گنجور

شمارهٔ ۳۹ - در مدح جوانی موفق الدین لقب که گویا سمت دبیری در عراق و خراسان داشته است گوید

به صلح کوش و مکن با من ای نگارین جنگ
به جنگ جستن من چند تیز داری چنگ
به کبر همچو پلنگی به چشم چون آهو
گر آهوی ز چه معنی است با تو کبر پلنگ
کژ است وعده تو با تو راست شاید گفت
مگرد گرد کژی بیش از این و راست پلنگ
ز بهر جستن مهر تو را ز مرکب کین
فرو گرفتم زین و تو بر کشیدی تنگ
نه سنگ ماند مرا و نه سایه در غم تو
ز تو گریخت همی بایدم به صد فرسنگ
ز سردی نفسم همچو سنگ گردد آب
ز گرمی جگرم همچو آب گردد سنگ
ز روی طیره گری بازی فراخ مکن
که ما سر تو نداریم خاصه با دل تنگ
اگر بدیدی مانی نگار چهره تو
بسوختی ز تحیر نساختی ار سنگ
چو جانت خوانم گوئی مرا تو جانان خوان
کزین بود همه نام و از آن بود همه ننگ
مراست با چو تو دلبر نهان و پیدا صلح
تو راست با من بی دل به تمرو خرما جنگ
اگر نه شعبده بازی مشو ز لون به لون
و گر نه بوقلمونی مگرد رنگ به رنگ
به رنگ رنگ اندر دلی تبه دارم
مگر کزو بزاید موفق الدین زنگ
ستوده نصرت اسلام اجل موفق دین
که هست بر در فرهنگ او خرد سرهنگ
نکوخصال جوانی که عقل پیرش را
به طبع غاشیه بندگی کشد فرهنگ
روا بود که جهان خوانیش ازان معنی
که همچو بحر و جبل شد درو سخاوت و سنگ
گه سخن درر لفظ او همی بندد
به رشته گهر آگین ز ساق عرش او رنگ
چو ماند پشت جهانی به خدمتش دروای
گرفت روی گروهی ز حسرتش آژنگ
زهی ز دوستیت دی مه ولی چو بهار
زهی ز دشمنیت شکر عدو چو شرنگ
توئی ز رفعت فرزانه بلاتزویر
توئی ز همت آزاده بلانیرنگ
عطارد از بر خطت چو خامه برگیری
به بوسه دادن دستت کند ز چرخ آهنگ
ز جاه در بر تو چرخ را نباشد قدر
ز جود در سر تو بخل را نباشد رنگ
دل تو هست چو دریای درفشان زیرا
درو لطافت و حشمت چو ماهی است و نهنگ
ز بحرهای تو دولت برد به کشتیها
به خصم لعنت و گنگی به دوست لعبت گنگ
توراست طبع و فکر نار قدر و باد شتاب
تو راست سعی و کرم آب لطف «و» خاک درنگ
به تو عراق و خراسان چنان مزین شد
که بارگاه سلاطین بگر زن و اورنگ
مدار غم ز حسود لعین و گرچه حسود
بفعل چون ستر است و به شخص چون سترنگ
که هر که چشم حسد بر تو زد بخواهد دوخت
زحل ز برج کمان چشم او به تیر خدنگ
دگر حدیث قوامی که هست در خدمت
ز روی معنی و تصدیق نه ز دعوی و رنگ
به خدمت تو چو دو پیکر است بسته میان
چه گر به راه سخن کژرو است چون خرچنگ
به مدحت تو همه تن زبان شده چو رباب
ز شرم فضل تو سرپیش درفکنده چو چنگ
همیشه تاتک خرسنگ و سیر خرچنگ است
چو تیز رفتن رهوار و کند رفتن لنگ
تو برنشسته برهوار و لنگ باد حسود
زده سپهر ز خرچنگ بر سرش خرسنگ
عدوت باد ز محنت به گونه چون آبی
ولیت باد ز نعمت به رنگ چون نارنگ

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به صلح کوش و مکن با من ای نگارین جنگ
به جنگ جستن من چند تیز داری چنگ
هوش مصنوعی: عزیزم، بیهوده با من جنگ نکن و به صلح بپرداز. نمی‌خواهم درگیری داشته باشیم، چرا که تو دارای قدرت و توانایی‌های زیادی هستی.
به کبر همچو پلنگی به چشم چون آهو
گر آهوی ز چه معنی است با تو کبر پلنگ
هوش مصنوعی: به مانند پلنگی مغرور و با چشمی چون آهو، اگر آهو از چه دلیلی بر تو مغرور است، دلیل کبر و خودبزرگ‌بینی پلنگ چیست؟
کژ است وعده تو با تو راست شاید گفت
مگرد گرد کژی بیش از این و راست پلنگ
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد وعده تو به نوعی نادرست و کج است، اما ممکن است این واقعه حقیقت داشته باشد. پس بهتر است تا بیشتر از این، در مورد کجی‌ها و دروغ‌ها نگریزی، چرا که درست بودن آن مثل پلنگی است که به سختی پیدا می‌شود.
ز بهر جستن مهر تو را ز مرکب کین
فرو گرفتم زین و تو بر کشیدی تنگ
هوش مصنوعی: برای جستجوی محبت تو، از کینه و انتقام دور شدم و زین را رها کردم، اما تو به‌ناگاه مرا در آغوش گرفتی.
نه سنگ ماند مرا و نه سایه در غم تو
ز تو گریخت همی بایدم به صد فرسنگ
هوش مصنوعی: نه سنگی از من باقی ماند و نه سایه‌ای در غم تو؛ از تو دور شدم و حالا باید به شدت دور شوم.
ز سردی نفسم همچو سنگ گردد آب
ز گرمی جگرم همچو آب گردد سنگ
هوش مصنوعی: از شدت سردی نفسم، آب مانند سنگ می‌شود و از شدت گرمی دلم، سنگ مانند آب می‌گردد.
ز روی طیره گری بازی فراخ مکن
که ما سر تو نداریم خاصه با دل تنگ
هوش مصنوعی: از احساسات و زیبایی‌های ظاهری بگذار و بیش از اندازه خود را درگیر نکن، چرا که ما برای تو گنجایش نداریم، به ویژه زمانی که دل ما در فشار و ناراحتی است.
اگر بدیدی مانی نگار چهره تو
بسوختی ز تحیر نساختی ار سنگ
هوش مصنوعی: اگر زیبایی‌ها را ببینی، چهره‌ات به خاطر حیرت می‌سوزد و نمی‌توانی خود را کنترل کنی، حتی اگر سنگ هم باشی.
چو جانت خوانم گوئی مرا تو جانان خوان
کزین بود همه نام و از آن بود همه ننگ
هوش مصنوعی: هرگاه نام تو را به زبان می‌آورم، گویا خودت را به من نشان می‌دهی. زیرا تمام نام‌ها از وجود تو نشأت می‌گیرند و هر چیزی که از تو دور است، به نوعی عیب و ننگ به حساب می‌آید.
مراست با چو تو دلبر نهان و پیدا صلح
تو راست با من بی دل به تمرو خرما جنگ
هوش مصنوعی: من با تو که دلبرم، هم پنهان و هم آشکار، در صلح و صفا هستم، و تو با من که دل ندارد، در جنگ و درگیری هستی.
اگر نه شعبده بازی مشو ز لون به لون
و گر نه بوقلمونی مگرد رنگ به رنگ
هوش مصنوعی: اگر در کارهای خود مستقر و ثابت‌قدم نباشی، مانند یک بوقلمون که مدام رنگش را عوض می‌کند، در تغییر و نوسان خواهی بود. بنابراین، سعی کن در کارهای خود ثبات داشته باشی و از تغییرات بی‌مورد خودداری کن.
به رنگ رنگ اندر دلی تبه دارم
مگر کزو بزاید موفق الدین زنگ
هوش مصنوعی: من در دل خود رنگی دارم که موجب تیره شدن آن شده، مگر اینکه از آن رنگ، موفق‌الدین زنگ متولد شود.
ستوده نصرت اسلام اجل موفق دین
که هست بر در فرهنگ او خرد سرهنگ
هوش مصنوعی: نصرت اسلام ستودنی است و موفقیت دین بر درِ دانش او دارای اهمیت است. خرد و معرفت او مانند سرهنگ در میدان است.
نکوخصال جوانی که عقل پیرش را
به طبع غاشیه بندگی کشد فرهنگ
هوش مصنوعی: جوانی با ویژگی‌های نیکو که عقل پخته‌اش به زیر سایه اطاعت و بندگی کشیده شده است، فرهنگ و ادب را در درون خود دارد.
روا بود که جهان خوانیش ازان معنی
که همچو بحر و جبل شد درو سخاوت و سنگ
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد جهان به خاطر معنایی که دارد، می‌تواند همچون دریا و کوه، پر از بخشش و ثروت باشد.
گه سخن درر لفظ او همی بندد
به رشته گهر آگین ز ساق عرش او رنگ
هوش مصنوعی: گاهی سخن در زبان او مانند رشته‌ای از مروارید با زیبایی و شکوه خاصی بیان می‌شود که رنگ و نور آن از عرش الهی الهام گرفته است.
چو ماند پشت جهانی به خدمتش دروای
گرفت روی گروهی ز حسرتش آژنگ
هوش مصنوعی: زمانی که انسان پشت به دنیا کند و به خدمت دیگری مشغول شود، در دل گروهی دیگر حسرت او را می‌خورند و به او غبطه می‌زنند.
زهی ز دوستیت دی مه ولی چو بهار
زهی ز دشمنیت شکر عدو چو شرنگ
هوش مصنوعی: ای کاش از دوستی تو مانند ماه پرنور باشم و مانند بهار شاداب، اما از دشمنی تو همچون دشمنی که تلخی دارد، رنج می‌برم.
توئی ز رفعت فرزانه بلاتزویر
توئی ز همت آزاده بلانیرنگ
هوش مصنوعی: تو از نظر بلندی و خردمندی بی‌نظیری و همچنین در تلاش و همت آزادمردان، جایگاهی داشته و ویژگی‌هایی منحصر به فردی داری.
عطارد از بر خطت چو خامه برگیری
به بوسه دادن دستت کند ز چرخ آهنگ
هوش مصنوعی: اگر عطارد (که نماد سرعت و دقت است) از روی خط تو بگذرد، مانند قلمی که بر کاغذ می‌کشد، برای بوسیدن دستت به چرخ (دنیا) آهنگ می‌زند.
ز جاه در بر تو چرخ را نباشد قدر
ز جود در سر تو بخل را نباشد رنگ
هوش مصنوعی: از مقام و عظمت تو، آسمان هیچ ارزشی ندارد و از سخاوت تو، بخل و تنگ‌نظری هیچ رنگی ندارد.
دل تو هست چو دریای درفشان زیرا
درو لطافت و حشمت چو ماهی است و نهنگ
هوش مصنوعی: دل تو همانند دریایی زلال و پرنوازش است، چرا که در درونش نرمی و زیبایی‌ای مانند ماهی و عظمت و جلا مانند نهنگ نهفته است.
ز بحرهای تو دولت برد به کشتیها
به خصم لعنت و گنگی به دوست لعبت گنگ
هوش مصنوعی: از دریاهای تو، ثروت به کشتی‌ها برده شده است؛ به دشمنان لعنت و خاموشی می‌رسد و به دوستان، ناز و بازیگری تقدیم می‌شود.
توراست طبع و فکر نار قدر و باد شتاب
تو راست سعی و کرم آب لطف «و» خاک درنگ
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ویژگی‌های مثبت و نیکو می‌پردازد. روح و فکر تو مانند باد تند و پرانرژی است و اراده و تلاش تو نشان‌دهنده سعی و کوشش توست. همچنین، مهربانی و بخشندگی تو در کنار لطافت آب و زمین، نمادی از تأمل و تأخیر در اعمال توست. به طور کلی، دیگران را به این طریق توصیف می‌کند که توانایی‌ها و خصایص خوبی دارند که همواره در حال تلاش و حرکت هستند.
به تو عراق و خراسان چنان مزین شد
که بارگاه سلاطین بگر زن و اورنگ
هوش مصنوعی: عراق و خراسان به قدری زیبا و با شکوه شده‌اند که مانند کاخ و تخت پادشاهان به نظر می‌رسند.
مدار غم ز حسود لعین و گرچه حسود
بفعل چون ستر است و به شخص چون سترنگ
هوش مصنوعی: از غم و حسادت بدخواهان دوری کن، زیرا حسادت مانند پوششی است که بر رفتار و شخصیت انسان تأثیر می‌گذارد.
که هر که چشم حسد بر تو زد بخواهد دوخت
زحل ز برج کمان چشم او به تیر خدنگ
هوش مصنوعی: هرکس که با حسد به تو نگاه کند، می‌خواهد از ستاره زحل به اندازه تیر کمانی که در چشم اوست، برای تو آسیبی طراحی کند.
دگر حدیث قوامی که هست در خدمت
ز روی معنی و تصدیق نه ز دعوی و رنگ
هوش مصنوعی: در ادامه، به بیان ویژگی‌های واقعی انسان‌ها می‌پردازیم که این ویژگی‌ها بر اساس معنا و تحقق آن‌ها در عمل مشخص می‌شود، نه از طریق ادعاها و ظاهرسازی‌ها.
به خدمت تو چو دو پیکر است بسته میان
چه گر به راه سخن کژرو است چون خرچنگ
هوش مصنوعی: اگر دو نفر به خاطر خدمت به تو به هم متصل شده‌اند، چه اهمیتی دارد اگر در سخن گفتن دچار انحراف شوند، مثل خرچنگ که به ناچار به سمت جانبی حرکت می‌کند؟
به مدحت تو همه تن زبان شده چو رباب
ز شرم فضل تو سرپیش درفکنده چو چنگ
هوش مصنوعی: مدح و ستایش تو باعث شده که تمام وجودم مانند رباب (آلات موسیقی) به زبان بیفتد و به خاطر نعمت‌های تو، سرم را از شرم و افتادگی پایین انداخته‌ام، مانند چنگ که در هنگام نواختن به حالت پایین است.
همیشه تاتک خرسنگ و سیر خرچنگ است
چو تیز رفتن رهوار و کند رفتن لنگ
هوش مصنوعی: زندگی گاهی همراه با چالش‌ها و سختی‌هایی است که باید با آنها مواجه شویم. اگرچه ممکن است برخی افراد سریع‌تر و با اعتماد به نفس بیشتری پیش بروند، اما در نهایت هر کسی با سرعت و شیوه خاص خود به مقاصدش می‌رسد. در این راه، گاهی حرکت های آرام و مداوم می‌تواند به همان اندازه موثر باشد.
تو برنشسته برهوار و لنگ باد حسود
زده سپهر ز خرچنگ بر سرش خرسنگ
هوش مصنوعی: تو در موقعیتی عالی و با غرور نشسته‌ای، در حالی که باد حسود از آسمان بر سرت می‌وزد و مشکلاتی مانند سنگی بزرگ از طرف طبیعت بر سر تو فرود می‌آید.
عدوت باد ز محنت به گونه چون آبی
ولیت باد ز نعمت به رنگ چون نارنگ
هوش مصنوعی: دشمن تو مانند آب به طرز دوستی و محبت است، اما دوست تو به رنگ نارنگی از نعمت و خوشی به نظر می‌رسد.