گنجور

شمارهٔ ۵۸

تا آفریدگار مرا رای و هوش داد
بی کس ترم نیاید از خویشتن بیاد
آن روزگار شیرین چون باد بر گذشت
این روزگار تلخ همان بگذرد چو باد
گر باز روزگار مساعد شود مرا
از هر چم آرزوست بیابم تمام داد
هست اوستاد من بغم عشق روزگار
از روزگار به نبود هرگز اوستاد
زین صعبتر بروی مرا کارها رسید
زین بسته تر بدست مرا بندها فتاد
الا خدای یک در بر هیچ کس نه بست
الا هزار در به از آن بر دلش گشاد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا آفریدگار مرا رای و هوش داد
بی کس ترم نیاید از خویشتن بیاد
هوش مصنوعی: خداوند به من عقل و هوش عطا کرده است، اما در تنهایی و بی‌کسی احساس می‌کنم که نمی‌توانم به خودم تکیه کنم و از خودم یاد بگیرم.
آن روزگار شیرین چون باد بر گذشت
این روزگار تلخ همان بگذرد چو باد
هوش مصنوعی: ایام خوشی و نشاط، چونان نسیم، به سرعت گذشتند. این روزهای دشوار و تلخ نیز، به زودی همانند نسیم خواهند گذشت.
گر باز روزگار مساعد شود مرا
از هر چم آرزوست بیابم تمام داد
هوش مصنوعی: اگر روزگار دوباره به من یاری دهد، آرزو دارم که تمام خواسته‌هایم را به دست آورم.
هست اوستاد من بغم عشق روزگار
از روزگار به نبود هرگز اوستاد
هوش مصنوعی: استاد من در عشق و غم روزگار پیشرفت کرده است و هیچ‌گاه او استاد را فراموش نخواهد کرد.
زین صعبتر بروی مرا کارها رسید
زین بسته تر بدست مرا بندها فتاد
هوش مصنوعی: کارهایم سخت‌تر از این شده و بارهای بیشتری بر دوشم افتاده است. من در وضعیتی هستم که دستانم به شدت بسته و محدود شده‌اند.
الا خدای یک در بر هیچ کس نه بست
الا هزار در به از آن بر دلش گشاد
هوش مصنوعی: تنها کسی که در قلبش به روی هیچ کس بسته نیست، خداست؛ زیرا او به جای یک در، هزار در به روی دلش باز کرده است.