گنجور

شمارهٔ ۳۸ - در مدح امیر حاجب شمس الخواص نورالدولة جمال الدین قرقو

کمان شدم ز غم عشق آن کمان ابرو
که هست زیر لب لعل فام او لؤلو
غم فراق تو بندی نهاد بر پایم
که بر ندارم دست از دل و سر از زانو
ز مهر خسته عشقش بود تن زاهد
ز سحر بسته چشمش بود دل جادو
وفا نداند و آزار من کند یک بار
جفا نماید و آزرم من نهد یک سو
چو تیر غمزه گشاید چه کس بود ساحر
چو چشم برکند از هم چه سگ بود آهو
وصال خواهم و از آب پر کنم دیده
فراق جوید و از من تهی کند پهلو
برآرد آنکه نیارد مشعبد از پرده
بداند آنکه نداند به دیگ در مرجو
به خم گیسو«ی» او در دلم همی گوید
هزار کیسه به صابون زدست این گیسو
دل سیاهم اگر شد در آتش عشقش
روا بود که به آتش درون شود هندو
شکایت دلم از چشم آهوانه اوست
به حق صحبت و جان امیریی آهو
امیر حاجب شمس الخواص نوردول
کمال تخمه توران جمال دین قرقو
بزرگواری کورا چو مشتری از قوس
همی درفشد نور سعادت از ابرو
خدای عزوجل ناصر و معینش باد
به حق «اشهد ان لا اله الا هو »
مظفری است کزو چون پیادگان برمند
به روز رزم سواران آهنین بازو
به صید که در آهو چو باز پس نگرد
به زخم تیر بدوزد سرینش تا به سرو
ز عقل او نشگفت انس دیو با مردم
ز عدل او چه عجب صلح باشه با تیهو
زهی بخشم و رضا رایت قضاو قدر
زهی به صلح و به جنگ ایت ولی و عدو
ز طبع نیک سگالان تو بهر وقتی
ز مهر تو بشود غم چو علت از دارو
حسود چون شنود نام تو ز نامه فتح
ز هیبت تو بترسد چو کودکان با چو
همان که مرسله اسب از گهر سازد
کمند گردن خصم تو سازد از بازو
تو را چو ایزد و سلطان و خواجه یار بوند
چو آفتاب رسد ماه رایتت به علو
به فر خسرو و دستور پایه وجاهت
بلند گشت و شود زین بلندتر أرجو
به تو عراق و خراسان چنان مزین شد
که روزها به نماز و نمازها به وضو
بدین نبالت و حشمت که آمدی به عراق
فلک کند ببشارت اشارت از هر سو
زدولت تو کنون هر کجا حسودی هست
برآیدش ز حسد آه ز جان و جان به گلو
به فال فرخ باز آمدی به حمدالله
به طالعی که زسعد فلک برآمد عو
بزرگوارا دایم بود قوامی را
به نعمت پدرت جان و طبع و دل خستو
گراستمالت طبعم نه زوستی بودی
به ناخوشی همه شعرم چو دیگ بی چربو
گهی ز خلعت او دستم است در عیبه
گهی ز نعمت تو پایم است در کندو
چو بر من است کنون دست نعمت هر یک
بود فریضه مرا شکر کردن هر دو
همیشه تا نه چو زردآلوست گونه سیب
همیشه تا نه چو کاه است گونه کاهو
سر موافق تو سبزتر ز کاهو باد
رخ مخالف تو زردتر ز زردآلو
تن ولی تو پاینده باد همچو چنار
سر عدوی تو بی مغز باد همچو کدو

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کمان شدم ز غم عشق آن کمان ابرو
که هست زیر لب لعل فام او لؤلو
هوش مصنوعی: از درد عشق، مثل کمان شدم، همانند کمان ابرو که در زیر لب لعل‌گون او مانند مروارید است.
غم فراق تو بندی نهاد بر پایم
که بر ندارم دست از دل و سر از زانو
هوش مصنوعی: دلتنگی و دوری تو چنان عذابی برای من ایجاد کرده که نمی‌توانم از دل خود بگذرم و پایم را از این وضعیت رها کنم.
ز مهر خسته عشقش بود تن زاهد
ز سحر بسته چشمش بود دل جادو
هوش مصنوعی: ز عشق او دل زاهد به تعب و خستگی افتاده بود و چشمانش به جادوگری مشغول بودند.
وفا نداند و آزار من کند یک بار
جفا نماید و آزرم من نهد یک سو
هوش مصنوعی: او که نمی‌داند وفا چیست، بار دیگر به من آزار می‌رساند و یک بار دیگر خیانت می‌کند و به من زحمت می‌دهد.
چو تیر غمزه گشاید چه کس بود ساحر
چو چشم برکند از هم چه سگ بود آهو
هوش مصنوعی: وقتی که زبان تند و قوی شروع به کار می‌کند، چه کسی می‌تواند به مانند جادوگر عمل کند؟ و وقتی که چشمان از هم گشوده می‌شود، آیا چیزی جز یک سگ در برابر آهوی زیبا باقی می‌ماند؟
وصال خواهم و از آب پر کنم دیده
فراق جوید و از من تهی کند پهلو
هوش مصنوعی: من به وصال محبوب می‌رسم و با اشک شوق چشمانم را پر می‌کنم، اما فراق به سراغم می‌آید و من را از درون خالی می‌کند.
برآرد آنکه نیارد مشعبد از پرده
بداند آنکه نداند به دیگ در مرجو
هوش مصنوعی: کس که توانایی ندارد، رازی را از پرده بیرون نمی‌آورد. آن که نمی‌داند، از محتوای دیگ خبر ندارد.
به خم گیسو«ی» او در دلم همی گوید
هزار کیسه به صابون زدست این گیسو
هوش مصنوعی: در دل من، موهای او به زیبایی و لطافت خاصی اشاره می‌کند و می‌گوید که این موها ارزش زیادی دارند و به اندازه‌ی هزار کیسه پر از نعمت و خوشبختی باارزش هستند.
دل سیاهم اگر شد در آتش عشقش
روا بود که به آتش درون شود هندو
هوش مصنوعی: اگر دل تیره‌ام در آتش عشقش بسوزد، این کار درست و مناسب است که مانند یک هندو به آتش درون خودم بروم.
شکایت دلم از چشم آهوانه اوست
به حق صحبت و جان امیریی آهو
هوش مصنوعی: دل من از نگاه زیبای او ناله می‌کند و به خاطر محبت و روح والای او این احساس را دارم.
امیر حاجب شمس الخواص نوردول
کمال تخمه توران جمال دین قرقو
هوش مصنوعی: امیر حاجب، که کسی مهم و با نفوذ است، در آفتاب خاصیت‌های برتر خود را نشان می‌دهد و همچون نوری درخشان، از نسل نیکوکاران و زیبایی‌های دین قرقو می‌تابد.
بزرگواری کورا چو مشتری از قوس
همی درفشد نور سعادت از ابرو
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که بزرگواری و فخر و عظمت مشابه اوج درخشش مشتری در آسمان است، که نشانه‌ای از خوشبختی و سعادت در چهره او به وضوح نمایان است.
خدای عزوجل ناصر و معینش باد
به حق «اشهد ان لا اله الا هو »
هوش مصنوعی: خدای بزرگ و بلندمرتبه، یاریگر و مددکار او باشد به حق «گواهی می‌دهم که جز او خدایی نیست».
مظفری است کزو چون پیادگان برمند
به روز رزم سواران آهنین بازو
هوش مصنوعی: در روز جنگ، افرادی همچون پیادگان به میدان می‌آیند و نیروهای جنگی با زور و قدرت زیاد در برابر آنها قرار می‌گیرند.
به صید که در آهو چو باز پس نگرد
به زخم تیر بدوزد سرینش تا به سرو
هوش مصنوعی: به دنبال شکار آهو که همچون باز به دنبال طعمه‌اش است، فرصتی برای استفاده از تیر و زخم فراهم می‌آورد تا بتواند جلوی حرکتش را بگیرد و آن را شکار کند.
ز عقل او نشگفت انس دیو با مردم
ز عدل او چه عجب صلح باشه با تیهو
هوش مصنوعی: از عقل او تعجبی ندارد که دیو و مردم با هم کنار بیایند، زیرا انصاف او باعث می‌شود حتی تیهو هم با صلح زندگی کند.
زهی بخشم و رضا رایت قضاو قدر
زهی به صلح و به جنگ ایت ولی و عدو
هوش مصنوعی: به راستی که من از تقدیر و قضا راضی و خرسندم، چه در صلح و چه در جنگ، تو برای من دوست و دشمن هستی.
ز طبع نیک سگالان تو بهر وقتی
ز مهر تو بشود غم چو علت از دارو
هوش مصنوعی: از ذات نیک تو، در هر زمانی به خاطر محبتت، غم از بین می‌رود مانند اینکه علت درد را با دارو برطرف کنیم.
حسود چون شنود نام تو ز نامه فتح
ز هیبت تو بترسد چو کودکان با چو
هوش مصنوعی: حسودان زمانی که نام تو را بشنوند، از قدرت و عظمت تو می‌ترسند؛ مانند کودکان که از چیزهای بزرگ و ترسناک می‌ترسند.
همان که مرسله اسب از گهر سازد
کمند گردن خصم تو سازد از بازو
هوش مصنوعی: شخصی که می‌تواند با قدرت و نیرومندی اسب را از نژاد خوب پرورش دهد، می‌تواند با مهارت و توانایی خود، حریفش را در تنگنا قرار دهد.
تو را چو ایزد و سلطان و خواجه یار بوند
چو آفتاب رسد ماه رایتت به علو
هوش مصنوعی: اگر تو همانند خداوند و سلطان و سرور من باشی، مانند این است که خورشید به گرد تو می‌گردد و ماه پرچمت به اوج خود می‌رسد.
به فر خسرو و دستور پایه وجاهت
بلند گشت و شود زین بلندتر أرجو
هوش مصنوعی: با وجود مقام و اعتبار بالای خسرو و دستور، امید دارم که من نیز به درجات بالاتری از عزت نائل شوم.
به تو عراق و خراسان چنان مزین شد
که روزها به نماز و نمازها به وضو
هوش مصنوعی: عراق و خراسان به قدری زیبا و با شکوه شدند که مردم روزها به عبادت و نماز مشغول بودند و برای هر نمازی به وضو می‌پرداختند.
بدین نبالت و حشمت که آمدی به عراق
فلک کند ببشارت اشارت از هر سو
هوش مصنوعی: با وجود عظمت و شان تو که به عراق آمدی، آسمان مبارک بادیت را از هر سو اعلام می‌کند و به تو اشاره می‌زند.
زدولت تو کنون هر کجا حسودی هست
برآیدش ز حسد آه ز جان و جان به گلو
هوش مصنوعی: از قدرت و تاثیر تو، هر جا که حسودانی وجود دارند، به خاطر حسادتشان ناله‌ای از عمق جانشان به گوش می‌رسد و این ناله به حدی است که جانشان در گلو می‌ماند.
به فال فرخ باز آمدی به حمدالله
به طالعی که زسعد فلک برآمد عو
هوش مصنوعی: به خوبی و خوشی به سراغ ما بازگشتی و سپاس خدا را می‌گوییم که با خوشبختی و شانس خوبی از آسمان به ما رسیده‌ای.
بزرگوارا دایم بود قوامی را
به نعمت پدرت جان و طبع و دل خستو
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، همیشه موجب استواری و استحکام جان و دل من نعمت‌های پدرت هستند.
گراستمالت طبعم نه زوستی بودی
به ناخوشی همه شعرم چو دیگ بی چربو
هوش مصنوعی: اگر به حال و هوای من اهمیت نمی‌دادی، هر چقدر هم که شعر بگویم، مثل دیگ خالی و بی‌خاصیت می‌ماند.
گهی ز خلعت او دستم است در عیبه
گهی ز نعمت تو پایم است در کندو
هوش مصنوعی: گاهی دست من به لباس او می‌رسد و گاهی پایم به نعمت تو در کندو می‌خورد.
چو بر من است کنون دست نعمت هر یک
بود فریضه مرا شکر کردن هر دو
هوش مصنوعی: وقتی که نعمت‌های خداوند به من می‌رسد، بر هر فردی که به من کمک کرده، واجب است که از آن‌ها سپاسگزاری کنم.
همیشه تا نه چو زردآلوست گونه سیب
همیشه تا نه چو کاه است گونه کاهو
هوش مصنوعی: هرگز نمی‌توان به ظاهری که شبیه زردآلو است، نگفت که مانند سیب هم زیبا و دلپذیر نیست. همچنین، نباید فراموش کرد که به ظاهری که شبیه کاه است، نمی‌توان بی‌کیفیت بودن نسبت داد.
سر موافق تو سبزتر ز کاهو باد
رخ مخالف تو زردتر ز زردآلو
هوش مصنوعی: اگر با تو هم‌نوا خواهم بود، زندگی شاداب‌تر و سرزنده‌تر خواهد بود؛ اما اگر بخواهم بر خلاف تو حرکت کنم، از هر کهن و زردآلو بی‌روح‌تر و پژمرده‌تر خواهم شد.
تن ولی تو پاینده باد همچو چنار
سر عدوی تو بی مغز باد همچو کدو
هوش مصنوعی: بدن تو باید همواره پایدار و استوار باشد مانند درخت چنار؛ اما بدون عقل و فکر، تو مانند کدو هستی.