گنجور

شمارهٔ ۱۱۴ - در توحید و پند و زهد گوید

ای از خدا عزوجل بر تو آفرین
تا آفریده چون تو دگر گیتی آفرین
آن را کن آفرین که جهان را بیافرید
تاباشد از ملائکه بر جانت آفرین
آن پادشا که حلقه درگاه ملک او
هفصد هزار بار به از چرخ هفتمین
شایسته عبادت و معبود مملکت
دارنده مکان و نگارنده مکین
جان پروری که بی قلم و دست و آلتی
اندر رحم نگار کند صورت جنین
از خردتر مگس بدهد نوش خوشگوار
در کمترینه کرم نهد گوهر ثمین
سوز به قهر برگ درختان به مهرگان
سازد ز لطف نغمه مرغان به فرودین
برق از عتاب او شده چون تیغ در مصاف
رعد از نهیب او شده چون شیر در عرین
با ابر و باد گفته که در باغ و بوستان
نقاشی آن چنان کن و فراشی این چنین
چون صورت پری گل ازو شد به نوبهار
زلف بنفشه چون خم چوگان حور عین
از شاخ گل به قدرت او بانگ عندلیب
همچون نوای بهربد از چنگ رامتین
کبکان به کوهسار خرامان به قدرتش
چون لعبتان چین شده خندان و لاله چین
زاغان فراز برف زمستان ز صنعتش
چون لشکری رسیده زهندوستان به چین
گردون پرستاره زصنع بدیع او
چون بوستان پر گل و نسرین و یاسمین
ازروز و شب بساخت جهان را دو پیرهن
خورشید و مه درو به تکاپوی هان و هین
می برکنند سر ز گریبان آسمان
دامن کشان ز ظلمت و از نور در زمین
پای جهان ز دامن شب چون نهان کند
گوید به صبح دست برون کن ز آستین
در صنعهاش عاجز و حیران بمانده اند
مردان تیز فهم وبزرگان دوربین
ای خلق را عبادت تو نصرت و فتوح
ما را توئی به فضل و کرم ناصر و معین
انگشت کاینات به تقدیر چون توئی
انگشتری فلک کند و مشتری نگین
تسبیح و شکر و یاد تو خوشتر بود مرا
که اندر بهشت جوی می و شیر و انگبین
با پادشاهی تو چه خیزد ز من گدا
بیچاره ذلیلم و درمانده مهین
من کیستم که پیش تو سر بر زمین نهم
یا باشدم به درگه تو ناله حزین
خورشید را که هست کله گوشه برفلک
هرشب ز پیش تو به زمین برنهد جبین
ای از دم هوی و هوس روز و شب دوان
در بند آن که تا تن لاغر کنی سمین
از حرص و شهوت است دلت را به هم رهی
کش غول بر یسار بود دیو بر یمین
در طاعت خدای دو تا باش چون کمان
کاندر ره تو دیو لعین است در کمین
آنجا سوار باش که میدان طاعت است
تا آسمانت اسب شود آفتاب زین
ایزدپرست شو چو بدوت استعانت است
«ایاک نعبد» است پس «ایاک نستعین »
گر خود فرشته ایست مقرب ز ساق عرش
چون نگردد به ایزد دیوی بود لعین
نتوان شدن به پای غلط در ره خدای
نگرفت کس به دست گمان دامن یقین
بر راه جهل چند نشینی اسیروار
چون در ره خرد نشوی شهسوار دین
خود دانی این قدر که بهم راست نیستند
میران شه نشان و گدایان ره نشین
ابلیس وار ناکس و نامعتمد مباش
گر همچو جبرئیل امین نیستی امین
آخر تو را که کرد نصیحت مرا بگوی
کز رنج نفس باش به جان بلا قرین
رحمت مخواه وز در رحمن همی گریز
لعنت پسند و خدمت شیطان همی گزین
می برکشی ز جانور پوست تا تو را
در پوستین بود تن و اندام نازنین
چون پوستین ز قاقم و سنجاب ساختی
آن کن که مرتو را ندرد خلق پوستین
از بهر دین تو را چو نصیحت کند کسی
در دل مگیر کین و در ابرو میار چین
کین دار دین ندارد پیش از تو گفته شد
آن راست تاج دین که برو نیست داغ کین
از هول دوزخ و خطر راه رستخیز
آگه نه ای که دل به هوی کرده ای رهین
تدبیر کن که پیش تو در راه دوزخ است
دریای آتشین ز پس کوه آهنین
بیدار جز به مرگ نخواهی همی شدن
صبر آر تا درآئی از این خواب سهمگین
نزدیک کژ روان نتوان یافتن خبر
از جای راستان و ز مردان راستین
گاو است و شیر در ره تو باش تا رسد
زخم سروت بر سر و چنگال برسرین
چون نعمت خدای خوری شکر او گزار
گر نه ز کبر و خشم و حسد گشته ای عجین
او را چه از شکایت و شکر جهانیان
مستغنی و غنی است ز نفرین و آفرین
ناشاکران چون تو خداوند را بسی است
گرد جهان دوان چو سگان گرد پارگین
ای گشته سر جریده پیران شوخ چشم
بشنو نصیحتی ز جوانان شرمگین
برگی بکن که لشکر عمر تو کوچ کرد
گردی نشست بر سرت از گردش سنین
توحید و زهد کارقوامی است و آن منم
کز غایت سخن شده ام آیتی مبین
امروز پادشاه سخن در جهان منم
گنج قناعت است مرا در خرد دفین
توحید و زهد هست سپاهی گران مرا
توفیق ایزد است حصار«ی» مرا حصین
بر درگه سرای سخن پادشاهوار
در دین زنند نوبت من تا به یوم دین
آن نانبا منم به سخن پادشا شده
دکان گرفته بر زبر گنبد برین
گندم مرا ز مزرعه کاف و هی بود
پرورده کشتهاش ز کاریز یی و سین
از چرخ خاطر است مرا آسیای عقل
از چشم فکرت است مرا چشمه معین
در ناوه ضمیر خمیر لطبف من
به سرشت آنکه آدم را او سرشت طین
نانی که من ز آتش چون ارغوان پزم
آرد چو زعفران طرب اندر دل حزین
زین نان وین سخن نتوانند گفت خلق
نانت نه گندمین سخنانت نه مردمین

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای از خدا عزوجل بر تو آفرین
تا آفریده چون تو دگر گیتی آفرین
هوش مصنوعی: ای کسی که خدای بزرگ به تو درود می‌فرستد، تا جایی که هیچ موجودی دیگر مانند تو در جهان وجود ندارد.
آن را کن آفرین که جهان را بیافرید
تاباشد از ملائکه بر جانت آفرین
هوش مصنوعی: آن موجودی که جهان را خلق کرده، سزاوار تحسین و ستایش است تا ملائکه نیز بر وجود تو درود فرستند.
آن پادشا که حلقه درگاه ملک او
هفصد هزار بار به از چرخ هفتمین
هوش مصنوعی: آن پادشاهی که درگاه او به اندازه‌ای ارزشمند و باشکوه است که او را فراتر از زمین و آسمان می‌برد و ارزشش بیش از هفتصد هزار بار از چرخ اعداد و دنیای مادی بیشتر است.
شایسته عبادت و معبود مملکت
دارنده مکان و نگارنده مکین
هوش مصنوعی: شایسته پرستش و پرستیده، خداوندی است که مکان‌ها را خلق کرده و نوشته‌های زمین را به تصویر می‌کشد.
جان پروری که بی قلم و دست و آلتی
اندر رحم نگار کند صورت جنین
هوش مصنوعی: خداوندی که بدون هیچ ابزاری، در دل مادر، شکل جنین را می‌سازد و جان می‌بخشد.
از خردتر مگس بدهد نوش خوشگوار
در کمترینه کرم نهد گوهر ثمین
هوش مصنوعی: اگر مگسی که دانایی کمتری دارد، بتواند نوشیدی خوشمزه ارائه دهد، بهتر است که در مورد کرمی که در کمترین حالت است، توجه ویژه‌ای داشته باشیم که ممکن است گوهری با ارزش در آن نهفته باشد.
سوز به قهر برگ درختان به مهرگان
سازد ز لطف نغمه مرغان به فرودین
هوش مصنوعی: سوز و سرمای پاییز باعث ریزش برگ‌های درختان در مهرماه می‌شود و این به خاطر زیبایی و آواز دلنشین پرندگان در بهار است.
برق از عتاب او شده چون تیغ در مصاف
رعد از نهیب او شده چون شیر در عرین
هوش مصنوعی: برق به خاطر خشم او مانند تیغی در جنگ می‌درخشد و رعد به خاطر صدا و قدرت او مانند شیری در لانه‌اش به شدت می‌غرد.
با ابر و باد گفته که در باغ و بوستان
نقاشی آن چنان کن و فراشی این چنین
هوش مصنوعی: با ابر و باد صحبت کرده که در باغ و بوستان نقاشی به این شکل بکش و بوسه‌ای به این صورت برسان.
چون صورت پری گل ازو شد به نوبهار
زلف بنفشه چون خم چوگان حور عین
هوش مصنوعی: در بهار، هنگامی که گل‌ها می‌شکفند و زیبایی خود را نشان می‌دهند، زلف‌های بنفشه به مانند خم چوگان حور، نرم و لطیف هستند. این تصویر به زیبایی و ظرافت در طبیعت و همچنین به دلربایی و جذابیت آن اشاره دارد.
از شاخ گل به قدرت او بانگ عندلیب
همچون نوای بهربد از چنگ رامتین
هوش مصنوعی: صدای پرنده‌ای خوشخوان همانند نغمه‌ای زیبا که از ساز ماهرانه‌ای به گوش می‌رسد، از شاخه گل به خاطر توانایی او بلند می‌شود.
کبکان به کوهسار خرامان به قدرتش
چون لعبتان چین شده خندان و لاله چین
هوش مصنوعی: در کوهسار، کبوتران به زیبایی و قدرت خود در حال پرواز هستند و مانند گل‌های سرخ، شاداب و زیبا به نظر می‌رسند. آنها با جاذبه و دلربایی خود، فضای اطراف را زینت می‌بخشند.
زاغان فراز برف زمستان ز صنعتش
چون لشکری رسیده زهندوستان به چین
هوش مصنوعی: زاغ‌ها برف‌های زمستان را از ارتفاعات بالا می‌نگرند و به سان لشکری که از هند به چین سفر کرده، به نظر می‌رسند.
گردون پرستاره زصنع بدیع او
چون بوستان پر گل و نسرین و یاسمین
هوش مصنوعی: آسمان پرستاره، مانند باغی است که پر از گل‌ها و گیاهان خوشبو مانند گل‌های نسرین و یاس‌من است، و این زیبایی به خاطر خلقت و آفرینش هنری اوست.
ازروز و شب بساخت جهان را دو پیرهن
خورشید و مه درو به تکاپوی هان و هین
هوش مصنوعی: جهان از روز و شب ساخته شده است، مانند دو پیراهن که خورشید و ماه در آن به حرکت و تلاش مشغولند.
می برکنند سر ز گریبان آسمان
دامن کشان ز ظلمت و از نور در زمین
هوش مصنوعی: آسمان از غم و تاریکی سرش را بالا می‌آورد و در زمین، دامنش را در پی نور و روشنی می‌کشد.
پای جهان ز دامن شب چون نهان کند
گوید به صبح دست برون کن ز آستین
هوش مصنوعی: در این شعر گفته می‌شود که وقتی تاریکی شب به پایان می‌رسد و روز طلوع می‌کند، جهان خود را از آغوش شب رها می‌کند و آماده می‌شود که به دنیا بیاید. این اشاره به این دارد که شب به عنوان نمادی از پنهانی و عدم وجود، کم‌کم کنار رفته و روشنایی صبح با ظهور خود، زندگی و نشاط را به همراه می‌آورد.
در صنعهاش عاجز و حیران بمانده اند
مردان تیز فهم وبزرگان دوربین
هوش مصنوعی: مردان با درک و عقل کل و بزرگان با بصیرت، در برابر آثار و خلقت الهی گیج و ناتوان مانده‌اند.
ای خلق را عبادت تو نصرت و فتوح
ما را توئی به فضل و کرم ناصر و معین
هوش مصنوعی: ای مردم، عبادت و پرستش تو موجب پیروزی و موفقیت ماست و تنها به لطف و سخاوت تو، ما حمایت و یاری می‌شود.
انگشت کاینات به تقدیر چون توئی
انگشتری فلک کند و مشتری نگین
هوش مصنوعی: خودت به خودی خود نشانه‌ای از تقدیر جهانی. مانند انگشتری که در دست سپهر است و سیاره مشتری به عنوان نگین آن می‌درخشد.
تسبیح و شکر و یاد تو خوشتر بود مرا
که اندر بهشت جوی می و شیر و انگبین
هوش مصنوعی: یاد و ذکر تو برای من دلنشین‌تر از جوی‌های بهشت با شراب و عسل و شیر است.
با پادشاهی تو چه خیزد ز من گدا
بیچاره ذلیلم و درمانده مهین
هوش مصنوعی: با وجود پادشاهی تو، من به عنوان یک گدا و بیچاره چه کاری می‌توانم انجام دهم؟ من ذلیل و درمانده‌ام و در شرایطی ناتوان به سر می‌برم.
من کیستم که پیش تو سر بر زمین نهم
یا باشدم به درگه تو ناله حزین
هوش مصنوعی: من کیستم که در برابر تو زانو بزنم یا در درگاه تو با دل‌تنگی ناله کنم؟
خورشید را که هست کله گوشه برفلک
هرشب ز پیش تو به زمین برنهد جبین
هوش مصنوعی: خورشید که همیشه در آسمان است، هر شب از درگاه تو به زمین می‌آید و پیشانی خود را بر زمین می‌گذارد.
ای از دم هوی و هوس روز و شب دوان
در بند آن که تا تن لاغر کنی سمین
هوش مصنوعی: ای کسی که به دنبال هو و هوس هستی و تمام روز و شب در تلاش برای به دست آوردن چیزهایی هستی که به تو آرامش نمی‌دهد، مواظب باش تا به خاطر این خواسته‌های بیهوده، از خودت چیزی باقی نمانی.
از حرص و شهوت است دلت را به هم رهی
کش غول بر یسار بود دیو بر یمین
هوش مصنوعی: به خاطر وسوسه‌ها و خواسته‌های نفسانی، قلبت را به آرامش برسان، زیرا در سمت چپ تو غول و در سمت راست تو دیو وجود دارد.
در طاعت خدای دو تا باش چون کمان
کاندر ره تو دیو لعین است در کمین
هوش مصنوعی: در بندگی و عبادت خداوند باید مانند کمانی منعطف و آماده باشی، زیرا در مسیر تو شیطان پلید در کمین نشسته است.
آنجا سوار باش که میدان طاعت است
تا آسمانت اسب شود آفتاب زین
هوش مصنوعی: در جایی که فرمانبرداری و اطاعت وجود دارد، سوارکار باش، زیرا در آنجا آسمان تو روشن و پربرکت خواهد شد.
ایزدپرست شو چو بدوت استعانت است
«ایاک نعبد» است پس «ایاک نستعین »
هوش مصنوعی: به خداوند احترام بگذار و به او پناه ببر، زیرا وقتی ما فقط او را عبادت می‌کنیم، باید از او کمک و یاری نیز بخواهیم.
گر خود فرشته ایست مقرب ز ساق عرش
چون نگردد به ایزد دیوی بود لعین
هوش مصنوعی: اگرچه او به عنوان فرشته‌ای نزدیک به خداوند باشد، اما اگر به خداوند ننگرد، در واقع همانند دیوی نکوهیده خواهد بود.
نتوان شدن به پای غلط در ره خدای
نگرفت کس به دست گمان دامن یقین
هوش مصنوعی: هیچکس نتوانسته که با گام‌های نادرست در راه خدا قدم بردارد. فقط با یقین و اطمینان می‌توان به هدف رسید.
بر راه جهل چند نشینی اسیروار
چون در ره خرد نشوی شهسوار دین
هوش مصنوعی: اگر در مسیر نادانی بمانی و همچنان مانند یک بنده و اسیر رفتار کنی، هرگز به مرتبه والای انسانی و آگاهی نخواهی رسید. تنها با درک و آموختن از خرد و دانش می‌توانی به مقام بلندی در دین و زندگی دست یابی.
خود دانی این قدر که بهم راست نیستند
میران شه نشان و گدایان ره نشین
هوش مصنوعی: خودت می‌دانی که این افراد، چه قدر به همدیگر راست نمی‌گویند. آن‌هایی که به مقام و قدرت رسیده‌اند، نشانه‌ای از صداقت ندارند و حتی گدایان هم در راه‌ها راستگو نیستند.
ابلیس وار ناکس و نامعتمد مباش
گر همچو جبرئیل امین نیستی امین
هوش مصنوعی: برای خودت چون ابلیس ننگین و غیرقابل اعتماد نباش، اگر مثل جبرئیل امین نیستی، پس قابل اعتماد نیستی.
آخر تو را که کرد نصیحت مرا بگوی
کز رنج نفس باش به جان بلا قرین
هوش مصنوعی: در نهایت، به من بگو که چه کسی مرا به نصیحت واداشت، کسانی که از درد و سختی جان خود رنج می‌برند، همیشه با مصیبت و مشکلات همراه هستند.
رحمت مخواه وز در رحمن همی گریز
لعنت پسند و خدمت شیطان همی گزین
هوش مصنوعی: از خداوند رحمن درخواست رحمت نکن و از او دوری مکن، زیرا عذاب را برگزیده‌ای و به خدمت شیطان روی آورده‌ای.
می برکشی ز جانور پوست تا تو را
در پوستین بود تن و اندام نازنین
هوش مصنوعی: تو از جانور پوستش را می‌کشی تا اینکه در این پوستین، تن و اندام زیبا و نازنین خود را جایگذاری کنی.
چون پوستین ز قاقم و سنجاب ساختی
آن کن که مرتو را ندرد خلق پوستین
هوش مصنوعی: وقتی که از پوست جانورانی مثل راسو و سنجاب استفاده کردی، باید کاری کنی که مردم متوجه نشوند که زیر این پوست، چه چیزی وجود دارد و به آن آسیبی نرسانند.
از بهر دین تو را چو نصیحت کند کسی
در دل مگیر کین و در ابرو میار چین
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر دین به تو نصیحت کند، آن را در دل نگیر و بر صورت خود ناراحتی نشان نده.
کین دار دین ندارد پیش از تو گفته شد
آن راست تاج دین که برو نیست داغ کین
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که پیش از تو، سخن از کینه و دشمنی نیست و تاج دین، که نشانه برتری و شرافت است، بر سر کسی نیست که داغ کینه بر دل داشته باشد. به عبارتی، کسی که گرفتار کینه و نفرت است، نمی‌تواند در جایگاه والای معنوی قرار گیرد.
از هول دوزخ و خطر راه رستخیز
آگه نه ای که دل به هوی کرده ای رهین
هوش مصنوعی: از ترس آتش دوزخ و خطر روز قیامت آگاه باش، که دل تو به هوس‌ها tied شده است.
تدبیر کن که پیش تو در راه دوزخ است
دریای آتشین ز پس کوه آهنین
هوش مصنوعی: با دقت عمل کن، چرا که در مسیر تو دریایی از آتش وجود دارد که از پشت کوهی آهنین برمی‌خیزد.
بیدار جز به مرگ نخواهی همی شدن
صبر آر تا درآئی از این خواب سهمگین
هوش مصنوعی: برای بیدار شدن، فقط با مرگ ممکن نیست؛ صبر کن تا از این خواب عمیق خارج شوی.
نزدیک کژ روان نتوان یافتن خبر
از جای راستان و ز مردان راستین
هوش مصنوعی: نمی‌توان از افرادی که ذهنشان غیرمستقیم و کج است، به درستی خبری درباره افرادی که راستگو و درستکار هستند، به دست آورد.
گاو است و شیر در ره تو باش تا رسد
زخم سروت بر سر و چنگال برسرین
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی آماده نبرد باش و تلاش کن، تا زمانی که موفقیت و قدرت تو به اوج برسد و بر مشکلات غلبه کنی.
چون نعمت خدای خوری شکر او گزار
گر نه ز کبر و خشم و حسد گشته ای عجین
هوش مصنوعی: زمانی که از نعمت‌های خداوند بهره‌مند می‌شوی، شکر و سپاس او را فراموش نکن. در غیر این صورت، ممکن است تحت تأثیر کبر، خشم و حسد قرار بگیری.
او را چه از شکایت و شکر جهانیان
مستغنی و غنی است ز نفرین و آفرین
هوش مصنوعی: او از شکایات و ستایش‌های مردم بی‌نیاز است و خود به‌تنهایی به اندازه کافی غنی و بی‌نیاز از نفرین و دعاهای انسان‌هاست.
ناشاکران چون تو خداوند را بسی است
گرد جهان دوان چو سگان گرد پارگین
هوش مصنوعی: ناشکرها مانند تو، خداوند را بسیار می‌پرستند و مانند سگ‌هایی که دور بر پارچه می‌چرخند، در همه جا به دوندگی مشغولند.
ای گشته سر جریده پیران شوخ چشم
بشنو نصیحتی ز جوانان شرمگین
هوش مصنوعی: ای کسی که سر در جریدهٔ پیران داری و به شوخی و شوخی‌گویی شناخته می‌شوی، از جوانان شرمگین نصیحتی بشنو.
برگی بکن که لشکر عمر تو کوچ کرد
گردی نشست بر سرت از گردش سنین
هوش مصنوعی: برگی را ورق بزن که عمر تو سپری شده است و غبار زمان بر سرت نشسته است.
توحید و زهد کارقوامی است و آن منم
کز غایت سخن شده ام آیتی مبین
هوش مصنوعی: یگانگی و پارسایی، اساس و بنیاد زندگی است و من همان کسی هستم که به خاطر عمق و زیبایی کلامم، به نشانه‌ای آشکار تبدیل شده‌ام.
امروز پادشاه سخن در جهان منم
گنج قناعت است مرا در خرد دفین
هوش مصنوعی: امروز من در دنیای خودم بهترین سخنران هستم و ثروت واقعی من در قناعت و رضایت به آنچه دارم نهفته است.
توحید و زهد هست سپاهی گران مرا
توفیق ایزد است حصار«ی» مرا حصین
هوش مصنوعی: خداپرستی و پرهیزگاری برایم همچون نیرویی بزرگ و مهم است و قدرت و موفقیت من ناشی از کمک الهی است که از من حفاظت می‌کند.
بر درگه سرای سخن پادشاهوار
در دین زنند نوبت من تا به یوم دین
هوش مصنوعی: در درگاه سخن، مانند یک پادشاه، در دین نوبت من تا روز قیامت است.
آن نانبا منم به سخن پادشا شده
دکان گرفته بر زبر گنبد برین
هوش مصنوعی: من همان نانوا هستم که با گفتگو و سخنرانی، مثل پادشاهان به دکانم رونق داده‌ام، و این دکان در زیر گنبد آسمان است.
گندم مرا ز مزرعه کاف و هی بود
پرورده کشتهاش ز کاریز یی و سین
هوش مصنوعی: گندم من از مزرعه‌ای به نام "کاف" و "هی" برداشت شده، و کشت‌هایش از آب چشمه و کانال‌ها تأمین شده است.
از چرخ خاطر است مرا آسیای عقل
از چشم فکرت است مرا چشمه معین
هوش مصنوعی: حالت روحی و تفکر من تحت تأثیر افکار و احساسات است. عقل من مانند آسیابی است که به خرد کردن ایده‌ها می‌پردازد و نگرش و فکر من همچون چشمه‌ای است که آب زلال و شفاف می‌سازد.
در ناوه ضمیر خمیر لطبف من
به سرشت آنکه آدم را او سرشت طین
هوش مصنوعی: در درون من همان عنصر نیکی و لطافت وجود دارد که در سرشت انسان اولیه نیز بود.
نانی که من ز آتش چون ارغوان پزم
آرد چو زعفران طرب اندر دل حزین
هوش مصنوعی: نان‌هایی که من از آتش آماده می‌کنم، مانند گل ارغوان زیبا و خیره‌کننده است و طعم آن مانند زعفران، شادی را در دلِ غمگین من ایجاد می‌کند.
زین نان وین سخن نتوانند گفت خلق
نانت نه گندمین سخنانت نه مردمین
هوش مصنوعی: از این نان و این سخن مردم نمی‌توانند صحبت کنند. نان تو نه از گندم است و نه سخنانت از مردم.