرامتی و باقئیت نیست
در مهتری و مردمی و نیک محضری
هوش مصنوعی: در مقام بزرگ‌منشی و انسانیت، نه بدی و نه خسارتی وجود ندارد و صرفاً پاکی و نیکی باقی می‌ماند.
فرزند شیر حقی و روباه حلم تو
از خوی گرگ باز کند پوستین دری
هوش مصنوعی: فرزند شیر و عزم تو، مانند روباه با درایت، رفتارهای تند و نامناسب دیگران را کنترل می‌کند و چهره‌ای مهربان و با تدبیر از خود نشان می‌دهد.
بدخواه بادسار رکیب سبک سر است
آری ز باد طرفه نباشد سبک سری
هوش مصنوعی: کسی که بدخواه و دشمن باشد، در واقع فردی بی‌فکری است. واقعاً هم، از این که به دیگران آسیب بزند، چیزی به دست نمی‌آورد.
بادت مقدمی بهتر بر همه بشر
تا خصم را بود بخری در مؤخری
هوش مصنوعی: باد تو برای تمام انسان‌ها مقدم و برتر است، زیرا دشمن را در انتها به شکست می‌کشی.
نازان و شادمان همه خویشان تو به تو
تا عالم است و آدمی و آدمی‌گری
هوش مصنوعی: تمامی خویشاوندان تو از شادی و سرور در حال ناز و نعمت هستند، تا جایی که جهان و انسان‌ها در فرح و خوشحالی به سر می‌برند.