شمارهٔ ۳ - در مدح میر ابوالمعالی شمس الدین
بر گل سوری ز مشک تبتی پر چین کنی
تا رخ من همچو زلف خویشتن پرچین کنی
عاشقان را با فرح مجلس بهشت آیین کنی
دشمنان را از سنان بانگ خروش آگین کنی
قامت من چنبری زان قامت سروین کنی
من شوم پیچان چو مرجان پرده پروین کنی
چون بر آشوبی و بر اسب جدائی زین کنی
جان من مانند آتشخانه برزین کنی
بی دلم کردی و دانم کاخرم بیدین کنی
چشم من گوهرفشان چون دست شمس الدین کنی
پادشاه شهریاران بوالمعالی جاودان
باسعادت باد و با عز موالی جاودان
چشم شوخت گر بنالیدن نیازارد مرا
زلفت آزارد مرا رویت نیاز آرد مرا
مهر تو بر چهره زر و زعفران کارد مرا
هرکسی در مهر تو بی دانش انگارد مرا
عشقت از گردون گردان ناله بگذارد مرا
کی بود گوئی که عشق از دست بگذارد مرا
گرچه داغ عشق تو بی خواب خور دارد مرا
هم قوام الدین بخواب و خورد باز آرد مرا
خدمت او کی بدست جور بسپارد مرا
مدحت او از غم گیتی نگه دارد مرا
پادشاه شهریاران بوالمعالی جاودان
باسعادت باد و با عز موالی جاودان
ای شده روشن ز روی روشن تو رأی من
زلف تو دلبند من روی تو دل آرای من
شکر و بادام تو تن کاه و جان افزای من
آن یکی شادی کش من این یکی غمزای من
گر ببخشودی مرا آن کس که او را رأی من
من جدا گشتی ز دین و دیده و دل رأی من؟
گر ندانی جای من زندان نگر مأوای من
فخر میران زمانه بس که داند جای من
آنکه سود از خدمتش بر فرق گردون پای من
آنکه داند راز پنهان من و پیدای من
پادشاه شهریاران بوالمعالی جاودان
باسعادت باد و با عز موالی جاودان
آن کجا بر نیکخواهان خار چون شمشاد کرد
دشمنان را کرد غمین دوستان را شاد کرد
خواسته چون کاه کرد و کلک را چون باد کرد
گنج ویران کرد و خان زائران آباد کرد
هم موالی را ز بند درد و غم آزاد کرد
هم معادی را قرین ناله و فریاد کرد
او سرای دین و دانش را بدل بنیاد کرد
مهربان گیتی بدان شد کو بمهرش یاد کرد
خشم او در دست خصمان لاد چون پولاد کرد
روز کینه تیغ او پولاد را چون لاد کرد
پادشاه شهریاران بوالمعالی جاودان
باسعادت باد و با عز موالی جاودان
مشک و مه را زلف و رویت رنگ و بوئی وام داد
عاشقان را راحت روح آن لب می فام داد
ماه رخسار ترا زلفین مشکین فام داد
دام زلفت بند و تیمارم به هفت اندام داد
چشم شوخت را زمانه فتنه بهرام داد
فتنه بهرام و تیر اندازی بهرام داد
پادشاه شهریاران بوالمعالی جاودان
باسعادت باد و با عز موالی جاودان
چون خوی او عنبر سارا و مشک ناب نیست
با سنان و نیزه او اژدها را تاب نیست
آفتاب و ماه را با طلعت او تاب نیست
چون حدیث او بپاکی لؤلؤ خوشاب نیست
کوه آهن باشرار تیغ او جر آب نیست
خسروان را جز ز خاک درگه او آب نیست
شهریاران را بجز درگاه او محراب نیست
جز در او در جهان بگشوده دیگر باب نیست
از خیال تیغ او در چشم دشمن خواب نیست
در نبردش جز یکی روباه شیر غاب نیست
پادشاه شهریاران بوالمعالی جاودان
باسعادت باد و با عز موالی جاودان
روی صحرا را سنانش گونه مرجان دهد
هرچه بی جانست چون سنگ آب لطفش جان دهد
دردمندان را ز کافی کف او درمان دهد
بر زمین آید مه از گردون گردش فرمان دهد
کمترین خواهنده را او نعمت نعمان دهد
شنبلیدش را فروغ از لاله نعمان دهد
شاعر بد را باحسان دانش حسان دهد
آفرین بر خسروی کش ایزدی احسان دهد
چون میان رزمگه شبرنگ را جولان دهد
خویشتن را نصرت و بدخواه را خذلان دهد
پادشاه شهریاران بوالمعالی جاودان
باسعادت باد و با عز موالی جاودان
دوستان را جاودان پر گوهر کانی کند
دشمنان را دیده ها پر خشت ماکانی کند
گر کسی دیگر جز او رأی سخن دانی کند
راست همچون بنده باشد که یزدانی کند
گر بجنگ آهنگ خان و لشگر خانی کند
خانه شان از خون همی چون چشمه و خانی کند
گر تن خصمان او سنگی و سندانی کند
در میان سنگ و سندان خصم زندانی کند
چشم بدخواهان او نیلی و مرجانی کند
خار بر خواهنده چون خرمای سبحانی کند؟
پادشاه شهریاران بوالمعالی جاودان
باسعادت باد و با عز موالی جاودان
تا جهان باشد جهان محتاج تاج الملک باد
قبله شاهان گیتی تاج تاج الملک باد
در زمین دشمنان تاراج تاج الملک باد
گرچه تاریکست شب معراج تاج الملک باد
این جهان پر در و پر دیباج تاج الملک باد
بر همه شاهان نهاده باج تاج الملک باد
خوشتر از روزان شبان داج تاج الملک باد
خوان دانش را مکان دراج تاج الملک باد
زاب رادی در جهان امواج تاج الملک باد
مهر دولت را فلک آماج تاج الملک باد
پادشاه شهریاران بوالمعالی جاودان
باسعادت باد و با عز موالی جاودان
شمارهٔ ۲ - در مدح ابوالحسن علی لشگری: هوا شد عاشق آسا باز و صحرا دلبر آیین شدشمارهٔ ۴ - در مدح ابوالفضل علی: سپاه نوبهار آمد وز او گیتی دگرگون شد
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: ترجیع بند
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بر گل سوری ز مشک تبتی پر چین کنی
تا رخ من همچو زلف خویشتن پرچین کنی
هوش مصنوعی: بر روی گل سرخی که با مشک تبت آراسته شده است، چیدنی انجام بده تا چهرهام همانند موهای خودت زیبا و پرچین شود.
عاشقان را با فرح مجلس بهشت آیین کنی
دشمنان را از سنان بانگ خروش آگین کنی
هوش مصنوعی: عاشقان را با شادی و سرور در مجلسی بهشتی گرد هم میآوری و دشمنان را با صدای تند و خشمگین مانند نعرهای از نیزه، به ضرب و شدت میکوبی.
قامت من چنبری زان قامت سروین کنی
من شوم پیچان چو مرجان پرده پروین کنی
هوش مصنوعی: اگر قامت من لاغر و به شکل چنبر باشد، تو میتوانی آن را مانند قامت یک سرو زیبا تصور کنی. وقتی تو به من توجه کنی، من مانند مرجان میپیچم و زیبا میشوم، درست همانطور که تو به ستاره پروین توجه میکنی.
چون بر آشوبی و بر اسب جدائی زین کنی
جان من مانند آتشخانه برزین کنی
هوش مصنوعی: وقتی که آشفتگی و با جدایی روی به مواجهه میآوری، جان من مانند آتشخانهای شعلهور میشود.
بی دلم کردی و دانم کاخرم بیدین کنی
چشم من گوهرفشان چون دست شمس الدین کنی
هوش مصنوعی: بیدلم کردی و میدانم که در نهایت مرا بیدین خواهی کرد؛ چشمان من مانند دُرّ و گوهر میدرخشند، وقتی که به من همچون دست شمسالدین محبت کنی.
پادشاه شهریاران بوالمعالی جاودان
باسعادت باد و با عز موالی جاودان
هوش مصنوعی: پادشاهی که از بزرگی و فضایل برخوردار است، همیشه خشنود و با مقام و وسعتی پایدار باشد.
چشم شوخت گر بنالیدن نیازارد مرا
زلفت آزارد مرا رویت نیاز آرد مرا
هوش مصنوعی: اگر چشمان تو بخواهند، نمیتوانند مرا غمگین کنند. زلفهای تو مرا ناراحت میکند، اما چهرهات نیاز مرا برطرف میکند.
مهر تو بر چهره زر و زعفران کارد مرا
هرکسی در مهر تو بی دانش انگارد مرا
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی تو برای من از هر چیزی باارزشتر است. هر کسی که محبت تو را نادیده بگیرد و به من بیاعتنا باشد، در واقع جاهل و ناآگاه است.
عشقت از گردون گردان ناله بگذارد مرا
کی بود گوئی که عشق از دست بگذارد مرا
هوش مصنوعی: عشق تو آنقدر عمیق و تأثیرگذار است که حتی از آسمان هم فریاد میزند، پس چطور ممکن است که عشق از من کنار برود و مرا رها کند؟
گرچه داغ عشق تو بی خواب خور دارد مرا
هم قوام الدین بخواب و خورد باز آرد مرا
هوش مصنوعی: با اینکه عشق تو باعث بیخوابی و درد من شده، اما قوامالدین هم میتواند به خواب و خوراک برگرداند و مرا دوباره به روزهای خوب برساند.
خدمت او کی بدست جور بسپارد مرا
مدحت او از غم گیتی نگه دارد مرا
هوش مصنوعی: من نمیتوانم به دست کینه و ظلم به او سپرده شوم، زیرا ستایش او از غمهای دنیا مرا محافظت میکند.
پادشاه شهریاران بوالمعالی جاودان
باسعادت باد و با عز موالی جاودان
هوش مصنوعی: پادشاهی که برتر از همه شهسواران است، همیشه به خوشبختی و همچنین به عزت و وقار در میان بزرگان باقی بماند.
ای شده روشن ز روی روشن تو رأی من
زلف تو دلبند من روی تو دل آرای من
هوش مصنوعی: ای چهرهپرنور تو که روشنیات دل من را روشنی میبخشد، زلفهای تو دلبر من هستند و زیباییهای تو دل مرا شاداب میکنند.
شکر و بادام تو تن کاه و جان افزای من
آن یکی شادی کش من این یکی غمزای من
هوش مصنوعی: شکر و بادام تو باعث شادابی و شگفتی وجود من هستند. یکی از اینها به من خوشحالی میدهد و دیگری به من غم و ناراحتی میآورد.
گر ببخشودی مرا آن کس که او را رأی من
من جدا گشتی ز دین و دیده و دل رأی من؟
هوش مصنوعی: اگر آن کسی که من به او رأی میزنم، مرا ببخشد، آیا من از دین و دیدگاه و دل خود جدا شدهام؟
گر ندانی جای من زندان نگر مأوای من
فخر میران زمانه بس که داند جای من
هوش مصنوعی: اگر نمیدانی من در کجا هستم، به زندان من نگاه کن. اما باید بدانی که مأوای من چقدر با ارزش است، چرا که بزرگان زمان به خوبی جایگاه من را میدانند.
آنکه سود از خدمتش بر فرق گردون پای من
آنکه داند راز پنهان من و پیدای من
هوش مصنوعی: آن کسی که نفع و سودش بر سر جهان است و بر من تأثیر دارد، کسی است که رازهای نهفته و آشکار من را میشناسد.
پادشاه شهریاران بوالمعالی جاودان
باسعادت باد و با عز موالی جاودان
هوش مصنوعی: پادشاهی که در زندگیاش برتری و مقام بالا دارد، همیشه در سعادت و خوشبختی پایدار باشد و با عزت و افتخار دائماً مورد احترام قرار گیرد.
آن کجا بر نیکخواهان خار چون شمشاد کرد
دشمنان را کرد غمین دوستان را شاد کرد
هوش مصنوعی: دشمنان را غمگین و ناراحت کرد، ولی دوستان را خوشحال و شاداب ساخت. آنجا که نیکوکاران را به سختی میاندازد و در عوض، به یاری دوستان میشتابد.
خواسته چون کاه کرد و کلک را چون باد کرد
گنج ویران کرد و خان زائران آباد کرد
هوش مصنوعی: خواسته مانند کاه سبک شده و اوضاع را مانند باد به حرکت درآورده است. او با تلاش خود، ثروت و شرایط نامناسب را بهبود بخشیده و زندگی مسافران را رونق داده است.
هم موالی را ز بند درد و غم آزاد کرد
هم معادی را قرین ناله و فریاد کرد
هوش مصنوعی: او هم بندگان را از درد و غم رها ساخت و هم کافر را به ناله و فریاد گرفتار کرد.
او سرای دین و دانش را بدل بنیاد کرد
مهربان گیتی بدان شد کو بمهرش یاد کرد
هوش مصنوعی: او اساس و بنیاد دین و علم را بنا نهاد و گیتی را با محبت و مهربانی خود به آن اشاره کرد.
خشم او در دست خصمان لاد چون پولاد کرد
روز کینه تیغ او پولاد را چون لاد کرد
هوش مصنوعی: خشم او، در دستان دشمنانش مانند فلز سخت و مقاوم شده است. روزی که کینهاش را نشان دهد، نیز شمشیرش همچون فلز سخت میبرد و آسیب میزند.
پادشاه شهریاران بوالمعالی جاودان
باسعادت باد و با عز موالی جاودان
هوش مصنوعی: پادشاهی که بر بخشندگان و نیکان حکومت میکند، همیشه خوشبخت و با عزت باقی باشد.
مشک و مه را زلف و رویت رنگ و بوئی وام داد
عاشقان را راحت روح آن لب می فام داد
هوش مصنوعی: عطر و زیبایی چهره تو به زلف و گل شباهت دارد و به عاشقان آرامش و راحتی بخشیده است. لبهای پررنگ تو هم مانند میمینامی است که روح را شاداب میکند.
ماه رخسار ترا زلفین مشکین فام داد
دام زلفت بند و تیمارم به هفت اندام داد
هوش مصنوعی: صورت زیبای تو زلفهای سیاه و خوشبو را به من هدیه داد، و در نتیجه، زلفی که تو بر سر داری، به من وابستگی و محبت عمیق به هفت بخش وجودم بخشید.
چشم شوخت را زمانه فتنه بهرام داد
فتنه بهرام و تیر اندازی بهرام داد
هوش مصنوعی: زمانه به چشمان زیبا و سرزندهاش ماجراها و آشوبهای مختلفی را هدیه داد، همچون جنگ و تیراندازیهایی که از سوی بهرام به وجود آمد.
پادشاه شهریاران بوالمعالی جاودان
باسعادت باد و با عز موالی جاودان
هوش مصنوعی: پادشاهی که دارای ویژگیهای برجسته و بزرگی است، همیشه سعادتمند و با عزت باشد.
چون خوی او عنبر سارا و مشک ناب نیست
با سنان و نیزه او اژدها را تاب نیست
هوش مصنوعی: اگر ویژگیهای او مانند عطر خوش عنبر و مشک خالص نیست، به همین خاطر، با تیر و نیزهاش توانایی مقابله با اژدها را ندارد.
آفتاب و ماه را با طلعت او تاب نیست
چون حدیث او بپاکی لؤلؤ خوشاب نیست
هوش مصنوعی: خورشید و ماه در برابر زیبایی او ناتوانند، زیرا سخن از او مانند درخشش لؤلؤ پاک و خوشآب و رنگ نیست.
کوه آهن باشرار تیغ او جر آب نیست
خسروان را جز ز خاک درگه او آب نیست
هوش مصنوعی: کوهی از آهن به اندازهی سختی و شدت شمشیر او وجود ندارد و برای کسی که در راه شرارت گام میگذارد، آبی برای نوشیدن نیست. بزرگان نیز جز در سایهی کرامت او، از خاک بهرهای ندارند.
شهریاران را بجز درگاه او محراب نیست
جز در او در جهان بگشوده دیگر باب نیست
هوش مصنوعی: حس قدرت و سلطنت را فقط در نزد خداوند میتوان یافت و غیر از او هیچ جایی برای عبادت و نیایش وجود ندارد. در دنیا دیگر راهی به سوی حقیقت و معنویت نیست.
از خیال تیغ او در چشم دشمن خواب نیست
در نبردش جز یکی روباه شیر غاب نیست
هوش مصنوعی: در چشم دشمن از ترس تیغ او، هیچ خواب و آرامشی وجود ندارد. در میدان نبرد، فقط یک روباه وجود دارد که به جای شیر قوی در کمین نشسته است.
پادشاه شهریاران بوالمعالی جاودان
باسعادت باد و با عز موالی جاودان
هوش مصنوعی: پادشاه بزرگ و سعادتمند، همیشه ماندگار باشد و همراه با عزت و مقام خود، ابدی و پایدار بماند.
روی صحرا را سنانش گونه مرجان دهد
هرچه بی جانست چون سنگ آب لطفش جان دهد
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و تاثیر عمیق طبیعت بر روح و زندگی اشاره شده است. هرچیزی که بیروح و بیجان به نظر میرسد، با جلوههای طبیعی و زیباییهای عالم میتواند زندگی و نشاط جدیدی پیدا کند. همه چیز میتواند از لطافت و زیبایی طبیعت بهرهمند شود و جانی تازه بگیرد.
دردمندان را ز کافی کف او درمان دهد
بر زمین آید مه از گردون گردش فرمان دهد
هوش مصنوعی: کسانی که در رنج و درد هستند، با دست قدرتمند او به درمان میرسند، و ماه که از آسمان پایین میآید، تحت تأثیر قوانین آسمانی قرار دارد.
کمترین خواهنده را او نعمت نعمان دهد
شنبلیدش را فروغ از لاله نعمان دهد
هوش مصنوعی: او به کسی که کمترین خواسته را دارد، نعمت و بخششهای زیادی میدهد و روشنایی و زیبایی را از گل لاله به او میبخشد.
شاعر بد را باحسان دانش حسان دهد
آفرین بر خسروی کش ایزدی احسان دهد
هوش مصنوعی: شاعر خوب به کسی که بد رفتار کرده، با kindness و نیکی پاسخ میدهد. باید بر فرمانروایی پیروز و قدرتمند که از جانب خدا به او احسان میشود، تحسین کرد.
چون میان رزمگه شبرنگ را جولان دهد
خویشتن را نصرت و بدخواه را خذلان دهد
هوش مصنوعی: وقتی که در میانه میدان جنگ، شبرنگ (رنگی به عنوان نماد شجاعت و قدرت) توانایی خود را نشان میدهد، به خود کمک میکند و به دشمن آسیب میزند.
پادشاه شهریاران بوالمعالی جاودان
باسعادت باد و با عز موالی جاودان
هوش مصنوعی: پادشاهی که از نیکوترین و برجستهترین افراد است، همیشه خوشبخت و با عزت باشد.
دوستان را جاودان پر گوهر کانی کند
دشمنان را دیده ها پر خشت ماکانی کند
هوش مصنوعی: دوستان را به گونهای باارزش و گرانبها در نظر میگیرد که همواره در یاد و خاطر میمانند، اما دشمنان را به حالتی میبرد که دیدگانشان پر از موانع و مشکلات میشود.
گر کسی دیگر جز او رأی سخن دانی کند
راست همچون بنده باشد که یزدانی کند
هوش مصنوعی: اگر کسی غیر از او نظر بدهد و سخن بگوید، درست مانند بندهای خواهد بود که در برابر خداوند تسلیم است.
گر بجنگ آهنگ خان و لشگر خانی کند
خانه شان از خون همی چون چشمه و خانی کند
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد با جنگ و لشکرکشی به خانه و کاشانه مردم حمله کند، آنجا تبدیل به چشمهای از خون خواهد شد و دیگر خبری از آرامش نخواهد بود.
گر تن خصمان او سنگی و سندانی کند
در میان سنگ و سندان خصم زندانی کند
هوش مصنوعی: اگر بدن دشمنان مثل سنگ باشد، او در میان سنگ و سندان، دشمن را گرفتار میکند.
چشم بدخواهان او نیلی و مرجانی کند
خار بر خواهنده چون خرمای سبحانی کند؟
هوش مصنوعی: چشم حسودان میتواند مانند رنگ نیل و مرجان زشت و ناخوشایند باشد و در مقابل، کسی که به حق و خوبی دست مییابد، مانند خرمای شیرین و باارزش جلوه میکند.
پادشاه شهریاران بوالمعالی جاودان
باسعادت باد و با عز موالی جاودان
هوش مصنوعی: پادشاهی که از فرزندان و مقامهای والا بهرهمند است، همیشه خوشبخت و با عزت باقی بماند.
تا جهان باشد جهان محتاج تاج الملک باد
قبله شاهان گیتی تاج تاج الملک باد
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیا برپا است، نیازمند وجود پادشاهی است که سرآمد و سرور باشد. باشد که او همیشه محور و راهنمای دیگر پادشاهان باشد و در اوج عزت و اعتبار قرار گیرد.
در زمین دشمنان تاراج تاج الملک باد
گرچه تاریکست شب معراج تاج الملک باد
هوش مصنوعی: دشمنان در زمین، سلطنت و حکومت را غارت میکنند. هرچند شب تنگ و تاریکی است، اما به هر حال این سلطنت باید ادامه یابد.
این جهان پر در و پر دیباج تاج الملک باد
بر همه شاهان نهاده باج تاج الملک باد
هوش مصنوعی: این جهان زینت و زیباییهای فراوانی دارد، و مقام سلطنت بر همه پادشاهان برتر است.
خوشتر از روزان شبان داج تاج الملک باد
خوان دانش را مکان دراج تاج الملک باد
هوش مصنوعی: خوشا شبهایی که در آن، سلطانی بزرگ و با درایت به جستوجوی دانش میپردازد.
زاب رادی در جهان امواج تاج الملک باد
مهر دولت را فلک آماج تاج الملک باد
هوش مصنوعی: در جهان، زبانههای آتشین و طوفانی به راه افتادهاند. در این میان، ستارهای به نام تاج الملک، نماد خیر و خوشبختی، به همراه محبت و نعمتهای الهی در حال درخشش است.
پادشاه شهریاران بوالمعالی جاودان
باسعادت باد و با عز موالی جاودان
هوش مصنوعی: پادشاهی که همیشه در اوج قدرت و بزرگی است، برای همیشه خوشبخت و با عزت باشد.