گنجور

شمارهٔ ۳ - در مدح ابوالخلیل جعفر

تا داد باغ را سمن و گل بنونوا
بلبل همی سراید بر گل بنونوا
رود و سرود ساخته بر سرو فاخته
چون عاشقی که باشد معشوق او نوا
مشک و عبیر بارد بر گلستان شمال
در و عقیق کارد در بوستان هوا
بر نیلگون بنفشه فشاند شکوفه باد
همچون ستارگان زبر نیلگون سما
پیش از همه گلی گل رعنا نمود روی
یکروش از نشاط و دگر روش از عنا
روئی چو روی عاشق و روئی چو روی دوست
این برده رنگ بد و آن لون کهربا
بر سرخ لاله باد دریده نقاب سبز
ابرش کنار کرده پر از در پر بها
چون طفل هندوان نگران اندر آئینه
ماغان همی کنند بحوض اندر آشنا
خیری چو روی عاشق بیچاره از فراق
لاله چو روی دلبر میخواره از حیا
هامون ز سبزه و گل پر طوطی و تذرو
گردون ز میغ دارد پیرایه قطا
تابان چو ناردانه سرخ از بر پرند
بیجا ده رنگ لاله ز پیروزه گون گیا
اکنون که شد هوا خوش و باغ ایستادء کش
دارد هوای هجر مرا زار در هوا
اکنون مرا که خلق خورد بر شقاق می
باید بجام هجران خوردن می شقا
اکنون که جفت در بهائی شود درخت
خواهیم گشت فرد ز یاقوت پربها
بیگانه گشت خواهم از آن چشم نرگسین
اکنون که باغ گردد با نرگس آشنا
اکنون که نوبهار جهان را نوا دهد
من گشته خواهم از دل و دلبند بینوا
اکنون که هرکسی ز جدائی جدا شود
از کام دل بمانم بی کام دل جدا
زان چون گل و بنفشه رخ و زلف بگسلم
چون از گل و بنفشه نسیم آورد صبا
هنگام سنبل و سمن و گل بری شوم
زان گلرخان سنبل زلف و سمن لقا
اکنون که شد درخت دو تا از وصال گل
گردد تنم ز هجر گل روی تو دو تا
روز وصال عشق بلا باشد ای عجب
اندر فراق عشق بتر باشد آن بلا
دوری ز دوست روی نهادن براه دور
از درد و غم چگونه شود جان من رها
این راه جز بکشتی نتوان گذشت از آنک
طوفان همی نماید چشم من از بکا
ترسم کز آب چشم من اندر فراق یار
بانگ آید از سپهر علی الجودی استوا
طوفان لجه کم نتوان کرد از زمین
الا بتف تیغ جهان سوز پادشا
جعفر که زر جعفری از دست وی کساد
چونان که عدل گستری از تیغ او روا
از مردمی ندارد کالای کس حلال
وز راستی ندارد رنج عدو روا
از دست او شکوه برد نیل و هیرمند
وز تیغ او ستوه شود پیل و اژدها
دریا ستاند از کف بخشان او سلف
خورشید خواهد از رخ رخشان او بها
خالی شود ز خیر کسی کش کند خلاف
راضی شود ز بخت کسی کش دهد رضا
بریان شود به نیل در از تیغ او نهنگ
گردان شود ببادیه از دستش آسیا
زرین شود ز خدمت او خوان خادمان
بهتر ز خدمتش مشناس آنچه کیمیا
بر ز ایران چو عاشق بر دوست شیفته
بر سائلان چو مفلس بر مال مبتلا
بس یاد کف رادش بر راست دل دلیل
بس باد روی خویش بر خوی خوش گوا
روی موافقان شود از مهرش ارغوان
مروای حاسدان شود از کینش مرغوا
گردد هزار شاه رهی زو بیک خلاف
گردد هزار گنج تهی زو بیک عطا
داناست بی معلم و داهی است بی دسیس
راد است بی سپاس و کریمست بی ریا
یابد عطا فزونش کسی کش فزون هنر
بیند عفو فزونش کسی کش فزون خطا
یک نقطه نیست بر دل او خالی از کرم
یک موی نیست بر تن او فارغ از صفا
ز آزار او حذر کن و آزرم او بجوی
کآزار او فنا بود آزرم او بقا
ای فخر آل آدم و شاهنشه عجم
چون جان مصطفی دلت آئینه صفا
از سیرت تو تازه شد آئین کیقباد
وز داد تو نواخته شد رسم مصطفا
هم مشتری بطالع و هم مشتری بفال
هم مشتری سعادت و هم مشتری لقا
جوینده ای به در صدف در آفرین
خرنده ای بگوهر کان گوهر ثنا
ایزد کناد ملک ترا ایمن از زوال
یزدان کناد عمر تو را ایمن از فنا
آن را که بر خلاف تو گردن کشی کند
گردون کشد بر آتش تیمار گردنا
بر دشمنان ضیا شود از تیغ تو ظلم
بر دوستان ظلم شود از تیغ تو ضیا
ایزد تو را ز جمع ملوک اختیار کرد
چونانکه مصطفی را از جمع انبیا
دشمن چگونه گردد چون تو بزر عزیز
اعمی چگونه گردد بینا ز توتیا
ناهید پیش همت توپست چون زمین
خورشید پیش طلعت تو خرد چون سها
هر رنج را امیدی و هر ناز را سبب
هر بند را کلیدی و هر درد را دوا
در مدحت تو موی موالی شود زبان
از هیبت تو روی معادی شود قفا
از بسکه داد چرخ ز هر دانشیت بهر
بخری تو نزیبد فرزند برخیا
ترسان اجل ز تو چو امل ترسد از اجل
لرزان قضا ز تو چو قدر لرزد از قضا
تا وصف غرقه گشتن فرعونیان بود
تانعت کربلا بود و آن همه بلا
بادند دشمنانت چو فرعونیان غریق
خصمانت گشته مرده چو کفار کربلا
نوروز بر تو فرخ و گلگون ز باده رخ
امر تو گشته نافذ بر خلخ و ختا

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا داد باغ را سمن و گل بنونوا
بلبل همی سراید بر گل بنونوا
هوش مصنوعی: تا زمانی که باغ پر از یاس و گل باشد، بلبل نیز بر روی گل‌ها آواز می‌خواند.
رود و سرود ساخته بر سرو فاخته
چون عاشقی که باشد معشوق او نوا
هوش مصنوعی: رود و سرود به زیبایی درخت سرو را توصیف می‌کند، همچون عاشقی که توجه‌اش به محبوب‌اش جلب شده و برای او آواز می‌خواند.
مشک و عبیر بارد بر گلستان شمال
در و عقیق کارد در بوستان هوا
هوش مصنوعی: در گلستان شمال، عطر مشک و عبیر فرود می‌آید و در بوستان، در و عقیق مانند کارد در هوا به چشم می‌خورد.
بر نیلگون بنفشه فشاند شکوفه باد
همچون ستارگان زبر نیلگون سما
هوش مصنوعی: باد مانند ستاره‌هایی که در آسمان آبی درخشیده‌اند، شکوفه‌ها را بر روی بنفشه‌های آبی می‌پاشد.
پیش از همه گلی گل رعنا نمود روی
یکروش از نشاط و دگر روش از عنا
هوش مصنوعی: قبل از همه چیز، گلی زیبا لبخند زد و رویش از خوشحالی درخشان بود و روی دیگرش هم نشانه‌ای از care و توجه داشت.
روئی چو روی عاشق و روئی چو روی دوست
این برده رنگ بد و آن لون کهربا
هوش مصنوعی: چهره‌ای مانند چهره محبوب و چهره‌ای مانند چهره دوست، یکی رنگی گرفته و دیگری رنگی طلایی مانند کهربا دارد.
بر سرخ لاله باد دریده نقاب سبز
ابرش کنار کرده پر از در پر بها
هوش مصنوعی: باد به سرخ لاله ضربه زده و نقاب سبز ابر را کنار زده است، و این لاله در میان زیبایی و شکوه خود، پر از شکوفه‌های زیبا شده است.
چون طفل هندوان نگران اندر آئینه
ماغان همی کنند بحوض اندر آشنا
هوش مصنوعی: چون کودک هندی به آینه نگاه می‌کند و در حوض، آشناهایش را می‌بیند، در دلش نگرانی و شوقی به‌وجود می‌آید.
خیری چو روی عاشق بیچاره از فراق
لاله چو روی دلبر میخواره از حیا
هوش مصنوعی: خیر و خوبی زمانی که چهره‌ی عاشق بیچاره از دوری محبوبش غمگین است، مانند چهره‌ی کسی است که به می‌خانه رفته و از حیا شرمنده است.
هامون ز سبزه و گل پر طوطی و تذرو
گردون ز میغ دارد پیرایه قطا
هوش مصنوعی: هامون، که به زمین‌های سرسبز و پرگل اشاره دارد، مانند پر پرندگان زینتی و زیبا زینت یافته و آسمان نیز با ابرها مزین شده است.
تابان چو ناردانه سرخ از بر پرند
بیجا ده رنگ لاله ز پیروزه گون گیا
هوش مصنوعی: دانه‌های سرخ و درخشان مانند انار در بالای پرنده‌ای در حال پرواز جلوه‌گری می‌کنند، و رنگ‌های متنوع لاله‌ها از گیاهان خوش‌رنگ و زیبا برمی‌خیزند.
اکنون که شد هوا خوش و باغ ایستادء کش
دارد هوای هجر مرا زار در هوا
هوش مصنوعی: اکنون که هوا خوب شده و باغ ساکت است، دل من در این فضا به شدت به یاد دلتنگی‌ام افتاده است.
اکنون مرا که خلق خورد بر شقاق می
باید بجام هجران خوردن می شقا
هوش مصنوعی: حال که خلق من را به جدایی می‌کشند، باید به نوشیدن زهر فراق عادت کنم.
اکنون که جفت در بهائی شود درخت
خواهیم گشت فرد ز یاقوت پربها
هوش مصنوعی: اکنون که عشق و دوستی میان ما برقرار است، مانند درختی خواهیم شد که با هم رشد می‌کنیم و از زیبایی و ارزشمند بودن یاقوت بهره‌مند می‌شویم.
بیگانه گشت خواهم از آن چشم نرگسین
اکنون که باغ گردد با نرگس آشنا
هوش مصنوعی: این بیت به احساس جدایی و بیگانگی اشاره دارد. گوینده به خاطر زیبایی و جذابیت چشمان نرگس، احساس می‌کند که نمی‌تواند به آن‌ها نزدیک شود. او به وضوح می‌بیند که حالا که باغ پر از نرگس شده و با آن‌ها آشنا است، با این زیبایی‌ها احساس فاصله و بیگانگی می‌کند.
اکنون که نوبهار جهان را نوا دهد
من گشته خواهم از دل و دلبند بینوا
هوش مصنوعی: حال که بهار فرا رسیده و فصل جدیدی آغاز شده است، من از دل و جان به عشق و محبت بی‌نصیب خواهم شد.
اکنون که هرکسی ز جدائی جدا شود
از کام دل بمانم بی کام دل جدا
هوش مصنوعی: اکنون که هرکسی به خاطر جدایی از آنچه می‌خواست، دور افتاده است، من نیز بدون دلخوشی و آرزو از خواسته‌های خود دور مانده‌ام.
زان چون گل و بنفشه رخ و زلف بگسلم
چون از گل و بنفشه نسیم آورد صبا
هوش مصنوعی: از آنجا که چهره‌ات چون گل و بنفشه زیباست و زلف‌هایت مانند نسیمی دل‌انگیز است، مرا به وجد می‌آورد.
هنگام سنبل و سمن و گل بری شوم
زان گلرخان سنبل زلف و سمن لقا
هوش مصنوعی: در زمان شکوفایی گل‌ها و عطر و زیبایی آن‌ها، دل من به یاد آن چهره‌های زیبا و دل‌ربا می‌تپد.
اکنون که شد درخت دو تا از وصال گل
گردد تنم ز هجر گل روی تو دو تا
هوش مصنوعی: اکنون که به خاطر وصل و آشتی با گل، درخت دو تا شده است، بدن من از دوری و فراق چهره زیبای تو، دو نیم شده است.
روز وصال عشق بلا باشد ای عجب
اندر فراق عشق بتر باشد آن بلا
هوش مصنوعی: روز وصال و دیدار عشق، خوشی و زیبایی است، اما در روزهای دوری و جدایی از عشق، رنج و درد بیشتری احساس می‌شود. این درد جدایی به مراتب شدیدتر از هر بلا و سختی دیگر است.
دوری ز دوست روی نهادن براه دور
از درد و غم چگونه شود جان من رها
هوش مصنوعی: چطور می‌توانم از درد و غم رها شوم وقتی که از دوست دور هستم و دوری از او برایم طاقت‌فرساست؟
این راه جز بکشتی نتوان گذشت از آنک
طوفان همی نماید چشم من از بکا
هوش مصنوعی: این راهی که در پیش دارم، بدون کمک یک کشتی نمی‌توانم از آن عبور کنم، زیرا طوفانی که در چشمم نمایان است، نشانه‌ای از درد و اندوه من است.
ترسم کز آب چشم من اندر فراق یار
بانگ آید از سپهر علی الجودی استوا
هوش مصنوعی: نگرانم که از چشمانم در دوری یار، صدایی به آسمان بالا برود و نشان از غم و اندوهم باشد.
طوفان لجه کم نتوان کرد از زمین
الا بتف تیغ جهان سوز پادشا
هوش مصنوعی: طوفان و طغیانی که در دریا وجود دارد، به هیچ وجه نمی‌توان از زمین دور کرد مگر با ضربه‌ای از شمشیر آتشین و ویرانگر پادشاه.
جعفر که زر جعفری از دست وی کساد
چونان که عدل گستری از تیغ او روا
هوش مصنوعی: جعفر، ثروت و زر و سیمش به خاطر بخلش رو به زوال رفته است؛ همچنان‌که کسی که با انصاف و عدالت رفتار می‌کند، اجازه نمی‌دهد که به دیگران آسیب برسد.
از مردمی ندارد کالای کس حلال
وز راستی ندارد رنج عدو روا
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از مردم چیزی را بدون زحمت و حق و حلال به دست نمی‌آورد و دشواری‌های دیگران را نمی‌توان با دروغ و نادرستی تحمل کرد.
از دست او شکوه برد نیل و هیرمند
وز تیغ او ستوه شود پیل و اژدها
هوش مصنوعی: از قدرت او، نیل و هیرمند به شکایت افتاده‌اند و از ضربه و تهاجم او، فیل و اژدها خسته و ناتوان می‌شوند.
دریا ستاند از کف بخشان او سلف
خورشید خواهد از رخ رخشان او بها
هوش مصنوعی: دریا از بخشان خود می‌گیرد و خورشید نیز از چهره زیبای او ارزش و بها خواهد گرفت.
خالی شود ز خیر کسی کش کند خلاف
راضی شود ز بخت کسی کش دهد رضا
هوش مصنوعی: اگر کسی از خیری خالی شود و به خلاف آن عمل کند، بخت او را خوشحال نخواهد کرد و نمی‌تواند رضایت واقعی را به دست آورد.
بریان شود به نیل در از تیغ او نهنگ
گردان شود ببادیه از دستش آسیا
هوش مصنوعی: در این بیت، به توصیف قدرت و تأثیر یک شخص پرداخته شده است. به گونه‌ای که اگر این شخص با تیر خود بزند، آب نیل برنخواهد خواست و در عین حال، بزرگ‌ترین موجودات دریایی نیز تحت تأثیر او قرار خواهند گرفت و در بیابان به حالت حیرت و پریشانی خواهند افتاد. به طور کلی، این توصیف، توانمندی و تأثیرگذاری عمیق آن فرد را نشان می‌دهد.
زرین شود ز خدمت او خوان خادمان
بهتر ز خدمتش مشناس آنچه کیمیا
هوش مصنوعی: خدمت به او باعث نیکویی و شکوه می‌شود و کسانی که در خدمت او هستند، از خدمت به او به خوبی بهره‌مند می‌شوند. پس خوب است که ارزش و عظمت او را بدانید و او را از کیمیا بهتر بشناسید.
بر ز ایران چو عاشق بر دوست شیفته
بر سائلان چو مفلس بر مال مبتلا
هوش مصنوعی: ایران مانند عاشق به دوست است، و شیفتگی‌اش نسبت به آن زیاد است. همچنین مانند کسی که بی‌پول است و به ثروت نیاز دارد، به دلسوزی و محبت به دیگران دلبسته است.
بس یاد کف رادش بر راست دل دلیل
بس باد روی خویش بر خوی خوش گوا
هوش مصنوعی: یاد آن لب زیبا و لطیف او، دلم را همیشه تحت تاثیر قرار می‌دهد و زیبایی چهره‌اش گواهی بر عشق و دل‌باختگی‌ام است.
روی موافقان شود از مهرش ارغوان
مروای حاسدان شود از کینش مرغوا
هوش مصنوعی: محبت و دوستی او باعث می‌شود که چهره موافقانش به سرخی گل‌ها درآید، اما حسادت دشمنانش موجب می‌شود که مانند پرنده‌ای گرفتار و مضطرب شوند.
گردد هزار شاه رهی زو بیک خلاف
گردد هزار گنج تهی زو بیک عطا
هوش مصنوعی: به خاطر او، هزاران شاه به راه می‌افتند و بدون او، هزاران گنج از عطا خالی می‌مانند.
داناست بی معلم و داهی است بی دسیس
راد است بی سپاس و کریمست بی ریا
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف ویژگی‌های فردی می‌پردازد که علم و دانش را بدون نیاز به آموزگاری کسب کرده است، با قوا و درک بالا به مسائل نگاه می‌کند و دست به فریب دیگران نمی‌زند. او با وجودی که به دیگران کمک می‌کند، توقعی از آنان ندارد و عملش را به نمایش نمی‌گذارد.
یابد عطا فزونش کسی کش فزون هنر
بیند عفو فزونش کسی کش فزون خطا
هوش مصنوعی: کسی که در کارهای خوبش بیشتر از دیگران تلاش می‌کند، به نعمت‌های بیشتری دست می‌یابد. و کسانی که خطاهای بیشتری دارند، عفو و بخشش بیشتری از دیگران را جلب می‌کنند.
یک نقطه نیست بر دل او خالی از کرم
یک موی نیست بر تن او فارغ از صفا
هوش مصنوعی: دل او پر از مهربانی است و هیچ نقطه‌ای در آن خالی از لطف نیست. همچنین هیچ بخشی از وجودش نیست که از پاکی و صفا دور باشد.
ز آزار او حذر کن و آزرم او بجوی
کآزار او فنا بود آزرم او بقا
هوش مصنوعی: از آزار او دوری کن و سعی کن احترامش را حفظ کنی، چون درد و رنج او زودگذر است، اما حرمت و احترام او ماندگار است.
ای فخر آل آدم و شاهنشه عجم
چون جان مصطفی دلت آئینه صفا
هوش مصنوعی: ای کسی که باعث افتخار آل آدم و پادشاه ایرانیان هستی، مانند جان پیامبر، دل تو نیز باید پاک و نورانی باشد.
از سیرت تو تازه شد آئین کیقباد
وز داد تو نواخته شد رسم مصطفا
هوش مصنوعی: سیرت و رفتار تو باعث تجدید و نوآوری آئین کیقباد شده و توداد و عدل تو، اصول و روش‌های معصوم را احیا کرده است.
هم مشتری بطالع و هم مشتری بفال
هم مشتری سعادت و هم مشتری لقا
هوش مصنوعی: همه چیز در زندگی به نحوی به ما وصل است، چه در خوشبختی و چه در سرنوشت، و همه ما در جستجوی دوستی و ارتباط با دیگران هستیم.
جوینده ای به در صدف در آفرین
خرنده ای بگوهر کان گوهر ثنا
هوش مصنوعی: کسی که به دنبال گوهری به ارزشمند است، باید بدانید که در دل صدف، زیبایی و ارزش وجود دارد. این جستجو در حقیقت ستایش و تقدیر از آن گوهر است.
ایزد کناد ملک ترا ایمن از زوال
یزدان کناد عمر تو را ایمن از فنا
هوش مصنوعی: خداوند تو را از زوال و نابودی محافظت کند و عمرت را از فنا حفظ نماید.
آن را که بر خلاف تو گردن کشی کند
گردون کشد بر آتش تیمار گردنا
هوش مصنوعی: اگر کسی در برابر تو سرکشی کند، سرنوشتش همانند آتش درد و رنج خواهد بود.
بر دشمنان ضیا شود از تیغ تو ظلم
بر دوستان ظلم شود از تیغ تو ضیا
هوش مصنوعی: تیغ تو موجب روشنی و اقتدار بر دشمنان است، اما بر دوستان هم می‌تواند ظلم و ستم ایجاد کند.
ایزد تو را ز جمع ملوک اختیار کرد
چونانکه مصطفی را از جمع انبیا
هوش مصنوعی: خداوند تو را از میان تمام پادشاهان انتخاب کرده است، همان‌طور که پیامبر اسلام را از میان همه پیامبران برگزیده است.
دشمن چگونه گردد چون تو بزر عزیز
اعمی چگونه گردد بینا ز توتیا
هوش مصنوعی: اگر تو بزرگی و عزت داشته باشی، دشمنان چگونه می‌توانند به تو نزدیک شوند؟ مثل اینکه فردی نابینا به وسیله‌ی داروی بینایی، بینا شود.
ناهید پیش همت توپست چون زمین
خورشید پیش طلعت تو خرد چون سها
هوش مصنوعی: ناهید در برابر همت تو مانند توپ است و زمین در برابر خورشید مانند خرد در برابر زیبایی و شکوه توست.
هر رنج را امیدی و هر ناز را سبب
هر بند را کلیدی و هر درد را دوا
هوش مصنوعی: هر دشواری و زحمتی به امیدی منتهی می‌شود و هر ناز و لطافت دلیلی دارد. هر زنجیری را کلیدی است و برای هر دردی راه حلی وجود دارد.
در مدحت تو موی موالی شود زبان
از هیبت تو روی معادی شود قفا
هوش مصنوعی: در ستایش تو، حتی به اندازه یک موی کنیزکان زبان هم بند می‌آید و از تماشای زیبایی‌ات، رو به عقب می‌شود.
از بسکه داد چرخ ز هر دانشیت بهر
بخری تو نزیبد فرزند برخیا
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه دنیا به هر دانش و مهارتی سختی و ناملایمت می‌دهد، تو نباید فرزند کسی باشی که فقط از روی شانس یا ثروت به موفقیت رسیده است.
ترسان اجل ز تو چو امل ترسد از اجل
لرزان قضا ز تو چو قدر لرزد از قضا
هوش مصنوعی: مرگ از تو می‌ترسد، همان‌طور که امید به مرگ می‌لرزد. تقدیر نیز به خاطر تو می‌لرزد، در حالی که سرنوشت از تقدیر می‌ترسد.
تا وصف غرقه گشتن فرعونیان بود
تانعت کربلا بود و آن همه بلا
هوش مصنوعی: زمانی که فرعونیان در دریا غرق شدند، توصیف و وصف این حادثه به یاد ما می‌آید، که همچنان یادآور واقعه کربلا و مصیبت‌های آن است.
بادند دشمنانت چو فرعونیان غریق
خصمانت گشته مرده چو کفار کربلا
هوش مصنوعی: دشمنانت مانند فرعون‌ها هستند و به خاطر دشمنی‌اشان، مانند کفار کربلا در دریا غرق شده و نابود گشته‌اند.
نوروز بر تو فرخ و گلگون ز باده رخ
امر تو گشته نافذ بر خلخ و ختا
هوش مصنوعی: سال نو مبارک و پرخیر و برکت بر تو باد. زیبایی و شادابی ناشی از نوشیدن شراب خوش‌طعم، چهره‌ات را نورانی کرده و تأثیر خوبی بر زینت‌های مادی و زندگی‌ات گذاشته است.