شمارهٔ ۹ - در مدح ابوالمظفر فضلون
کنون دانم که با مردم بدل میلست گردون را
که بر تخت شهی بنشاند شاهشناه فضلون را
یکی سر بود میران را یکی تاجست شاهان را
یکی مه بود ماهان را یکی مهر است گردون را
یکی از هفت گردونست عالی همتش برتر
یکی بخشیدنش بار است مر هفتاد گردون را
که را یاری کند ایزد بوی میمون کند سلطان
هم ایزد کرد مهرافکن مر آن سلطان میمون را؟
یقین دانم که بی دادی ز گیتی پاک برخیزد
زمانه باز بر ضحاک بگمارد فریدون را
فریدون همتست این شاه و دارد داد نوشروان
دهد داد از پی بی داد بدخواهان مغبون را
ز بهر آن که درویشان بملک اندر بوند ایمن
فدای گنج سلطان کرد مال و گنج قارون را؟
نداند تیغ تیز او نهنگ و پیل و ثعبان را
ندانددست راد او فرات و نیل و جیحون را
چراغ آل شداد است و شمع آل بقراطون؟
بدانش نام گم کرده است بقراط و فلاطون را
ز دیده روی بدخواهانش پرخونست روز و شب
همی شوند هر ساعت کنون از روی خود خون را
ندارد دوست سیکی غیر صهبای صبوحی را؟
چنان چون شاه دارد دوست شبهای شبیخون را
بنوک تیر اگر خواهد مه از گدون فرود آرد
بنوک نیزه گر خواهد ز دریا بر کشد نون را
چو ذوالنون در دل نونست بدخواهش بچاه اندر
رهائی نیست او را گرد رهائی بود ذوالنون را
کند چون حنظل و افیون بدشمن مر طبرزد را
کند چون رود در خانه بحاسد مر طبر خون را؟
بتن در بفسراند خون بساعت گر خوری افیون
ز آب تیغ او دادند گوئی آب افیون را
بدانش خلق اهرون را همی کردند شاگردی
اگر باز آمدی فضلون شدی استاد اهرون را
صلاح هرکسی که کرد پیدا چرخ شاهی را
پدید آورد چرخ او را صلاحی داد گردون را؟
بچه و چون یزدانی نتاند کس چنو داند
ولیکن گاه بخشیدن نیندیشد چه و چون را
اگر کار بد اندیشانش مقرونست با دولت
پراکنده کند کارش بساعت کار مقرون را
معادیش از درون شهر گفتندی حصین دارد
بتدبیر از درون گفتی حصین کرده است بیرون را
خدای عرش بر خصمان نهاد او را ظفر چندان
که بر فرعون و بر هامون ظفر موسی و هارون را
ز بس مدحت کجا خرد روائی داد دانش را
ز بس خلعت کجا بخشد کسادی داد اکسون را
ایا گردون ترا بنده زمین از فر تو زنده
پراکندی تو زر در خاک و سیم و در مکنون را
دل را دان و دانایان بمهر تو شده مرهون
رهائی نیست از مهر تو مر دلهای مرهون را
تو بنشستی بملک اندر بفرخ فال و نیک اختر
نیارد بیشتر زین پیش گیتی مردم دون را
همه خصمانت مجنونند و هم مجنون خلاف تو
خدای عرش فرموده است نبود بخت مجنون را
از آدم باز تا اکنون شهان کردند زر مسجون
بدست تو رهائی داد ایزد زر مسجون را
بر افزون درم کوشند و قصان جمله شاهان
تو نام نیک را کوشی نه نقصان و نه افزون را
سخنهای تو موزونند بستن سخت ناموزون
تو دانی داد دادن نیک ناموزون و موزون را
کنی خندان به رزم اندر ببازو تیغ هندی را
کنی گریان به بزم اندر بکف دینار مخزون را
چنان چون دوست داری تو خداوندان دانش را
ندارد هیچ شاعر دوست داعی را و مادون را
همه خلق جهان بودند مفتون بر تو نادیده
بزر و سیم دادی کام جان خلق مفتون را
ایا میر همه میران بهار مشگبوی آمد
چو مینو کرد بستان را چو مینا کرد هامون را
ز بوی باد نوروزی بعنبر خاک شد معجون
بدیبا در گرفت از گل زمانه خاک معجون را
پر آلتهای مدهونست باغ ور اغ و باد و ابر
بمروارید و مشگ آگند آلتهای مدهون را
نگه کن گل که چون ماند رخ میخوار شادان را
ببین خیری که چون ماند رخ بیمار مسجون را
میان بوستان بلبل خوش افسونها همی خواند
نهاده گوش و دل خوبان بدان خوش خوانده افسون را
بقالی داد پر نون دشت سامان را کنون آمد
بکاخ خسرو از سامان بدل قالی و پرنون را؟
ستاک گل ز بار گل فتاده بر بنفشستان
چو کرده بچه فغفور بالین زلف خاتون را
بهنگام گل رنگین میان گلستان بنشین
ببین گلهای میگون را بخور می های گلگون را
الا تا در مه نیسان بود بازار نیسان را
الا تا در مه کانون بود مقدار کانون را
کناد از بهر خصمانت چو کانون چرخ نیسان را
کناد از بهر یارانت چو نیسان دهر کانون را
شمارهٔ ۸ - در مدح ابوالخلیل جعفر: سرخگل بشکفت وزو شد باغ و بستان بابَهاشمارهٔ ۱۰ - در مدح ابونصر مملان: مرادی رسول آمد از نزد یارا
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کنون دانم که با مردم بدل میلست گردون را
که بر تخت شهی بنشاند شاهشناه فضلون را
هوش مصنوعی: اکنون میدانم که سرنوشت و تقدیر چگونه با انسانها رفتار میکند؛ همانطور که خورشید بر تخت شاهی، بزرگی و فضیلت را میآفریند.
یکی سر بود میران را یکی تاجست شاهان را
یکی مه بود ماهان را یکی مهر است گردون را
هوش مصنوعی: در اینجا به ویژگیها و نقشهای مهم برخی از شخصیتها و چیزها اشاره شده است. یک نفر به عنوان سر و رهبر برای مردمان و ساماندهنده حیات آنان وجود دارد. همچنین تاج و ویژگیهای ظاهری شاهان نیز مورد توجه قرار گرفته است. به همین ترتیب، یک شخص مانند ماه است که به دیگران نور و روشنی میبخشد و در نهایت، چیست که به تمام آسمان و دنیا مهر و محبت میدهد. این توصیفها نشاندهنده جایگاه مهم و تاثیرگذاری هر یک از این عناصر در زندگی افراد و جامعه است.
یکی از هفت گردونست عالی همتش برتر
یکی بخشیدنش بار است مر هفتاد گردون را
هوش مصنوعی: یکی از اشخاص بلند همت در بین هفت آسمان وجود دارد که برتری او به حدی است که اگر به او چیزی داده شود، بار و سنگینی آن برابر با هفتاد آسمان میشود.
که را یاری کند ایزد بوی میمون کند سلطان
هم ایزد کرد مهرافکن مر آن سلطان میمون را؟
هوش مصنوعی: کیست که مورد یاری خداوند قرار گیرد و به خاطر آن، به ویژگیهای نیکو و پسندیده مزین شود؟ آیا سلطان نیز از جانب خداوند به چنین صفاتی دست یافته است تا اینگونه بر مردمش محبت کند و برای آنان خوب باشد؟
یقین دانم که بی دادی ز گیتی پاک برخیزد
زمانه باز بر ضحاک بگمارد فریدون را
هوش مصنوعی: من به خوبی میدانم که اگر در این دنیا انصاف و داد برقرار نشود، بار دیگر زمانه بر دشمنان حق تسلط پیدا میکند و فردی مانند فریدون برای برقراری عدالت و مبارزه با ظلم به پا خواهد خاست.
فریدون همتست این شاه و دارد داد نوشروان
دهد داد از پی بی داد بدخواهان مغبون را
هوش مصنوعی: فریدون، این شاه بزرگ، در تلاش است و عدالت را همانند نوشروان برقرار میسازد. او از حق خود دفاع میکند و تلاش میکند تا به کسانی که به ناحق آسیب دیدهاند، کمک کند و عدالت را برقرار سازد.
ز بهر آن که درویشان بملک اندر بوند ایمن
فدای گنج سلطان کرد مال و گنج قارون را؟
هوش مصنوعی: برای اینکه درویشان در پادشاهی احساس امنیت کنند، آیا باید مال و گنج قارون را به خاطر گنج سلطان فدای کرد؟
نداند تیغ تیز او نهنگ و پیل و ثعبان را
ندانددست راد او فرات و نیل و جیحون را
هوش مصنوعی: نمیداند که تیغ تیز او چه قدرتی دارد؛ او نمیداند که میتواند همچون نهنگ، فیل یا مارهای بزرگ عمل کند. دست او نیز مانند دو رود بزرگ فرات و نیل و جیحون است که تواناییهای شگرفی دارد.
چراغ آل شداد است و شمع آل بقراطون؟
بدانش نام گم کرده است بقراط و فلاطون را
هوش مصنوعی: چراغ آل شِداد به معنای نوری است که از خاندان شِداد میتابد، در حالی که شمع آل بقراط و افلاطون به انتهای نوری اشاره دارد که از دانش و اندیشههای آنها میخیزد. با این حال، نام و اعتبار بقراط و افلاطون به عنوان دانشمندان بزرگ، تحت تأثیر و گمشدگی قرار گرفته است.
ز دیده روی بدخواهانش پرخونست روز و شب
همی شوند هر ساعت کنون از روی خود خون را
هوش مصنوعی: چشمان دشمنانش همیشه اشکبار و پر از غم است، و در هر لحظه از روی خود خون و غصه را به نمایش میگذارد.
ندارد دوست سیکی غیر صهبای صبوحی را؟
چنان چون شاه دارد دوست شبهای شبیخون را
هوش مصنوعی: دوست ندارد هیچ نوشیدنی دیگری را جز شراب صبحگاهی. مانند اینکه شاه فقط شبهای حمله را دوست دارد.
بنوک تیر اگر خواهد مه از گدون فرود آرد
بنوک نیزه گر خواهد ز دریا بر کشد نون را
هوش مصنوعی: اگر تیر بخواهد، میتواند ماه را از آسمان پایین بیاورد و اگر نیزه بخواهد، میتواند نان را از دریا بیرون کشد.
چو ذوالنون در دل نونست بدخواهش بچاه اندر
رهائی نیست او را گرد رهائی بود ذوالنون را
هوش مصنوعی: ذوالنون، که به امید نجات دلش در تلاش است، در مقابل دشمنانش به خویش خطر انداخته و دیگر راهی برای رهایی ندارد. تنها امید و راه نجات او در دلش میباشد.
کند چون حنظل و افیون بدشمن مر طبرزد را
کند چون رود در خانه بحاسد مر طبر خون را؟
هوش مصنوعی: این جمله دربارهی افرادی صحبت میکند که مانند گیاهان سمی و مضر عمل میکنند. این افراد، به دشمنان خود آسیب میزنند و مانند آب رودخانه در خانهی حسودان، خونی از دشمنان خود میریزند. به طور کلی، این متن به خصومت و آسیبپذیری اشاره دارد و نشان میدهد که برخی افراد در شرایط دشوار میتوانند به دشمنان خود ضربه بزنند.
بتن در بفسراند خون بساعت گر خوری افیون
ز آب تیغ او دادند گوئی آب افیون را
هوش مصنوعی: اگر در دل، نفرت و کینه با خون ستم بر سر چشمانت برسد، مثل این است که افیونی از تیغ او مینوشی، گویی آبی از افیون به تو دادهاند.
بدانش خلق اهرون را همی کردند شاگردی
اگر باز آمدی فضلون شدی استاد اهرون را
هوش مصنوعی: با دانش افراد بزرگ، خود را پرورش ده و در صورت بازگشت، به مقام استادی خواهی رسید.
صلاح هرکسی که کرد پیدا چرخ شاهی را
پدید آورد چرخ او را صلاحی داد گردون را؟
هوش مصنوعی: هر کسی سرنوشت و آیندهاش را در مییابد، در واقع قدرت و نظام الهی برای او برنامهریزی کرده است. به عبارتی، از آنچه برای او مناسب و خیر است، چرخ زندگیاش به چرخش درمیآید.
بچه و چون یزدانی نتاند کس چنو داند
ولیکن گاه بخشیدن نیندیشد چه و چون را
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند مانند خداوند به ایجاد و پرورش جوانان و بچهها بپردازد، و در مواقعی حتی فکر بخشش نیز به ذهن کسی خطور نمیکند.
اگر کار بد اندیشانش مقرونست با دولت
پراکنده کند کارش بساعت کار مقرون را
هوش مصنوعی: اگر کار افرادی که فکر بد دارند با موفقیت و رهایی همراه است، نباید بگذاریم که کارشان به خوبی پیش برود.
معادیش از درون شهر گفتندی حصین دارد
بتدبیر از درون گفتی حصین کرده است بیرون را
هوش مصنوعی: بعضیها در شهر میگویند که آنجا دیواری محکم و استواری دارد، اما در واقع این دیوار تنها به خاطر تدبیر و فکر مردم از درون محفوظ شده است.
خدای عرش بر خصمان نهاد او را ظفر چندان
که بر فرعون و بر هامون ظفر موسی و هارون را
هوش مصنوعی: خداوند پروردگار، او را به پیروزی رساند به گونهای که مانند پیروزیهایی که موسی و هارون بر فرعون و هامان داشتهاند، باشد.
ز بس مدحت کجا خرد روائی داد دانش را
ز بس خلعت کجا بخشد کسادی داد اکسون را
هوش مصنوعی: بخاطر ستایشهای فراوان، آیا خرد میتواند همچنان جایی برای خود پیدا کند؟ و به دلیل هدایای بیپایان، آیا کسی میتواند به بورس و اقتصاد ضعیف کمک کند؟
ایا گردون ترا بنده زمین از فر تو زنده
پراکندی تو زر در خاک و سیم و در مکنون را
هوش مصنوعی: آیا آسمان تو را بندهٔ زمین قرار داده است؟ وجود تو چون گنجی در خاک و در اسرار نهفته است و تو از نور و جلال خود در دنیا پراکندهای.
دل را دان و دانایان بمهر تو شده مرهون
رهائی نیست از مهر تو مر دلهای مرهون را
هوش مصنوعی: دلها را بشناس و بدان که دانایان به خاطر محبت تو وابسته شدهاند. آزادی از محبت تو ممکن نیست و دلهایی که به تو وابستهاند، در بند عشق تو قرار دارند.
تو بنشستی بملک اندر بفرخ فال و نیک اختر
نیارد بیشتر زین پیش گیتی مردم دون را
هوش مصنوعی: تو در جایگاه پادشاهی نشستهای و به خوشخبران و ستارههای نیکو توجه داری، اما زندگی مردم پستتر از این، دیگر نمیتواند بهتر از این باشد.
همه خصمانت مجنونند و هم مجنون خلاف تو
خدای عرش فرموده است نبود بخت مجنون را
هوش مصنوعی: همه دشمنیها و خصومتها مانند مجنون هستند و در واقع خود مجنون هم بر خلاف تو، به فرمان خداوندی که در عرش است، بخت و اقبال ندارد.
از آدم باز تا اکنون شهان کردند زر مسجون
بدست تو رهائی داد ایزد زر مسجون را
هوش مصنوعی: از زمان آدم تا کنون، پادشاهان بسیاری به خاطر طلا و财富 ظلم و ستم کردند، اما خداوند به تو اجازه داد که طلا را از بند آزاد کنی.
بر افزون درم کوشند و قصان جمله شاهان
تو نام نیک را کوشی نه نقصان و نه افزون را
هوش مصنوعی: در این شعر به تلاش برای افزایش ثروت و مقام اشاره شده است. اما در عوض، اهمیت نام نیک و شهرت خوب به عنوان ارزشی بزرگتر مطرح میشود. در واقع، گوینده بر این نکته تأکید میکند که بهتر است انسان برای ساختن یک نام نیک تلاش کند و نه فقط به دنبال افزایش ثروت یا مقام باشد، زیرا این نام نیک باقی میماند و از هر دو بیشتر ارزش دارد.
سخنهای تو موزونند بستن سخت ناموزون
تو دانی داد دادن نیک ناموزون و موزون را
هوش مصنوعی: سخنان تو دارای آهنگ و لحن دلنشینی هستند، ولی در عین حال نمیتوانی به راحتی در مورد نامناسب بودن آنها تصمیم بگیری. میدانی که چگونه باید پیکر بندی کنى و سخنان نیکو و نادرست را از هم تشخیص دهی؟
کنی خندان به رزم اندر ببازو تیغ هندی را
کنی گریان به بزم اندر بکف دینار مخزون را
هوش مصنوعی: تو در میدان جنگ با لبخند و شجاعت به نبرد میروی و با شمشیر هندی میجنگی، اما در مهمانی با دلی نگران و غمگین، دیناری را که پنهان کردهای، به نمایش میگذاری.
چنان چون دوست داری تو خداوندان دانش را
ندارد هیچ شاعر دوست داعی را و مادون را
هوش مصنوعی: اگر کسی مانند تو دانشمندان را دوست داشته باشد، هیچ شاعر و عامه مردم نمیتوانند با او در این احساس شریک شوند.
همه خلق جهان بودند مفتون بر تو نادیده
بزر و سیم دادی کام جان خلق مفتون را
هوش مصنوعی: تمام مردم جهان به عشق تو مجذوب و شیفته شدهاند، حال آنکه تو به طور ناشناخته و بیخبر، بزرگی و ثروت خود را به آنان دادی و روح و جان آنها را شاد کردی.
ایا میر همه میران بهار مشگبوی آمد
چو مینو کرد بستان را چو مینا کرد هامون را
هوش مصنوعی: آیا سرور همه سرورها، بهار با عطر خوشش آمد و با زیباییاش باغ را مانند مینا کرد و هامون (دریاچه) را نیز دلنشین ساخت؟
ز بوی باد نوروزی بعنبر خاک شد معجون
بدیبا در گرفت از گل زمانه خاک معجون را
هوش مصنوعی: بوی خوش باد بهاری باعث شده که ترکیبی زیبا از گل و خاک به وجود بیاید و زیباییهای دوران را در دل خاک جا بدهد.
پر آلتهای مدهونست باغ ور اغ و باد و ابر
بمروارید و مشگ آگند آلتهای مدهون را
هوش مصنوعی: باغ پر از عطر و بوی خوش است و درختان با عطر گلها و بوی گلاب و مشک گل آلود شدهاند. بویی دلنواز از گلها و طبیعت در فضا پخش شده است.
نگه کن گل که چون ماند رخ میخوار شادان را
ببین خیری که چون ماند رخ بیمار مسجون را
هوش مصنوعی: به زیبایی گل نگاه کن و ببین چگونه چهره معشوق شاداب و خندان است، در حالی که چهره بیمار و غمگین همچون کسی که در بند است، نشان دهنده رنج و درد اوست.
میان بوستان بلبل خوش افسونها همی خواند
نهاده گوش و دل خوبان بدان خوش خوانده افسون را
هوش مصنوعی: در میانه باغ، بلبل با نغمههای دلنشین خود میخواند و زیباییهای خوبان را جذب میکند. این آواز خوش، توجه و دل این زیبایان را به خود جلب کرده است.
بقالی داد پر نون دشت سامان را کنون آمد
بکاخ خسرو از سامان بدل قالی و پرنون را؟
هوش مصنوعی: بقالی به کسی نان زیادی داد و حالا از سرزمین سامان، خسرو به کاخش برگشته و بالای فرش و نانهای پرفروغ است.
ستاک گل ز بار گل فتاده بر بنفشستان
چو کرده بچه فغفور بالین زلف خاتون را
هوش مصنوعی: گلهای رنگارنگی که بر روی سبزهها افتادهاند، طبیعی است که زیبایی و شکوه خاصی به این منظره میبخشند. مانند اینکه بچهای در زیر سرشالی زلفهای مادری آرام گرفته باشد.
بهنگام گل رنگین میان گلستان بنشین
ببین گلهای میگون را بخور می های گلگون را
هوش مصنوعی: در زمان مناسب، در میان باغ گلها بنشین و تماشا کن گلهای خوشرنگ را و از نوشیدنیهای خوشطعم و رنگین لذت ببر.
الا تا در مه نیسان بود بازار نیسان را
الا تا در مه کانون بود مقدار کانون را
هوش مصنوعی: تا زمانی که در ماه نیسان هستیم، بازار نیسان فعالیت دارد و تا زمانی که در ماه دی (کانون) هستیم، مقدار و ارزش کانون هم مشخص است.
کناد از بهر خصمانت چو کانون چرخ نیسان را
کناد از بهر یارانت چو نیسان دهر کانون را
هوش مصنوعی: شکایت و دشمنی را مثل دایرهای در نظر بگیر که همیشه در حال چرخش است؛ اما برای دوستان و عزیزانت باید مانند یک آتش، عشق و محبت را روشن کنی تا گرما و نزدیکی را به وجود آورد.