شمارهٔ ۶ - در مدح ابوالهیجا منوچهر بن امیر اجل ابو منصور و هسودان
تا فزون شد مهر و بالا رفت مهر اندر هوا
عاشقان را بر بتان بفزود مهر اندر هوا؟
مشک ساید هر زمانی بر هوا باد از زمین
در ببارد بر زمین هر ساعتی ابر از هوا
چون بهم در عقیقین گشته با مینا رفیق
قطره شد بر گل نشسته گل شکفته بر گیا
سبزه بر صحرا رها گشت از بروز بهمنی
چون حواصل کز کنار او شود طوطی رها؟
از گل بادام پر در بها گشته است باغ
هرکه خواهد زو برد درهای بی مر و بها
آتش سوزان ضیا دارد نهان زیر ظلم
لاله سوزان آتشی کورا ظلم زیر ضیا
شه زمین رنگین چو رومی دیبه از ابر بهار
شد شمر پرچین چو چینی جوشن از باد صبا
رسته لاله چون بمرجان در نهفته غالیه
کفته نرگس چون بلؤلؤ در گرفته کهربا
در فراق دوست شاید گر دو تا گردد کسی
شاخ گل باری چرا شد در وصال گل دو تا
بلبل و قمری بیکجا ساخته آوای خوش
چون دو مطرب ساخته هر دو بهم زیر و دو تا
از سما بارد ستاره هر سحرگه در چمن
وز چمن پرد شکوفه هر شبانگه بر سما
از بنفشه دشت همچون نیلگون کرباس گشت
هر زمان بارد برو از نیلگون کرباس ما
بر بنفشه باد نوروزی شکوفه ریخته
همچو بر دیبای ازریق ریخته در بها
کشت زار از گل ببوی و گونه عود و بقم
می در او خوردن ببانک عود بفزاید بقا
بینوا گلبن چو از بلبل نوا بشنید کرد
زرد می در جام یاقوتین و شاهی بی نوا؟
بی نوا بر کف نگیرد شاخ گلبن جام می
همچو خسرو جام می بر کف نگیرد بی نوا
میر ابوالهیجا منوچهر بن و هسودان که هست
باهش هوشنگ و بافرهنگ و فر مصطفا
داد و دین از وی قوی بی داد و کفر از وی ضعیف
زر و سیم از وی کساد و مدح و شکر از وی روا
بی نیازی دوستان بر خبشش او بس دلیل
چنگ و دست بهمنی بر کوشش او بس گوا
رای او همچون گمان انبیا نبود غلط
تیر او همچون قضای ایزدی نکند خطا
صاعفه بایتر او ریحان بود روز نبرد
آسمان با دست او سائل بود گاه عطا
بر سپهر از طلعت او تیره گردد آفتاب
در مصاف از حمله او خیره ماند اژدها
جمله زهره است از شجاعت جمله حلم است از کرم
جمله دست است از سخاوت جمله چشم است از حیا
بر نتابد هیبت او را قضای آسمان
در نیابد همت او را دعای انبیا
دوست و دشمن را ز مهر کین او دائم بود
رخ ز می جفت شقایق دل ز غم جفت شقا
شاید ار گاه خطب همچون پدر او را لقب
زانکه دارد چون پدر گفتار و کردار و لقا
از بنان و تیغ او خیزد همی رزق و اجل
وز سنان و کلک او زاید همی خوف و رجا
چون هنر جوید چنو لشگر شکن باشد کدام
چون سخن گوید چنو شکر شکن خیزد کجا
روز کوشیدن نداند با عدو کردن فسون
ور هماوردش بود خضر اندرش یابد فنا
نیک خواهش را ببزم اندر سریر اندر سریر
بد سگالش را برزم اندر عنا اندر عنا
چون ملا شد ساغر او گنج از زر شد تهی
چون تهی شد ترکش او دشت از خون شد ملا
نازد از جانش خرد همچون سخندان از خرد
ترسد از خشمش با همچون هنرمند از بلا
از وفا با ناصحان او نیامیزد وفات
بر وفات حاسدان او ندارد کس وفا (کذا)
دست او از دوستان چیزی نجوید جز کنار
چشم او از دشمنان چیزی نبیند جز قفا
در سلام تو سلامت در وغای تو وبال
مهر تو مهر حیات و کین توکان و با
چون فلک گردد بجولان اسب تو از گرد او
دیده ای را آهک است و دیده ای را توتیا
خدمت تو زایران را خانمان زرین کند
من بگیتی در ندانم نیک تر زین کیمیا
آتش تیغ تو جان بیگانه گرداند ز تن
هرکه را یکبار دل با کین تو گشت آشنا
کی توان هرگز سلامت یافتن از کین تو
کی توان دریای عمان را گذشتن باشنا
اندر آمیزد بدیده دیدن تو چون قدر
وندر آویزد بدشمن هیبت تو چون قضا (کذا)
با رضای تو فلک نکند موالی را خلاف
با خلاف تو جهان ندهد معادی را رضا
هرکه از صد جزؤ جیؤی مهر تو در دل گرفت
از جهان پاداش یابد وز جهانداور جزا
شهر خوش میراث تست آنرا تو بایستی ولیک
ناسزا مردم نسازد با مل مرد سزا
هرکجا باشی تو کام خویشتن یابی مدام
هرکجا گوران بوند آنجا بود آب و گیا
بل جزاشان خوش تر آید از وطن این است رسم
باز بخشادت وطن یزدان بی چون و چرا
تا نجوید هیچکس نفرین بجای آفرین
تا نگیرد جای مروا هیچکس را مرغوا
دشمنانت را همیشه نام با نفرین قرین
دوستانت را همیشه حاجت از مروا روا
شمارهٔ ۵ - در ستایش استاد قوام الدین ابوالمعالی فخرالملک: تا خلد بباغ داد رونق راشمارهٔ ۷ - در مدح ابونصر مملان: چو بگشاید نگار من دو بادام و دو مرجان را
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا فزون شد مهر و بالا رفت مهر اندر هوا
عاشقان را بر بتان بفزود مهر اندر هوا؟
هوش مصنوعی: این بیت به تمایل و فراوانی عشق اشاره دارد. هنگامی که عشق در دلها افزایش مییابد و شعلهور میشود، تأثیر آن بر روابط عاشقانه و ارتباط با معشوق نیز نمایانتر میشود. به عبارتی دیگر، زمانی که عشق در دلها اوج میگیرد، عشق به معشوقان نیز شدت مییابد و رابطهها به شکلی عمیقتر و جذابتر شکل میگیرد.
مشک ساید هر زمانی بر هوا باد از زمین
در ببارد بر زمین هر ساعتی ابر از هوا
هوش مصنوعی: عطر مشک هر لحظه در هوا پخش میشود و از زمین در هر ساعتی باران میبارد.
چون بهم در عقیقین گشته با مینا رفیق
قطره شد بر گل نشسته گل شکفته بر گیا
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که در میان عقیق و مینا، دو عنصر زیبا و شفاف، دوستی و ارتباط برقرار شده است. قطرهای بر روی گلی نشسته و گل در حال شکفتن بر روی گیاهی دیگر است. این تصویر بیانگر زیبایی و شگفتی طبیعت و پیوندهای معنایی میان عناصر آن است.
سبزه بر صحرا رها گشت از بروز بهمنی
چون حواصل کز کنار او شود طوطی رها؟
هوش مصنوعی: سبزهای که در دشت رها شده، از سرما و یخزدگی پاییزه رهایی یافته است. آیا مانند پرنده طوطی که از کنار او میگذرد، او نیز آزاد میشود؟
از گل بادام پر در بها گشته است باغ
هرکه خواهد زو برد درهای بی مر و بها
هوش مصنوعی: باغ پر از گلهای بادام شده و هر کس که بخواهد، میتواند از آن زیباییهای بیپایان و با ارزش بهرهبرداری کند.
آتش سوزان ضیا دارد نهان زیر ظلم
لاله سوزان آتشی کورا ظلم زیر ضیا
هوش مصنوعی: در زیر نور و روشنایی، آتش سوزانی پنهان است که در ظلم و تاریکی به وجود آمده، این آتش کور است و تحت تأثیر ظلم و تاریکی قرار دارد.
شه زمین رنگین چو رومی دیبه از ابر بهار
شد شمر پرچین چو چینی جوشن از باد صبا
هوش مصنوعی: زمین به رنگهای زیبا و رنگارنگ شبیه به دیبای رومی درآمده است و ابرهای بهاری بر آن میبارند. در این حال، شمر به مانند زرهای چینی در میان نرمی و لطافت باد بهاری قرار دارد.
رسته لاله چون بمرجان در نهفته غالیه
کفته نرگس چون بلؤلؤ در گرفته کهربا
هوش مصنوعی: گل لاله مانند مرجان در جایی پنهان است و نرگس مانند مروارید در کهربا جا گرفته است.
در فراق دوست شاید گر دو تا گردد کسی
شاخ گل باری چرا شد در وصال گل دو تا
هوش مصنوعی: اگر کسی در دوری از دوست، احساس کند که گلها را دو برابر میبیند، این سوال پیش میآید که چرا در کنار او، گلها به دو برابر میرسند؟
بلبل و قمری بیکجا ساخته آوای خوش
چون دو مطرب ساخته هر دو بهم زیر و دو تا
هوش مصنوعی: بلبل و قمری در یکجا جمع شدهاند و سرود دلنشینی را با هم میخوانند، مانند دو نوازنده که با هم آهنگ زیبا و هماهنگی را ایجاد کردهاند.
از سما بارد ستاره هر سحرگه در چمن
وز چمن پرد شکوفه هر شبانگه بر سما
هوش مصنوعی: هر صبح ستارهها از آسمان بر زمین میبارند و هر شب، گلها از چمن به آسمان میرسند.
از بنفشه دشت همچون نیلگون کرباس گشت
هر زمان بارد برو از نیلگون کرباس ما
هوش مصنوعی: هر زمان که باران بر دشت میبارد، گلهای بنفشه زیبا و نیلگون رنگ میشوند، همچون پارچهای آبی که به زمین گسترده شده است.
بر بنفشه باد نوروزی شکوفه ریخته
همچو بر دیبای ازریق ریخته در بها
هوش مصنوعی: در روزهای نوروز، بادی بر بنفشهها میوزد و شکوفهها را میریزد، مانند اینکه قطرات زیبای رنگی روی پارچهای نرم و لطیف پاشیده شده باشد.
کشت زار از گل ببوی و گونه عود و بقم
می در او خوردن ببانک عود بفزاید بقا
هوش مصنوعی: در این کشتزار عطر گل و عود و بومادران به مشام میرسد و اگر در اینجا شرابی بنوشی، بوی عود و خوشایندیاش افزوده خواهد شد و زندگی در این فضا پایدارتر میشود.
بینوا گلبن چو از بلبل نوا بشنید کرد
زرد می در جام یاقوتین و شاهی بی نوا؟
هوش مصنوعی: بیداد و بینوا بودن گلها را میسازد، وقتی که بلبل آوازش را میشنود. در این حال، گل زرد مینوشد در جامی از یاقوت و پادشاهی که بیصدا و بیکس است.
بی نوا بر کف نگیرد شاخ گلبن جام می
همچو خسرو جام می بر کف نگیرد بی نوا
هوش مصنوعی: بیصدا و بیبهانه، مانند گلی که در دستانش نمیتواند شاخساری را محکم بگیرد، هیچگاه نمیتواند از زندگی لذت ببرد. مانند خسرو که با تمام شکوه و جلال خود، باز هم نمیتواند از جام می و شادی بهرهمند شود.
میر ابوالهیجا منوچهر بن و هسودان که هست
باهش هوشنگ و بافرهنگ و فر مصطفا
هوش مصنوعی: منوچهر بن و هسودان، که میر ابوالهیجاست، شجاع و باهوش مانند هوشنگ و دارای فرهنگ و فضایل همچون مصطفی است.
داد و دین از وی قوی بی داد و کفر از وی ضعیف
زر و سیم از وی کساد و مدح و شکر از وی روا
هوش مصنوعی: از او است که داد و انصاف محکم و استوار است و بیعدالتی و کفر ناتوان و بیمقدار میشود. طلا و نقره به خاطر او ارزش و رونق خود را از دست میدهند، و ستایش و شکرگزاری نسبت به او مجاز و پذیرفته است.
بی نیازی دوستان بر خبشش او بس دلیل
چنگ و دست بهمنی بر کوشش او بس گوا
هوش مصنوعی: دوستی که از کمک و یاری او بی نیاز است، نشانهای از بخشش اوست. همچنین، تلاش و کوشش او مانند تلاشی است که در برابر طوفان میشود.
رای او همچون گمان انبیا نبود غلط
تیر او همچون قضای ایزدی نکند خطا
هوش مصنوعی: نظر او مانند گمان پیامبران اشتباه نیست؛ تیر او مانند قضا و قدر الهی هرگز خطا نمیکند.
صاعفه بایتر او ریحان بود روز نبرد
آسمان با دست او سائل بود گاه عطا
هوش مصنوعی: در روز نبرد، آسمان مانند گلی خوشبو به خودی خود نمیتابید، بلکه با دست او، که مانند سائل یا درخواست کنندهای بود، برکت و عطا میفرستاد.
بر سپهر از طلعت او تیره گردد آفتاب
در مصاف از حمله او خیره ماند اژدها
هوش مصنوعی: چهره او چنان درخشان است که خورشید از نور او تاریک میشود و در نبرد، اژدها از تیرگی حملات او گیج و مبهوت میماند.
جمله زهره است از شجاعت جمله حلم است از کرم
جمله دست است از سخاوت جمله چشم است از حیا
هوش مصنوعی: تمام ویژگیهای نیک مانند شجاعت، بزرگواری، سخاوت و حیا هر کدام به نوعی به وجود انسان و شخصیت او بستگی دارند و این صفات نشاندهندهی زیبایی و ارزش وجودی او هستند.
بر نتابد هیبت او را قضای آسمان
در نیابد همت او را دعای انبیا
هوش مصنوعی: هیبت و威 به قدری است که هیچ قضا و قدری نمیتواند بر او تسلط پیدا کند و دعای پیامبران هم نمیتواند به او دسترسی یابد.
دوست و دشمن را ز مهر کین او دائم بود
رخ ز می جفت شقایق دل ز غم جفت شقا
هوش مصنوعی: دوست و دشمن همیشه تحت تأثیر محبت و کینهاش قرار دارند. او همواره چهرهاش را در کنار گل پر از زیبایی و دلش را در کنار غم و اندوه میبیند.
شاید ار گاه خطب همچون پدر او را لقب
زانکه دارد چون پدر گفتار و کردار و لقا
هوش مصنوعی: شاید اگر او خطیبی باشد، مانند پدرش لقب بگیرد، زیرا او در گفتار، رفتار و ملاقاتها مانند پدر خود است.
از بنان و تیغ او خیزد همی رزق و اجل
وز سنان و کلک او زاید همی خوف و رجا
هوش مصنوعی: رزق و سرنوشت از دست او به وجود میآید و از قلم و نیروی او، امید و ترس زاییده میشود.
چون هنر جوید چنو لشگر شکن باشد کدام
چون سخن گوید چنو شکر شکن خیزد کجا
هوش مصنوعی: وقتی کسی به دنبال هنر باشد، مانند یک فرمانده جنگی است که قدرتش را به نمایش میگذارد. اما وقتی که شروع به صحبت میکند، شیرینی کلامش به اندازهی شکر دلنشین و دلانگیز است.
روز کوشیدن نداند با عدو کردن فسون
ور هماوردش بود خضر اندرش یابد فنا
هوش مصنوعی: در روز تلاش و کوشش، اگر با دشمن به فریبکاری بپردازد، اگر هم رقیبش مانند خضر باشد، در نهایت نابود خواهد شد.
نیک خواهش را ببزم اندر سریر اندر سریر
بد سگالش را برزم اندر عنا اندر عنا
هوش مصنوعی: من به خواسته نیک و خیرخواهی توجه میکنم و در جایگاه والایی قرار میگیرم. در مقابل بدیها و ناپسندها، با قدرت و اراده ایستادگی میکنم و آنها را از خود دور میسازم.
چون ملا شد ساغر او گنج از زر شد تهی
چون تهی شد ترکش او دشت از خون شد ملا
هوش مصنوعی: زمانی که او تبدیل به یک فرد مذهبی شد، دیگر جواهراتش از طلا خالی شد. وقتی او از درون تهی شد، دشت و بیابان پُر از خون گردید.
نازد از جانش خرد همچون سخندان از خرد
ترسد از خشمش با همچون هنرمند از بلا
هوش مصنوعی: انسان با هوش و فرزانگی خود به خوبی از جان خویش مراقبت میکند و مانند یک سخندان در برابر خشم، محتاط و حذر است. او به مانند هنرمندی که از مشکلات و بلاها میگریزد، سعی دارد از هیجانات منفی دوری کند.
از وفا با ناصحان او نیامیزد وفات
بر وفات حاسدان او ندارد کس وفا (کذا)
هوش مصنوعی: وفاداری او با نصیحتکنندگانش به هم نمیخورد و کسانی که حسادت میکنند، نسبت به او هیچگونه وفایی ندارند.
دست او از دوستان چیزی نجوید جز کنار
چشم او از دشمنان چیزی نبیند جز قفا
هوش مصنوعی: نگاهی به دوستان داشته باشد و از آنها چیزی جز محبت و صفا نخواهد، و از دشمنان فقط به عقب و رفتارهای آنها توجه میکند و چیز دیگری از آنها نمیبیند.
در سلام تو سلامت در وغای تو وبال
مهر تو مهر حیات و کین توکان و با
هوش مصنوعی: در سلام تو، سلامتی و خوشبختی نهفته است و در دشمنی تو، دشواری و مشکلات وجود دارد. مهر تو مانند عشق زندگی است و کینهات باعث آسیب و زحمت میشود.
چون فلک گردد بجولان اسب تو از گرد او
دیده ای را آهک است و دیده ای را توتیا
هوش مصنوعی: وقتی که آسمان به حرکت در میآید، چشمی که به دور تو میچرخد، به مانند آهک است و چشمی که تو را میبیند، شبیه توتیاست.
خدمت تو زایران را خانمان زرین کند
من بگیتی در ندانم نیک تر زین کیمیا
هوش مصنوعی: خدمت به زائران تو به گونهای است که زندگی آنها را طلایی و پرخیر و برکت میکند. من در دنیا نمیدانم چیزی ارزشمندتر از این کیمیا وجود دارد.
آتش تیغ تو جان بیگانه گرداند ز تن
هرکه را یکبار دل با کین تو گشت آشنا
هوش مصنوعی: تیغ تو مانند آتش است و هر کس که یک بار با کینه تو آشنا شود، جانش را از بدن جدا میکند.
کی توان هرگز سلامت یافتن از کین تو
کی توان دریای عمان را گذشتن باشنا
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند از کینه تو به سلامت بگذرد، همانطور که هیچ کس قادر به عبور از دریای عمان با شنا نیست.
اندر آمیزد بدیده دیدن تو چون قدر
وندر آویزد بدشمن هیبت تو چون قضا (کذا)
هوش مصنوعی: چشمهای تو مانند دقت در امور، همه چیز را به خوبی میبیند. ترس و قدرت تو مانند سرنوشتی ناگزیر بر دل دشمنان تأثیر میگذارد.
با رضای تو فلک نکند موالی را خلاف
با خلاف تو جهان ندهد معادی را رضا
هوش مصنوعی: با خواسته تو، فلک با دوستانت مخالفت نخواهد کرد. دنیا جز به رضایت تو به کسی پاداش نخواهد داد.
هرکه از صد جزؤ جیؤی مهر تو در دل گرفت
از جهان پاداش یابد وز جهانداور جزا
هوش مصنوعی: هر کسی که محبت تو را در دل خود جای دهد، از دنیا پاداش میگیرد و از داور عالم نیز جزایی دریافت میکند.
شهر خوش میراث تست آنرا تو بایستی ولیک
ناسزا مردم نسازد با مل مرد سزا
هوش مصنوعی: شهر زیبا و با ارزشت مال توست و باید به آن رسیدگی کنی، اما بدگویی و آزار مردم نباید تو را از وظیفهات بازدارد.
هرکجا باشی تو کام خویشتن یابی مدام
هرکجا گوران بوند آنجا بود آب و گیا
هوش مصنوعی: هر کجا که باشی، میتوانی همیشه خواستههایت را برآورده کنی. هرجا که مردگان باشند، همانجا نیز آب و گیاه وجود دارد.
بل جزاشان خوش تر آید از وطن این است رسم
باز بخشادت وطن یزدان بی چون و چرا
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که مردم به جایگاه و محیطی که در آن زندگی میکنند، تعلق دارند و آنرا بیشتر از هر چیز دیگری اهمیت میدهند. همچنین باید توجه داشت که اصول و قوانین پروردگار را باید به طور کامل و بدون تردید پذیرفت و به آنها ارج گذاشت.
تا نجوید هیچکس نفرین بجای آفرین
تا نگیرد جای مروا هیچکس را مرغوا
هوش مصنوعی: تا زمانی که کسی نتواند به جای ستایش، نفرین کند، هیچکس نمیتواند به جای مروا، مرغوا را بگیرد.
دشمنانت را همیشه نام با نفرین قرین
دوستانت را همیشه حاجت از مروا روا
هوش مصنوعی: همیشه دشمنانت را با نام بد یاد کن و نفرین کن، اما دوستانت را همیشه با نیاز و درخواست خوب به یاد داشته باش.