شمارهٔ ۵۲
بر سبزه همی آب روان آب دواند
وز شاخ همی باد خزان برگ فشاند
این هیچ کس از آئینه چین نشناسد
وان هیچ کس از زر ورق باز نداند
همچون تن دل رفته ز تیمار جدائی
باد سحری شاخ سمنرا بنواند
از بسکه ببارد شب و روز ابر خزانی
از کوه سوی دشت همی سیل براند
گه شد که بماند بکف میر و لیکن
گر گوهر بارد بکف میر بماند
شاه ملکان لشگری آن شاه دلیران
کو ملک جهان همچو سکندر بستاند
چندانش بقا باد بشادی و بشاهی
گز مهر تو مهره خوی و خون بچکاند
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بر سبزه همی آب روان آب دواند
وز شاخ همی باد خزان برگ فشاند
هوش مصنوعی: آب در حال حرکت بر روی سبزهها جاری است و باد خزان از شاخهها برگها را میریزد.
این هیچ کس از آئینه چین نشناسد
وان هیچ کس از زر ورق باز نداند
هوش مصنوعی: هیچکس قادر نیست کسی را که خود را در آینه نشان میدهد بشناسد و هیچکس نمیتواند ارزش واقعی طلا را از روی ظاهر آن تشخیص دهد.
همچون تن دل رفته ز تیمار جدائی
باد سحری شاخ سمنرا بنواند
هوش مصنوعی: مانند بدنی که از مراقبت و توجه دور مانده، دل نیز به خاطر جدایی رنج میبرد. مانند نسیم سحری که شاخهی گل سمان را نوازش میکند.
از بسکه ببارد شب و روز ابر خزانی
از کوه سوی دشت همی سیل براند
هوش مصنوعی: به خاطر بارش مداوم باران در روز و شب، ابرهای پاییزی از کوه به سمت دشت سیل جاری میکنند.
گه شد که بماند بکف میر و لیکن
گر گوهر بارد بکف میر بماند
هوش مصنوعی: زمانی ممکن است که چیز با ارزشی به دستان کسی بماند، اما اگر گوهری واقعی به دستانش برسد، آن چیز ارزشمند مؤثر خواهد بود و در دستان او باقی خواهد ماند.
شاه ملکان لشگری آن شاه دلیران
کو ملک جهان همچو سکندر بستاند
هوش مصنوعی: پادشاهی که فرمانروایان را گرد هم میآورد، همچنین دلیری که مانند اسکندر، جهان را فتح میکند.
چندانش بقا باد بشادی و بشاهی
گز مهر تو مهره خوی و خون بچکاند
هوش مصنوعی: نیکو باد زندگیاش پر از شادی و کامیابی، و مهر تو آنقدر در دلش جا بگیرد که به روح و خونش نفوذ کند.