گنجور

شمارهٔ ۱۱۶ - در ستایش و توحید خدای تعالی و درموعظت و نصیحت و مدح قطب الدین ابومنصور مظفربن اردشیر واعظ مروزی معروف به امیر عبادی گوید

مدبری ملکی بر جهان جهانبان است
که هر چه گوئی از او صد هزار چندان است
احد صفت صمدی لم یلد و لم یولد
که پیک «و» نامه او جبرئیل و قرآن است
مقدری که خداوندی کرسی و عرش است
مهیمنی که نگهبان چرخ و ارکانست
یکی که از برگردون ز بیم «و» هیبت اوست
که آفتاب جهانتاب زرد و لرزان است
فلک ز صنع بدیعش به حله ای ماند
که مه ز دامن او چون سر از گریبان است
ز حکم اوست که مه در برابر خورشید
چو عاشقی نگران در جمال جانان است
ز امر اوست که در دست صبح دامن شب
چو شاخ گیسو«ی» حورا به دست رضوان است
ز باغ قدرت و باران رحمتش گوئی
که بحر چون زره و ابر همچو خفتان است
به باغ لعبت لطفش گل نگارین است
ز شاخ مطرب صنعش هزاردستان است
خزان ز برگ رزان زر زند بسکه او
به دست باد که صاحب عیار بستان است
به خطبه کردن او بر شود بشاخ درخت
خطیب زاغ که بر منبر زمستان است
تفکری کن در صنع او موحدوار
که صنع در ره صانع دلیل برهان است
مکن تفکر در ذات او که در طلبش
ضمیر «و» دیده «و» دل کند و کور و حیران است
دلیل روشن بر هستی خدای جهان
برآسمان بلند آفتاب گردان است
رضای خالق هشده هزار عالم را
بخر به جان و دل ای بیخبر که ارزان است
به دنیی اندر آزاد کرد ابلیسی
ز بهر آنکه دلت خواجه تاش شیطان است
دل سیاه تو اندر تن سپید به شکل
چو زنگئی است که اندر قبای کتان است
اگر تو آدمئی با تو خوش بود عالم
که خوان عالم را آدمی نمکدان است
دریغ باشد باران رحمت ایزد
بر آن کسی که سزاوار تیرباران است
تو از گناه پشیمان نه ای و عالم پیر
ز پروریدن چون تو خلف پشیمان است
تو را سخن ز خدای و رسول باید گفت
دلت به هرزه و هزل فلان و بهمانست
خدای عزوجل را بدان کنی خدمت
که گفت جنت باقی سرای مهمان است
چه سود گریه تو در نماز زانکه تو را
دو چشم گریان از بهر مرغ بریان است
اگر مسلمانی راه و رسم سلمان گیر
که این تعصب ناخوش نه رسم سلمان است
مکن تعصب و کافر مخوان مسلمان را
که هر که اهل شهادت بود مسلمان است
بهر دو عالم از ایمان امان توانی یافت
طلاق دنیی و کابین حور ایمان است
بنزد نادان بیداد و داد هر دو یکی است
به چشم کور سیاه و سپید یکسان است
کلاه ایمان بر فرق تو چه نور دهد
که برتن تو ز ظلمت قبای عصیان است
مباش غره به ایمان بی عمل زیرا
بسختن عمل اندر قیامه میزان است
عمارتی بکن آخر سرای عقبی را
که بی خلاف سرانجام جای تو آن است
بهشت خرم و آباد و خوش به از دنیا است
که این چو دو رخ تاریک و تنگ و ویران است
گر از یقین در حق کرده ای سفینه نوح
مترس اگر همه عالم عذاب و طوفان است
طمع مدار که در حشر حله ها پوشی
نکرده رحمت بر عورتی که عریان است
عروس دنیا هر چند سخت نیکوروی
درو مپیچ که بد عهد و سست پیمان است
مزن ز زلف زره وار او گره بر دل
که زخم غمزه او تیر زهر پیکان است
بدان خدای که توفیقها ز خدمت اوست
که شغل دنیا توفیق نیست خذلان است
دوچشم بازکن ای پیرمرد دنیا دوست
که عقل مست تو با عشق در شبستان است
لبت به باده رنگین شهوت انگیز است
دلت به مطرب خوش لحن خوب دستان است
مکن فراخ روی بیش ازین به پیران سر
که اسب عمر تو امروز تنگ میدان است
اگرچه در دل و طبعت ز غفلت افزونی است
ز عمر در تن و جانت هزار نقصان است
مکن خضاب که پیدا است پیری از رویت
اگرچه برف تو در پر زاغ پنهان است
سپید موی تو از شیر مادر دنیا است
مکن سیاه گرت حق شیر و پستان است
زبان مرگ درشت است هان هان بندیش
که بندهای حیات تو را چو سوهان است
اگر تو خود به مثل صعبتر زسندانی
که مرگ بینی عمر تو را سپندان است
جهان فتنه چو دریا و خلق عالم را
نهنگ وار همه تن دهان و دندان است
برون شدن به سلامت کس ز چنین دریا
به جز بکشتی علم امیر نتوانست
امیر عالم عالی نژاد قطب الدین
که شغل دولت و ملت ازو بسامان است
کدام امیر امیر امام عبادی
که در سخنوری از نادرات دوران است
سخنوری که عبارات روشن خوش او
چو ابر و بحر شکرپاش و گوهرافشان است
ز راه عقل و ادب با خلیفه هم سر است
ز روی فضل هنر بر ائمه سلطان است
ایا جهان بزرگی و جان خوشخوئی
نگاهبان تن و جان تو جهانبان است
زمانه چون ظلمات است و ما چو اسکندر
تو همچو خضری و علمت چو آب حیوان است
خرد چه گفت چو عاجز شد از فصاحت تو
نه قدرت بشر است این که فضل یزدان است
ز شرق شرع برآوردی آفتاب علوم
از آنکه مولد پاک تو از خراسان است
مسلم است که کس در زمانه مثل تو نیست
اگر چه مرد سخن در جهان فراوان است
ز نور علم تو نادان بد شود دانا
چو با علوم تو دانای نیک نادان است
عروس علم تو را آفتاب برگردون
چو تاج زر ز خم لاژورد ایوان است
بسیط خاک بپوشیدی از بساط سخن
که مرغ فهم تو چون هدهد سلیمان است
تو را است ملک سلیمان و فر خاتم دین
که از قبولت بر جن و انس فرمان است
زبان فائده اندر دهان عقل تو کرد
محمد قرشی کافتاب دو جهان است
ز فر صاحب معراج باشد این که تو را
براق علم به میدان دین خرامان است
زبان عقل توئی در دهان شرع رسول
ازین عبارت عالی همی توان دانست
مسیح وار کنی مرده را به لب زنده
که خلق را مدد جان از آن دو مرجان است
به باغ علم زبانت هزار دستان است
که هر دمش به سخن صدهزار دستان است
توئی ز علم لدنی چو خضر دردریا
ز جهل خصم تو چون غول در بیابان است
تو را از خرگه مهمانسرای فضل خدای
به حجره خرد از گلشن فلک خوان است
همه جهان سخن تست جاهلان کورند
چو دیده کور بود روز را چه تاوان است
اگر حسود نگوید که تو سبکروحی
خرد مشافهه گوید که او گران جان است
تو می روی و دل و جان ما تو را همراه
نگوئی آخر کاین درد را چه درمان است
مرو به فضل و مبر حله ای بهشت از ما
که آدم دل ما در غمت غریوان است
امید هست که هم با مراد زود آئی
بپر فر تو گیتی نوشتن آسان است
قوامئی که تو را از میان جان شد دوست
منم که مرغ درخت دلم خوش الحان است
اگر مرا به سخن قوتی است آن از تو است
از آن سبب که چنین گوهر از چنان کان است
ز قوت سخن تو قوی است خاطر من
که گرم رفتن گوی از نهیب چوگان است
منم که گندم نان لطیف شعر مرا
به دستگرد فلک بر؛ ستاره دهقان است
به آرد کردنم از کشت روزگار خرد
به آسیای تفکر در آسیابان است
ز بهر روزن دود و تنور اندیشه
ز دل دریچه چشمم به بام دکان است
تنم تنور و عالم هیزم است و جان آتش
خرد خمیر و زبان نان پز و سخن نان است
به دست هوش به اندر دهان گوش این نان
که این نه توشه انبان هر لت انبان است

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مدبری ملکی بر جهان جهانبان است
که هر چه گوئی از او صد هزار چندان است
هوش مصنوعی: مدیری در جهان وجود دارد که بر همه چیز فرمانروایی می‌کند و هر چه از او بگویی، هزاران برابر بیشتر از آن را در اختیار دارد.
احد صفت صمدی لم یلد و لم یولد
که پیک «و» نامه او جبرئیل و قرآن است
هوش مصنوعی: خداوند یکتاست و هیچ‌گونه والد و فرزندی ندارد. پیام‌آور او جبرئیل است و کتاب او قرآن به شمار می‌آید.
مقدری که خداوندی کرسی و عرش است
مهیمنی که نگهبان چرخ و ارکانست
هوش مصنوعی: به اندازه‌ای که خداوند بر مسند و عرش سلطنت دارد، او نگهبان و حافظ دنیای هستی و اجزای آن هم هست.
یکی که از برگردون ز بیم «و» هیبت اوست
که آفتاب جهانتاب زرد و لرزان است
هوش مصنوعی: شخصی که به خاطر ترس از او بلافاصله به گوشه‌ای می‌رود، به قدری تأثیرگذار است که حتی آفتاب نیز در مقابل او زرد و لرزان به نظر می‌رسد.
فلک ز صنع بدیعش به حله ای ماند
که مه ز دامن او چون سر از گریبان است
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر آفرینش زیبا و شگفت‌انگیزش مانند ردایی است که ماه از دامن خود بیرون آمده و سرش را از گریبانش خارج کرده است.
ز حکم اوست که مه در برابر خورشید
چو عاشقی نگران در جمال جانان است
هوش مصنوعی: بر اساس اراده او، ماه در برابر آفتاب همچون عاشقی است که به زیبایی معشوقش نظر می‌افکند و نگران اوست.
ز امر اوست که در دست صبح دامن شب
چو شاخ گیسو«ی» حورا به دست رضوان است
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی بیان می‌کند که صبح و شب تحت فرمان و اراده‌ای بزرگ قرار دارند. صبح مانند دامن شب است که به شیوه‌ای زیبا و دلنشین آراسته شده و شب نیز به گونه‌ای شبیه به گیسوان حوریان با ظرافت و جذابیت خود به نظر می‌رسد. در واقع، این تصویرسازی نمادین نشان‌دهنده هماهنگی و زیبایی موجود در آفرینش است.
ز باغ قدرت و باران رحمتش گوئی
که بحر چون زره و ابر همچو خفتان است
هوش مصنوعی: از باغ قدرت و باران رحمتش به نظر می‌رسد که دریا مانند زره و ابر مانند پیراهنی نرم و سبك است.
به باغ لعبت لطفش گل نگارین است
ز شاخ مطرب صنعش هزاردستان است
هوش مصنوعی: در باغ زیبایی‌اش، گل‌های خوش رنگی وجود دارد و از ساز هنرمندش، صدای موزون و دل‌انگیزی شنیده می‌شود که او را به وجد می‌آورد.
خزان ز برگ رزان زر زند بسکه او
به دست باد که صاحب عیار بستان است
هوش مصنوعی: پاییز، به دلیل وزش باد، برگ‌های درختان را می‌ریزد، زیرا این باد، گرداننده باغ و حافظ زیبایی آن است.
به خطبه کردن او بر شود بشاخ درخت
خطیب زاغ که بر منبر زمستان است
هوش مصنوعی: این عبارت به توصیف وضعیتی می‌پردازد که یک سخنران در حال فراخواندن مردم به صحبت است و در عین حال به نمادگرایی طبیعت نیز اشاره می‌کند. او به مانند زاغ‌هایی می‌ماند که در فصل سرد زمستان بر روی منبر نشسته‌اند و بیانگر تلاش برای جلب توجه و شنیده شدن هستند. در این موقعیت، تأکید بر فعالیت‌های مواقع سرد و خالی از زندگی نیز وجود دارد.
تفکری کن در صنع او موحدوار
که صنع در ره صانع دلیل برهان است
هوش مصنوعی: به طور جدی به آفرینش خداوند بیندیشید، مانند کسانی که به یگانگی او معتقدند، زیرا هر نشانه‌ای از آفرینش، دلیلی بر وجود صانع است.
مکن تفکر در ذات او که در طلبش
ضمیر «و» دیده «و» دل کند و کور و حیران است
هوش مصنوعی: به فکر ذات او نباش، زیرا کسی که در جستجوی اوست، تنها به ظواهر و دل مشغولی‌های دنیوی نگاه می‌کند و در این کار کور و سرگردان می‌شود.
دلیل روشن بر هستی خدای جهان
برآسمان بلند آفتاب گردان است
هوش مصنوعی: آفتاب در آسمان، نشانه روشنی از وجود خداوند و قدرت او در جهان است.
رضای خالق هشده هزار عالم را
بخر به جان و دل ای بیخبر که ارزان است
هوش مصنوعی: به دست آوردن رضایت خداوندی که آفریننده‌ی تمام جهان‌هاست، با تمام وجودت ارزش دارد و این لذت بسیار کم‌هزینه است. ای کسی که unaware هستی از این مسئله.
به دنیی اندر آزاد کرد ابلیسی
ز بهر آنکه دلت خواجه تاش شیطان است
هوش مصنوعی: در این دنیا، ابلیس را آزاد گذاشته‌اند تا اینکه دل تو تسلیم وسوسه‌های او شود.
دل سیاه تو اندر تن سپید به شکل
چو زنگئی است که اندر قبای کتان است
هوش مصنوعی: دل تیره و تار تو در بدنی سفید همانند زنگی است که داخل پارچه کتان قرار دارد.
اگر تو آدمئی با تو خوش بود عالم
که خوان عالم را آدمی نمکدان است
هوش مصنوعی: اگر تو انسان با معرفتی باشی، جهان با تو در آرامش و خوشبختی خواهد بود، چون در نظر عالم، انسان با کمال ارزش و اهمیت مانند نمک در خوراک است.
دریغ باشد باران رحمت ایزد
بر آن کسی که سزاوار تیرباران است
هوش مصنوعی: بارش رحمت خداوند بر کسی که لیاقت مجازات را دارد، نابخردی و نادانی است.
تو از گناه پشیمان نه ای و عالم پیر
ز پروریدن چون تو خلف پشیمان است
هوش مصنوعی: تو از کارهای ناپسند خود پشیمان نیستی، و عالم سالخورده نیز از پرورش افرادی مانند تو، که پشیمان نیستند، ناامید و غمگین است.
تو را سخن ز خدای و رسول باید گفت
دلت به هرزه و هزل فلان و بهمانست
هوش مصنوعی: باید با تو از خدا و پیامبر صحبت کرد، زیرا دل تو مشغول بی‌هدف‌گویی و امور بی‌اهمیت است.
خدای عزوجل را بدان کنی خدمت
که گفت جنت باقی سرای مهمان است
هوش مصنوعی: خدای بسیار بزرگ را بشناس و در خدمت او باش، زیرا که او فرمود بهشت خانه‌ای دائمی برای مهمانان اوست.
چه سود گریه تو در نماز زانکه تو را
دو چشم گریان از بهر مرغ بریان است
هوش مصنوعی: چه فایده‌ای دارد که در نماز گریه کنی، در حالی که چشمان تو به خاطر یک مرغ بریان پر از اشک هستند؟
اگر مسلمانی راه و رسم سلمان گیر
که این تعصب ناخوش نه رسم سلمان است
هوش مصنوعی: اگر به دنبال پیروی از سلمان هستی، باید روش و نگرش او را در پیش بگیری؛ چرا که تعصب و نفرت جایی در این راه ندارد.
مکن تعصب و کافر مخوان مسلمان را
که هر که اهل شهادت بود مسلمان است
هوش مصنوعی: تندخو نباش و مسلمانان را کافر خطاب نکن، زیرا هر کسی که شجاعت و صداقت در راه حق دارد، در حقیقت مسلمان است.
بهر دو عالم از ایمان امان توانی یافت
طلاق دنیی و کابین حور ایمان است
هوش مصنوعی: برای رسیدن به آرامش و نجات در دو جهان، تنها با ایمان می‌توان از وابستگی‌های دنیایی و مشکلاتش رهایی یافت. ایمان همانند یک پیمان و شرط اساسی است که فرد را از گرفتاری‌ها آزاد می‌کند.
بنزد نادان بیداد و داد هر دو یکی است
به چشم کور سیاه و سپید یکسان است
هوش مصنوعی: در نظر نادان، ظلم و عدالت هیچ تفاوتی با هم ندارند؛ او با نادانی خود نمی‌تواند بین سیاهی و سفیدی تمایز قائل شود.
کلاه ایمان بر فرق تو چه نور دهد
که برتن تو ز ظلمت قبای عصیان است
هوش مصنوعی: ایمان تو مانند کلاهی است که اگر بر سر داشته باشی، نورانی خواهد بود، اما چون به تن تو لباس گناه و عصیان چسبیده، نور آن کلاه دیده نمی‌شود.
مباش غره به ایمان بی عمل زیرا
بسختن عمل اندر قیامه میزان است
هوش مصنوعی: فریب نخور به ایمان بدون عمل، زیرا در قیامت، اعمال آدمی مورد سنجش قرار می‌گیرد.
عمارتی بکن آخر سرای عقبی را
که بی خلاف سرانجام جای تو آن است
هوش مصنوعی: یک خانه بساز برای زندگی پس از مرگ، چون بدون شک، آنجا سرانجام تو خواهد بود.
بهشت خرم و آباد و خوش به از دنیا است
که این چو دو رخ تاریک و تنگ و ویران است
هوش مصنوعی: بهشت زیبا، سرسبز و پر رونق، بهتر از این دنیاست، چرا که دنیا چون دو چهره تاریک، تنگ و ویران است.
گر از یقین در حق کرده ای سفینه نوح
مترس اگر همه عالم عذاب و طوفان است
هوش مصنوعی: اگر با ایمان و یقین به حق داشته باشی، نگران نباش؛ حتی اگر تمام جهان در عذاب و طوفان باشد، تو مانند سفینه نوح در امان هستی.
طمع مدار که در حشر حله ها پوشی
نکرده رحمت بر عورتی که عریان است
هوش مصنوعی: امید نداشته باش که در روز قیامت لباسی به تو پوشانده شود، چرا که رحمت شامل حال کسی نمی‌شود که در دنیا جایی پوشیده نداشت و عریان بود.
عروس دنیا هر چند سخت نیکوروی
درو مپیچ که بد عهد و سست پیمان است
هوش مصنوعی: دنیا مانند عروسی است که هرچند زیبا و دلربا به نظر می‌رسد، اما نباید به درون آن کشیده شوی، چرا که دنیا دارای وفاداری و ثبات نیست و ممکن است به سادگی به عهدش عمل نکند.
مزن ز زلف زره وار او گره بر دل
که زخم غمزه او تیر زهر پیکان است
هوش مصنوعی: از گیسوان او مانند زره، گرهی بر دل نزن، زیرا تیر زهرآلود نگاه او مانند پیکانی خطرناک است.
بدان خدای که توفیقها ز خدمت اوست
که شغل دنیا توفیق نیست خذلان است
هوش مصنوعی: بدان که نعمت‌ها و موفقیت‌ها از سوی خداوند است و کارهای دنیوی بدون کمک او، شکست و ناکامی به شمار می‌رود.
دوچشم بازکن ای پیرمرد دنیا دوست
که عقل مست تو با عشق در شبستان است
هوش مصنوعی: ای پیرمرد دنیا دوست، چشمانت را باز کن، زیرا که عشق در دل تو در حال شادی و سرمستی است، اما عقل تو تحت تأثیر آن و در شبستان حضور دارد.
لبت به باده رنگین شهوت انگیز است
دلت به مطرب خوش لحن خوب دستان است
هوش مصنوعی: لب‌های تو با رنگ باده جاذب و تحریک‌کننده‌اند و دل تو به صدای خوش یک نوازنده با دست‌های ماهر دلخوش است.
مکن فراخ روی بیش ازین به پیران سر
که اسب عمر تو امروز تنگ میدان است
هوش مصنوعی: نگذار بیشتر از این به بزرگ‌ترها بی‌احترامی کنی، چون زمان جوانی‌ات به سر آمده و اکنون در میدان زندگی محدود هستی.
اگرچه در دل و طبعت ز غفلت افزونی است
ز عمر در تن و جانت هزار نقصان است
هوش مصنوعی: با وجودی که در دل و نفس تو غفلت و بی‌توجهی زیاد است، اما در طول عمرت در جسم و روح خود هزاران کمبود و نقص داری.
مکن خضاب که پیدا است پیری از رویت
اگرچه برف تو در پر زاغ پنهان است
هوش مصنوعی: موهای خود را رنگ نکن، زیرا پیری‌ات از چهره‌ات پیداست، هرچند که برف‌های روی سرت زیر تاج سیاه پنهان شده باشد.
سپید موی تو از شیر مادر دنیا است
مکن سیاه گرت حق شیر و پستان است
هوش مصنوعی: موهای سفید تو نشان از دوران زندگی‌ات هستند، پس اگر می‌خواهی از سیاهی و غم دور بمانی، نباید به آن‌ها توجه کنی، زیرا حق و اصل زندگی تو در درونت نهفته است.
زبان مرگ درشت است هان هان بندیش
که بندهای حیات تو را چو سوهان است
هوش مصنوعی: زبان مرگ تند و بی‌رحم است، پس بهتر است دقت کنی که چگونه به زندگی‌ات آسیب می‌زند، زیرا هر کلمه‌ای مانند سوهان می‌تواند زندگی تو را زخم بزند.
اگر تو خود به مثل صعبتر زسندانی
که مرگ بینی عمر تو را سپندان است
هوش مصنوعی: اگر تو به چالش‌ها و سختی‌هایی که در زندگی با آن‌ها روبه‌رو هستی، به خوبی واکنش نشان دهی، مانند کسی که مرگ را از نزدیک می‌بیند، زندگی‌ات پربار و با ارزش خواهد بود.
جهان فتنه چو دریا و خلق عالم را
نهنگ وار همه تن دهان و دندان است
هوش مصنوعی: جهان مانند دریایی پر از آشوب است و مردم مانند نهنگ‌هایی هستند که تنها در پی دریدن یکدیگرند.
برون شدن به سلامت کس ز چنین دریا
به جز بکشتی علم امیر نتوانست
هوش مصنوعی: برای نجات از چنین دریای خطرناک، تنها کشتی علم و دانش امیر است که می‌تواند به سلامت فرد را برآورد.
امیر عالم عالی نژاد قطب الدین
که شغل دولت و ملت ازو بسامان است
هوش مصنوعی: امیر عالم، شخصی با نژاد عالی و مقام برجسته، به نام قطب‌الدین است که مسئولیت‌های دولتی و اجتماعی را به خوبی انجام می‌دهد و امور مردم را سامان می‌دهد.
کدام امیر امیر امام عبادی
که در سخنوری از نادرات دوران است
هوش مصنوعی: به کدام امیری می‌توان اشاره کرد که مانند امام عبادی در سخنوری بی‌نظیر و برجسته است؟
سخنوری که عبارات روشن خوش او
چو ابر و بحر شکرپاش و گوهرافشان است
هوش مصنوعی: سخنور، کلامش همانند ابر و دریا پر از شیرینی و زیبایی است و جملاتش همچون جواهرات درخشان و ارزشمند در ذهن حک می‌شود.
ز راه عقل و ادب با خلیفه هم سر است
ز روی فضل هنر بر ائمه سلطان است
هوش مصنوعی: از طریق عقل و ادب، انسان با مقام‌های بزرگ و والیان مشابهت پیدا می‌کند، اما بر اساس فضیلت و هنر، بر بزرگان و پیشوایان سلطنت دارد.
ایا جهان بزرگی و جان خوشخوئی
نگاهبان تن و جان تو جهانبان است
هوش مصنوعی: این دنیا وسیع و بزرگ است و روح خوش اخلاق تو هم محافظ بدن و جان توست.
زمانه چون ظلمات است و ما چو اسکندر
تو همچو خضری و علمت چو آب حیوان است
هوش مصنوعی: زمانه مانند تاریکی است و ما مانند اسکندر، تو مانند خضر هستی و دانش تو مانند آب زنده‌کننده است.
خرد چه گفت چو عاجز شد از فصاحت تو
نه قدرت بشر است این که فضل یزدان است
هوش مصنوعی: خرد وقتی که از بیان زیبای تو ناتوان شد، گفت که این توانایی از قدرت انسانی خارج است و نشانه‌ی نعمت و فضل خداوند است.
ز شرق شرع برآوردی آفتاب علوم
از آنکه مولد پاک تو از خراسان است
هوش مصنوعی: از شرق، نور علم و دانش تب می‌کند، چون تولد تو از خراسان است که پاک و پاکیزه است.
مسلم است که کس در زمانه مثل تو نیست
اگر چه مرد سخن در جهان فراوان است
هوش مصنوعی: بدون شک کسی در این زمان مانند تو پیدا نمی‌شود، هرچند که در دنیا افراد زیادی هستند که در سخن گفتن ماهرند.
ز نور علم تو نادان بد شود دانا
چو با علوم تو دانای نیک نادان است
هوش مصنوعی: اگر کسی از علم تو بهره ببرد، نادان هم می‌تواند به دانایی برسد. حتی کسی که به نظر می‌رسد نیک می‌داند، اگر با علوم تو آشنا شود، متوجه می‌شود که در حقیقت نادان است.
عروس علم تو را آفتاب برگردون
چو تاج زر ز خم لاژورد ایوان است
هوش مصنوعی: عروس دانش، مانند خورشید در حال چرخش است که همچون تاجی طلایی از رنگ آبی لاژوردی درون ایوان نمایان می‌شود.
بسیط خاک بپوشیدی از بساط سخن
که مرغ فهم تو چون هدهد سلیمان است
هوش مصنوعی: خاک زیادی از گفتار را پنهان کردی، زیرا درک تو مانند هدهد سلمان است.
تو را است ملک سلیمان و فر خاتم دین
که از قبولت بر جن و انس فرمان است
هوش مصنوعی: تو مثل سلیمان هستی که بر جن و انسان حکومت می‌کند و مقام تو، مقام ختم‌الانبیاء است که همه به فرمانت گوش می‌دهند.
زبان فائده اندر دهان عقل تو کرد
محمد قرشی کافتاب دو جهان است
هوش مصنوعی: این بیت به اهمیت و ارزش زبان و گفتار در انتقال دانش و خرد اشاره دارد. می‌گوید که زبان، علمی است که به عقل و فهم انسان شکل می‌دهد و محمد قرشی، به عنوان یک شخصیت بزرگ، نماد روشنی و روشنایی در دنیا است. در واقع، این بیان تأکید دارد بر اینکه زبان به ما کمک می‌کند تا اندیشه‌هایمان را بهتر بیان کنیم و از روشنفکری کسانی چون محمد الهام بگیریم.
ز فر صاحب معراج باشد این که تو را
براق علم به میدان دین خرامان است
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که شخصی با کمالات و ویژگی‌های برجسته، به کمک علم و دانش، در عرصه دین و معرفت حرکت و پیشرفت می‌کند. به نوعی، این فرد دارای بصیرت و بینش عمیق است و در مسیر رشد و تعالی قدم برمی‌دارد.
زبان عقل توئی در دهان شرع رسول
ازین عبارت عالی همی توان دانست
هوش مصنوعی: عقل تو زبانش را در سخنان دین و پیامبر به کار می‌گیرد و از این کلمات بلند می‌توان دریافت که چه چیزهایی را باید فهمید.
مسیح وار کنی مرده را به لب زنده
که خلق را مدد جان از آن دو مرجان است
هوش مصنوعی: مثل مسیح که مرده را زنده می‌کند، تو نیز می‌توانی به دیگران کمک کنی و زندگی را به آن‌ها بازگردانی. این کمک‌ها، همانند دو مرجان، انرژی و حیات را به دیگران هدیه می‌دهد.
به باغ علم زبانت هزار دستان است
که هر دمش به سخن صدهزار دستان است
هوش مصنوعی: در دنیای علم و دانش، زبان تو چنان گسترده و توانمند است که هر لحظه می‌تواند به شکلی بیانگر افکار و احساسات بی‌پایانی باشد.
توئی ز علم لدنی چو خضر دردریا
ز جهل خصم تو چون غول در بیابان است
هوش مصنوعی: تو مانند حضرت خضر هستی که از دانش الهی برخور داری و در دریای علم غوطه‌ور هستی. ولی دشمن تو چون یک غول در بیابان می‌ماند که از جهل و نادانی سرشار است.
تو را از خرگه مهمانسرای فضل خدای
به حجره خرد از گلشن فلک خوان است
هوش مصنوعی: تو را از مهمانسرای فضل خدا دعوت کرده‌اند تا در اتاقی کوچک و دل‌نشین که از زیبایی‌های آسمان الهام گرفته، اقامت کنی.
همه جهان سخن تست جاهلان کورند
چو دیده کور بود روز را چه تاوان است
هوش مصنوعی: تمامی جهان در مورد تو صحبت می‌کند، اما نادانان مانند افرادی که بینایی ندارند، نمی‌توانند این حقیقت را ببینند. اگر کسی نتواند روز را ببیند، چه فایده‌ای دارد؟
اگر حسود نگوید که تو سبکروحی
خرد مشافهه گوید که او گران جان است
هوش مصنوعی: اگر کسی حسادت کند، او می‌گوید که تو آدمی بی‌خیال و سبک‌سر هستی، اما اگر کسی با حکمت و درایت به تو نگاه کند، می‌فهمد که تو ارزش و اهمیت بسیاری داری و جانت گرانبهاست.
تو می روی و دل و جان ما تو را همراه
نگوئی آخر کاین درد را چه درمان است
هوش مصنوعی: تو می‌روی و ما با دل و جان به دنبال تو هستیم، اما نمی‌دانی که این درد و غم ما چطور درمان می‌شود.
مرو به فضل و مبر حله ای بهشت از ما
که آدم دل ما در غمت غریوان است
هوش مصنوعی: به بهشت نرو و از ما دور نشو، زیرا دل آدم در غم و اندوه است و در این حالت، ما هم غمگین هستیم.
امید هست که هم با مراد زود آئی
بپر فر تو گیتی نوشتن آسان است
هوش مصنوعی: امیدوارم به زودی به خواسته‌ات برسی. نوشتن در این دنیا کار ساده‌ای است.
قوامئی که تو را از میان جان شد دوست
منم که مرغ درخت دلم خوش الحان است
هوش مصنوعی: دوستی که تو را از عمق وجودم دوست می‌دارم، مثل پرنده‌ای است که درخت دلم را زیبا و خوش‌آوا می‌سازد.
اگر مرا به سخن قوتی است آن از تو است
از آن سبب که چنین گوهر از چنان کان است
هوش مصنوعی: اگر من در سخن قدرت و توانایی دارم، از توست؛ زیرا چنین گوهری از چنین معدن و منبعی به وجود می‌آید.
ز قوت سخن تو قوی است خاطر من
که گرم رفتن گوی از نهیب چوگان است
هوش مصنوعی: به لطف کلام تو، ذهن من را قدرت زیادی داده‌ای؛ زیرا که پیشرفت و شدت تصمیمات من مانند ضربه‌ای ست که در بازی چوگان می‌تابد.
منم که گندم نان لطیف شعر مرا
به دستگرد فلک بر؛ ستاره دهقان است
هوش مصنوعی: من آن کسی هستم که گندم نرمی که در شعرهایم هست، به دست گردان روزگار ارائه می‌شود؛ ستاره در آسمان مانند کشاورز است.
به آرد کردنم از کشت روزگار خرد
به آسیای تفکر در آسیابان است
هوش مصنوعی: زندگی من به مانند دانه‌ای است که باید از زمین برداشت شود و برای تبدیل آن به آرد، نیاز به آسیابانی دارم که با اندیشه و تفکر، کار را انجام دهد.
ز بهر روزن دود و تنور اندیشه
ز دل دریچه چشمم به بام دکان است
هوش مصنوعی: به خاطر شکاف و دود و گرمای افکار، چشمان من مانند دریچه‌ای است که به سقف مغازه نگاه می‌کند.
تنم تنور و عالم هیزم است و جان آتش
خرد خمیر و زبان نان پز و سخن نان است
هوش مصنوعی: بدن من مانند تنوری است که دنیا هیزم آن را فراهم می‌آورد و روح من همچون آتش گرما بخش است. فکر و عقل من مانند خمیری است که برای تهیه‌ نان به کار می‌رود و زبانم نیز مانند نان‌پزی است که سخنانم را به عنوان نان برای دیگران می‌سازد.
به دست هوش به اندر دهان گوش این نان
که این نه توشه انبان هر لت انبان است
هوش مصنوعی: با دقت و هوشیاری، این نان را که در دهان خود داری، بررسی کن. این نان تنها یک خوراک ساده است و هر لقمه‌اش می‌تواند یک سرمایه باشد.