گنجور

شمارهٔ ۲ - در مدح ابوالمظفر فضلون

به هر چیزی بود خرسند هرکش قدر بی بالا
به هفت اقلیم نپسندد کسی کَش همتی والا
ز خاک و باد و آب، آتش شرف دارد فزون زیرا
که چون باشد سوی پستی بود میلش سوی بالا
ندارد هیچ مخلوقی بعالم قدرت خالق
ندارد هیچ مولایی بگیتی همت مولا
همیشه همت مولا فراز شیب و گل باشد
همیشه همت مولا فراز گنبد اعلا
اگر خسرو فزونی جست و رنجش آمد از جستن
به رنج اندر بود راحت، به خار اندر بود خرما
نه کاووس از فزون جستن ز چرخ افتاد بر ساحل
نه نمرود از فزون جستن ز ابر افتاد در صحرا
نه باد و دام و دیو و دد بفرمان بُد سلیمان را
بتدبیر از فزونی گشت دور از مسکن و مأوا
به طمع روم شد شاپور زندانی بروم اندر
که بستاند ز قیصر ملک روم و کین دل ز اعدا
پیمبر بود چون خسرو که سختی برد و دین پرورد
بداد ایزد پی سختیش این دنیا و آن دنیا
نه از تابوت مرسل گشت و از صندوق خسرو شد
یکی موسی بن عمران و یکی دارا بن دارا
نه یوسف را نگون در چاه افکندند اخوانش
نه بفروختند سیاره اش میان مصر چون مولا
فراوان بود در زندان بمصر ایزد ببخشیدش
بدو بخشید ملک مصر و ملک شام تا صنعا
شدیم از گریه نابینا چو یعقوب از غم یوسف
زلیخا وار گشته پیرو این خود بود حقّ ما
کنون گشتیم بینا چشم و برنا جسم باز از پس
که باز آمد بدارالملک شادان خسرو برنا
شهنشه بوالمظفر کاوست یوسف روی و یوسف خو
نکو منظر نکو مخبر نکو پنهان نکوپیدا
ملک فضلون که گسترده است فضل او وجود او
ز جابلقا بجابلسا ز جابلسا به جابلقا
بدستش دستهٔ شمشیر همچون دستهٔ سوسن
به گوشش شیههٔ اسبان چو دستان هزارآوا
بیفزاید بمهر او روان را راحت و رامش
بیاراید بمدح او سخن را مقطع و مبدا
نگردد در ضمیر او گه کوشش قرین او
نگنجد در زبان او بهنگام سخا فردا
زبان یکتا بهر وعدی و جان پاک از همه عیبی
تنش پاکست همچون جان دلش همچون زبان یکتا
ازیرا قد دو تا دارد بخدمت پیش او هرکس
که با هرکس بود یکتای چون یزدان بیهمتا
عطای او به تُرک و هند اگر چه ملک او ایدر
نهیب او به روم و سند اگر چه جای او اینجا
سنانش مایهٔ مرگست و کلکش مایهٔ روزی
ز دستش نگسلد رادی ز تیغش نگسلد هیجا
ز روی و خوی او کردند خوبی و خوشی گوئی
ز تیر و تیغ او کردند تأیید و ظفر مانا
چو مُهرِ مِهر او خواند شود کانا چو فرزانه
چو کانِ کین او کاود شود فرزانه چون کانا
عدوی او بود نادان درستست این مثل آری
که باشد مردم نادان عدوی مردم دانا
نه هرگز دوستاران را دهد بالای بی مرکب
نه هرگز خواستاران را دهد دینار بی دیبا
ز شادی بهر خصمانش ز دولت بهر اعدایش
بود چون از سماع و شمع بهر کرّ و نابینا
ز زر و سیم بخشیدنش روز بزم او بینی
زمین را زرّگون زیور سما را سیمگون سیما
بجای مجلس او خلد باشد کندهٔ دوزخ
بجای خاطر او کُند باشد خاطر کندا
بصفّ دشمنان اسبش چنان تازد گه کوشش
که پنداری که در میدان همی بازی کند عمدا
عدو را پیکر پروین بروز پاک بنماید
ولی را چشمه خورشید بنماید شب یلدا
بدستان خانه آبا جدا کردند وز خصمان
به مردی بازِ دست آورد رفته خانه آبا
ولی را کرد رخ احمر عدو را کرد رخ اصفر
یکی را کرد گور اخضر یکی را کرد سر خضرا
که را یاری کند یزدان و یار او بود گردون
نباشد هوشیاران را نمودن کین او یارا
نزیبد بخت را هر تن نشاید تاج را هر سر
نه هر سرخی بود مرجان نه هر سبزی بود مینا
نه هر سنگی بود بر کُه یکی یاقوت رمّانی
نه گردد در صدف هر قطره باران لؤلؤ لالا
نباشد قیمت اعراض چون پیدا شود جوهر
کجا کُلّ آمده باشد نباشد پایدار اجزا
یکی شاه و دو صد مهتر دو صد کبک و یکی شاهین
یکی رود و دو صد چشمه دو صد ظرف و یکی دریا
نیابد آفرین آنکس که گردونش کند نفرین
نیابد مرغوا آنکس که یزدانش کند مروا
شه از نسل سلیمانست لیکن از همه فضلی
نظیرش نافرید ایزد ز نسل آدم و حوا
شود هزمان سپهرش تخت و انجم خیل و مهر افسر
شود خنجرش ماه نو کمر شمشیرش از جوزا
نه کیوان را بود بالا ز عالی همتش صد یک
نه صد یک باشد از کافی کف او چرخ را پهنا
بجود اندر دو صد دریا به دشت اندر تنی مفرد
بجنگ اندر دو صد تنّین بزین اندر تنی تنها
فدای جان و تن بادش تن و جان پرستاران
که جانشان پاک پاینده ز جود اوست در تن ها
الا تا خوردن انده دهد گوینده را گنگی
الا تا خوردن صهبا کند هر گنگ را گویا
همیشه پیشه خصمانش بادا خوردن انده
همیشه قسمت یارانش بادا خوردن صهبا

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به هر چیزی بود خرسند هرکش قدر بی بالا
به هفت اقلیم نپسندد کسی کَش همتی والا
هوش مصنوعی: هر شخصی در زندگی خود باید از آنچه دارد راضی باشد و در عین حال باید تلاش کند تا به مقام و منزلت بالاتری برسد، زیرا کسی که همت بلندی دارد، هیچ کدام از هفت اقلیم را نمی‌پسندد.
ز خاک و باد و آب، آتش شرف دارد فزون زیرا
که چون باشد سوی پستی بود میلش سوی بالا
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که عنصر آتش از سه عنصر دیگر (خاک، باد، آب) برتری دارد. زیرا میل و گرایش آتش به سمت بالا است و نمی‌خواهد به پایین برود، در حالی که سایر عناصر می‌توانند به سمت پستی میل کنند. این موضوع نمادین است و اشاره به تلاش برای عروج و رسیدن به جایگاه بالاتر دارد.
ندارد هیچ مخلوقی بعالم قدرت خالق
ندارد هیچ مولایی بگیتی همت مولا
هوش مصنوعی: هیچ موجودی در جهان به اندازه‌ی خالقش توانایی ندارد و هیچ سروری در این دنیا به پای قدرت سروری دیگر نمی‌رسد.
همیشه همت مولا فراز شیب و گل باشد
همیشه همت مولا فراز گنبد اعلا
هوش مصنوعی: همیشه تلاش و آرزوی مولا باید در سطح بالا و در راستای رسیدن به بهترین‌ها باشد، همان‌طور که از ارتفاعات و قله‌ها در نظر گرفته می‌شود.
اگر خسرو فزونی جست و رنجش آمد از جستن
به رنج اندر بود راحت، به خار اندر بود خرما
هوش مصنوعی: اگر خسرو به دنبال فزونی باشد و از تلاش خود رنج ببرد، در این صورت راحتی و آسایش در این تلاش نهفته است و همینطور ثمره کارش، مانند خرما که از درخت به دست می‌آید.
نه کاووس از فزون جستن ز چرخ افتاد بر ساحل
نه نمرود از فزون جستن ز ابر افتاد در صحرا
هوش مصنوعی: نه کاوس با بلندپروازی‌هایش از گردونه زندگی به ساحل نرسید، و نه نمرود با آرزوهای بی‌حدش از ابرها به بیابان رسید.
نه باد و دام و دیو و دد بفرمان بُد سلیمان را
بتدبیر از فزونی گشت دور از مسکن و مأوا
هوش مصنوعی: نه باد و نه دام و نه دیو و نه موجودات درنده، تحت فرمان و تدبیر سلیمان نیستند. در اینجا نشان می‌دهد که با توجه به تدابیر صحیح، می‌توان از مشکلات و موانع دوری کرد و به آرامش و سکون دست یافت.
به طمع روم شد شاپور زندانی بروم اندر
که بستاند ز قیصر ملک روم و کین دل ز اعدا
هوش مصنوعی: به خاطر طمعی که دارم، به کشور روم می‌روم تا شاپور، زندانی را آزاد کنم و از قیصر، سلطنت روم و انتقام دل را از دشمنان بستانم.
پیمبر بود چون خسرو که سختی برد و دین پرورد
بداد ایزد پی سختیش این دنیا و آن دنیا
هوش مصنوعی: پیمبر مانند خسرو بود که دشواری‌ها را تحمل کرد و به پرورش دین پرداخت. خداوند به او به خاطر سختی‌هایی که در این دنیا و آن دنیا متحمل شد، کمک کرد.
نه از تابوت مرسل گشت و از صندوق خسرو شد
یکی موسی بن عمران و یکی دارا بن دارا
هوش مصنوعی: نه از تابوت پیامبر مرسل بیرون آمد و نه از صندوق حکمران بزرگ، بلکه یکی موسی بن عمران و دیگری دارا بن دارا بودند.
نه یوسف را نگون در چاه افکندند اخوانش
نه بفروختند سیاره اش میان مصر چون مولا
هوش مصنوعی: برادران یوسف او را به چاه انداختند، اما هیچ‌گاه او را به عنوان یک کالا نفروختند و قدر و منزلتش را در مصر نادیده نگرفتند.
فراوان بود در زندان بمصر ایزد ببخشیدش
بدو بخشید ملک مصر و ملک شام تا صنعا
هوش مصنوعی: در زندان مصر، خداوند به او رحمت کرد و او را آزاد نمود. سپس فرمانروایی مصر و شام و حتی صنعا به او اعطا شد.
شدیم از گریه نابینا چو یعقوب از غم یوسف
زلیخا وار گشته پیرو این خود بود حقّ ما
هوش مصنوعی: چنان از درد و گریه بی‌خبر شدیم که مانند یعقوب به خاطر غم یوسف، ناتوان شده‌ایم. مانند زلیخا که عاشق شده و به دنبال معشوقه‌اش رفته است، ما نیز در پی حقیقت خود هستیم و این سرنوشت ماست.
کنون گشتیم بینا چشم و برنا جسم باز از پس
که باز آمد بدارالملک شادان خسرو برنا
هوش مصنوعی: اکنون ما بینا شده‌ایم و جوانی ما باقی مانده است. حالا از کجا خبر آورد که جوان خوش‌نسب و شادان، به قصر بازگشته است؟
شهنشه بوالمظفر کاوست یوسف روی و یوسف خو
نکو منظر نکو مخبر نکو پنهان نکوپیدا
هوش مصنوعی: این قسمت از شعر به توصیف شخصیتی بزرگ و با ارزش می‌پردازد که از زیبایی‌های خاصی برخوردار است. او همانند یوسف، چهره‌ای زیبا و جذاب دارد و اخلاق و رفتار او نیز نیکو و پسندیده است. این فرد هم در ظاهری محسوس و هم در باطنش، ویژگی‌های نیکویی دارد که او را از دیگران متمایز می‌کند.
ملک فضلون که گسترده است فضل او وجود او
ز جابلقا بجابلسا ز جابلسا به جابلقا
هوش مصنوعی: فضیلت و خوبی‌های ملک فضلون آن‌چنان وسیع و گسترده است که وجود او از جابلقا به جابلسا و از جابلسا به جابلقا سفر می‌کند.
بدستش دستهٔ شمشیر همچون دستهٔ سوسن
به گوشش شیههٔ اسبان چو دستان هزارآوا
هوش مصنوعی: شخصی در دستی مانند دسته گل، شمشیری دارد و در گوشش صدای شیهه اسب‌ها به گوش می‌رسد که از هزاران صدا به گوش می‌رسد.
بیفزاید بمهر او روان را راحت و رامش
بیاراید بمدح او سخن را مقطع و مبدا
هوش مصنوعی: به خاطر محبت او، روح انسان آرام و دلنشین می‌شود و با ستایش او، کلام انسان هدفمند و شروع‌کننده می‌شود.
نگردد در ضمیر او گه کوشش قرین او
نگنجد در زبان او بهنگام سخا فردا
هوش مصنوعی: در دل او نیازی به تلاش و کوشش وجود ندارد و سخاوت و generosity او به راحتی در کلماتش بیان نمی‌شود. در آینده نیز این ویژگی‌ها به وضوح نمایان نخواهد شد.
زبان یکتا بهر وعدی و جان پاک از همه عیبی
تنش پاکست همچون جان دلش همچون زبان یکتا
هوش مصنوعی: زبان یکی برای بیان وعده‌ها است و روحی که از هر گونه عیبی پاک است، جسدش نیز خالی از هر نقصی و مانند روحش، زبانش نیز یگانه و بی‌نظیر است.
ازیرا قد دو تا دارد بخدمت پیش او هرکس
که با هرکس بود یکتای چون یزدان بیهمتا
هوش مصنوعی: به دلیل ویژگی خاصی که قد او دارد، هر کس که با دیگران باشد باید به خدمت او بیاید، زیرا او یکتاست و مانند یزدان بی‌همتاست.
عطای او به تُرک و هند اگر چه ملک او ایدر
نهیب او به روم و سند اگر چه جای او اینجا
هوش مصنوعی: نعمت‌های او از زر و جواهر هم بهتر است، هرچند که پادشاهی او اینجا نیست. من با صدای او به سمت سند می‌روم، حتی اگر خانه‌اش در اینجا نباشد.
سنانش مایهٔ مرگست و کلکش مایهٔ روزی
ز دستش نگسلد رادی ز تیغش نگسلد هیجا
هوش مصنوعی: این شعر به ویژگی‌های یک شخصیت برجسته یا قهرمان اشاره دارد. در آن گفته شده است که نیزه او عامل مرگ است، اما دُری که دارد منبع روزی و برکت است. این دو ویژگی باعث می‌شود که کسی به آسانی از او جدا نشود و تحت تأثیر قدرت او قرار بگیرد. به نوعی، این فرد هم منبع خطر و هم منبع خیر و برکت است.
ز روی و خوی او کردند خوبی و خوشی گوئی
ز تیر و تیغ او کردند تأیید و ظفر مانا
هوش مصنوعی: از زیبایی و ویژگی‌های او، خوبی و خوشی ایجاد کردند؛ و از قدرت و جنگجویی‌اش، حمایت و پیروزی حاصل کردند و این وضعیت پایدار خواهد ماند.
چو مُهرِ مِهر او خواند شود کانا چو فرزانه
چو کانِ کین او کاود شود فرزانه چون کانا
هوش مصنوعی: وقتی که مهر و محبت او را بشناسی، مثل دانایی می‌شوی که به عمق وجودش پی می‌برد. مانند فردی که درک عمیق‌تری از موضوعات دارد، تو نیز به شناختی عمیق نسبت به او خواهی رسید.
عدوی او بود نادان درستست این مثل آری
که باشد مردم نادان عدوی مردم دانا
هوش مصنوعی: دشمن او نادانی است، و این مسئله درست است. همانطور که نادان‌ها برای افراد با دانش، دشمنی می‌کنند، در واقع نادانی از خصیصه‌های آن‌هاست.
نه هرگز دوستاران را دهد بالای بی مرکب
نه هرگز خواستاران را دهد دینار بی دیبا
هوش مصنوعی: نه هرگز کسانی که دوستدارند را به مقامات بالا و والا می‌رساند بدون زحمت و تلاش، و نه کسانی که آرزومند ثروت‌اند را بدون زحمت و کوشش به پول و ثروت می‌دهد.
ز شادی بهر خصمانش ز دولت بهر اعدایش
بود چون از سماع و شمع بهر کرّ و نابینا
هوش مصنوعی: به خاطر خوشحالی دشمنانش و از روی نعمت و ثروت برای مخالفانش، چنان است که به مانند کسی می‌ماند که از موسیقی و شمع برای افراد ناشنوا و نابینا بهره‌مند می‌شود.
ز زر و سیم بخشیدنش روز بزم او بینی
زمین را زرّگون زیور سما را سیمگون سیما
هوش مصنوعی: در روز میهمانی او، وقتی به اطراف نگاه می‌کنی، زمین را مانند طلا می‌بینی که زینت یافته و آسمان را مانند نقره که درخشان است تماشا می‌کنی.
بجای مجلس او خلد باشد کندهٔ دوزخ
بجای خاطر او کُند باشد خاطر کندا
هوش مصنوعی: به جای اینکه در محفل او باشی، باغ بهشت خواهد بود و به جای اینکه یاد او را در دل داشته باشی، خار و خاشاک در دلت خواهد بود.
بصفّ دشمنان اسبش چنان تازد گه کوشش
که پنداری که در میدان همی بازی کند عمدا
هوش مصنوعی: اسب او با سرعتی وصف‌ناپذیر به سوی دشمنانش می‌تازد، طوری که گویی در میدان نبرد به‌طور عمدی در حال بازی‌کردن است.
عدو را پیکر پروین بروز پاک بنماید
ولی را چشمه خورشید بنماید شب یلدا
هوش مصنوعی: دشمن ممکن است در روز روشن با ظاهری زیبا به نظر برسد، اما دوست و همراه واقعی مانند خورشید در شب یلدا خود را نمایان می‌کند.
بدستان خانه آبا جدا کردند وز خصمان
به مردی بازِ دست آورد رفته خانه آبا
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به جدایی از خانواده و منزل آبا صحبت می‌کند و به این موضوع اشاره می‌کند که از دشمنان پیروز شده و اکنون به خانه خود بازگشته است. یعنی او به جایی که متعلق به خود و خانواده‌اش بوده، برمی‌گردد و به نوعی از چالش‌ها و دشواری‌ها عبور کرده است.
ولی را کرد رخ احمر عدو را کرد رخ اصفر
یکی را کرد گور اخضر یکی را کرد سر خضرا
هوش مصنوعی: ولی، رخسار خود را سرخ کرد و روی دشمن را زرد ساخت؛ یکی را به قبر سبز فرستاد و دیگری را به سرزمین سبز برد.
که را یاری کند یزدان و یار او بود گردون
نباشد هوشیاران را نمودن کین او یارا
هوش مصنوعی: کسی که یزدان و یار او را کمک کند، آسمان یک نشانه‌ای برای هوشیاران نیست. آنها نباید کینه او را داشته باشند.
نزیبد بخت را هر تن نشاید تاج را هر سر
نه هر سرخی بود مرجان نه هر سبزی بود مینا
هوش مصنوعی: خوشبختی به هر کسی نمی‌رسد و هر کسی لایق تاج و مقام نیست. همه سرخی‌ها به معنای زیبایی نیستند و هر سبزی هم به معنای خوبی نیست.
نه هر سنگی بود بر کُه یکی یاقوت رمّانی
نه گردد در صدف هر قطره باران لؤلؤ لالا
هوش مصنوعی: هر سنگی ارزشمندی مانند یاقوت نیست و هر قطره باران هم نمی‌تواند به مروارید تبدیل شود.
نباشد قیمت اعراض چون پیدا شود جوهر
کجا کُلّ آمده باشد نباشد پایدار اجزا
هوش مصنوعی: اگر جوهر و حقیقت یک چیز مشخص شود، دیگر ارزش و قیمت از بین می‌رود. همچنین، وقتی کل یک مجموعه وجود دارد، اجزای آن دیگر اهمیت خاصی ندارند.
یکی شاه و دو صد مهتر دو صد کبک و یکی شاهین
یکی رود و دو صد چشمه دو صد ظرف و یکی دریا
هوش مصنوعی: یک نفر شاه و دوصد خدمتکار، دوصد پرنده کوهی و یک شاهین، یک رود و دوصد چشمه، دوصد ظرف و یک دریا وجود دارد.
نیابد آفرین آنکس که گردونش کند نفرین
نیابد مرغوا آنکس که یزدانش کند مروا
هوش مصنوعی: هر کسی که آسمانش را مورد لعنت قرار دهد، شایسته‌ی ستایش نیست و آنکس که خدا را مورد سرزنش قرار دهد، باید بی‌احترامی ببیند.
شه از نسل سلیمانست لیکن از همه فضلی
نظیرش نافرید ایزد ز نسل آدم و حوا
هوش مصنوعی: شاه ما از نسل سلیمان است، اما هیچ کس مانند او در فضیلت وجود ندارد. او از نسل آدم و حوا خلق شده است.
شود هزمان سپهرش تخت و انجم خیل و مهر افسر
شود خنجرش ماه نو کمر شمشیرش از جوزا
هوش مصنوعی: وقتی که آسمان به تخت سلطنت می‌نشیند و ستاره‌ها به صف می‌زنند، خورشید مانند تاجی بر سر دارد و این حالت به همراه کمر بند نو ماه و شمشیر با نشانی از جوزا نمایان می‌شود.
نه کیوان را بود بالا ز عالی همتش صد یک
نه صد یک باشد از کافی کف او چرخ را پهنا
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به ستاره کیوان (زحل) اشاره می‌کند و بیان می‌دارد که بالاتر از ویژگی‌های برجسته‌اش، عظمت فکر و اراده او وجود دارد. به نوعی، این ابراز نگرش به این است که حتی اگر کیوان در عرش آسمان بلند باشد، اما بزرگی و وسعت فکر او از بزرگی ستاره‌اش مهم‌تر است. در نهایت، شاعر به وسعت و کمال چرخ گردون (آسمان) نیز اشاره می‌کند و می‌گوید که این وسعت در مقایسه با ظرفیت و قدرت کیوان، چیزی به حساب نمی‌آید.
بجود اندر دو صد دریا به دشت اندر تنی مفرد
بجنگ اندر دو صد تنّین بزین اندر تنی تنها
هوش مصنوعی: در وجود، اگر بتوانی به دوصد معنا دست یابی، در حالی که تنها هستی، می‌توانی با یک نفر بجنگی و به پیروزی برسی. اما اگر تنها در میدان نبرد باشی، ارزشی ندارد.
فدای جان و تن بادش تن و جان پرستاران
که جانشان پاک پاینده ز جود اوست در تن ها
هوش مصنوعی: جان و تن افرادی که مراقب و پرستار هستند، به خاطر وجود مهر و بخشش او، همیشه پاک و جاودان است. این افراد با فدای جان و جسم خود، وظیفه‌ای مهم را بر عهده دارند.
الا تا خوردن انده دهد گوینده را گنگی
الا تا خوردن صهبا کند هر گنگ را گویا
هوش مصنوعی: به زبان ساده، این بیت می‌گوید: غم و اندوه باعث می‌شود که گوینده دلسرد و بی‌صدا شود، اما نوشیدن شراب می‌تواند هر بی‌صدایی را به سخن وادارد.
همیشه پیشه خصمانش بادا خوردن انده
همیشه قسمت یارانش بادا خوردن صهبا
هوش مصنوعی: در اینجا سخن از این است که دشمنان همیشه گرفتار غم و اندوه خواهند بود، در حالی که دوستان و یاران در زندگی خود طعم شادمانی و خوشحالی را خواهند چشید.