شمارهٔ ۲۱ - در مدح کسی و تقاضای پولی از او تا دستاری و عمامه ای بخرد
ای خواجه که بر در تو چون نظر زنم
در حال تکیه در بر فتح و ظفر زنم
واندر مدایحت چو به نظم آورم سخن
گوئی گلاب «و» آب همی بر شکر زنم
چون بر فلک برم سخن اندر ستودنت
رایت ز فخر بر سر شمس و قمر زنم
وز بهر یک سخن نه ز یکی هزار بار
برتر سپهر بر ز می زیرتر زنم
چون تیغ خاطرم ز خطاها برهنه شد
برفرق حاسدت بهجا در تبر زنم
واندر نگارخانه مدحت ز عقل و طبع
شکل ادب نمایم و رسم هنر زنم
تیری که بر دو دیده خصمت زنم ز کین
هم دل دهد به جان تو کش بر جگر زنم
چون دانه ام به خاک دراز رنج روزگار
هر چند در هوای تو چون مرغ پرزنم
دستارکی خریده ام ار تو بها دهیش
بر سر نهم به نامت و با چرخ بر زنم
اکنون مرا به قیمت دستار دست گیر
تا لافها ز کیسه تو بیشتر زنم
چون وقت آز پای تو بوسم گه نیاز
داری روا که دست به شخصی دگر زنم؟
گر در گذاریم به سرا پرده کرم
با پادشه ز مرتبه خیمه به در زنم
دی و پری گفتی که امروز باز گرد
که اول تو را دهم زر فردا که زر زنم
امروز دان که باز نگردم به هیچ وجه
گر زر زنی و گرنه تو را من به زر زنم
شمارهٔ ۲۰ - شکایت از عمید نامی بشخصی مختص الدوله لقب و طلب عطا از وی تا زنی بگیرد: مختص الدوله مختصر بشنوشمارهٔ ۲۲ - در تبریک به دوستی که زن گرفته و خانه خریده و معذرت از نرسیدن به خدمت او: ای خواجه زین مهر تو آن یادگار داشت
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای خواجه که بر در تو چون نظر زنم
در حال تکیه در بر فتح و ظفر زنم
هوش مصنوعی: ای آقایی که وقتی به درگاه تو نگاه میکنم، در آن لحظه به پیروزی و موفقیت اتکاء میکنم.
واندر مدایحت چو به نظم آورم سخن
گوئی گلاب «و» آب همی بر شکر زنم
هوش مصنوعی: وقتی که در توصیف تو سخن میگویم، شکر را با گلاب و آب ترکیب میکنم تا خوشبو و شیرین شود.
چون بر فلک برم سخن اندر ستودنت
رایت ز فخر بر سر شمس و قمر زنم
هوش مصنوعی: وقتی به آسمان بروم و درباره تو سخن بگویم، پرچم فخر را بر سر خورشید و ماه قرار میدهم.
وز بهر یک سخن نه ز یکی هزار بار
برتر سپهر بر ز می زیرتر زنم
هوش مصنوعی: برای یک سخن، نه از یکی، بلکه هزار بار از آسمان بالاتر و از می پایینتر برخورد میکنم.
چون تیغ خاطرم ز خطاها برهنه شد
برفرق حاسدت بهجا در تبر زنم
هوش مصنوعی: وقتی که ذهنم از اشتباهات پاک شد، با شادی و قدرت به حاسد خود ضربه میزنم.
واندر نگارخانه مدحت ز عقل و طبع
شکل ادب نمایم و رسم هنر زنم
هوش مصنوعی: من در گالری ستایش، با استفاده از عقل و استعداد خود، شکلی از ادب را نشان میدهم و نموداری از هنر را به تصویر میکشم.
تیری که بر دو دیده خصمت زنم ز کین
هم دل دهد به جان تو کش بر جگر زنم
هوش مصنوعی: اگر با چشمهای خصم تو زخم بزنم به خاطر کینهام، دل من هم برای تو خواهد سوخت و جانم را به خاطر تو فدای او میکنم.
چون دانه ام به خاک دراز رنج روزگار
هر چند در هوای تو چون مرغ پرزنم
هوش مصنوعی: من مانند دانهای هستم که در خاک به سر میبرد و با وجود رنجهای روزگار، همچنان در آرزوی تو به پرواز در میآیم.
دستارکی خریده ام ار تو بها دهیش
بر سر نهم به نامت و با چرخ بر زنم
هوش مصنوعی: من یک دستاری خریدهام و اگر تو بها بدهی، آن را به یاد تو بر سر میگذارم و به گردشی با عشق تو میچرخم.
اکنون مرا به قیمت دستار دست گیر
تا لافها ز کیسه تو بیشتر زنم
هوش مصنوعی: اکنون مرا با توجه به ارزش و مقامم حمایت کن تا بتوانم بیشتر از ظرفیت و امکانات تو سخن بگویم.
چون وقت آز پای تو بوسم گه نیاز
داری روا که دست به شخصی دگر زنم؟
هوش مصنوعی: وقتی که نیاز دارم و وقت دلخواه من است، آیا اشکالی دارد که پای تو را ببوسم، حتی اگر بخواهم به کسی دیگر هم دست بزنم؟
گر در گذاریم به سرا پرده کرم
با پادشه ز مرتبه خیمه به در زنم
هوش مصنوعی: اگر از درگاه کسی بازرسی بگذاریم، با پادشاه حسی و لطافت، به گونهای که از خیمه فراتر رفته و به سوی او برویم.
دی و پری گفتی که امروز باز گرد
که اول تو را دهم زر فردا که زر زنم
هوش مصنوعی: دی و پری به تو گفتند که امروز به نزد من بازگردی تا امروز طلا به تو بدهم و فردا خودم طلا دریافت کنم.
امروز دان که باز نگردم به هیچ وجه
گر زر زنی و گرنه تو را من به زر زنم
هوش مصنوعی: امروز بدان که هرگز به هیچ صورتی به گذشته برنمیگردم. حتی اگر من طلا بزنم، تو نیز نمیتوانی من را با طلا به سمت خود بازگردانی.