گنجور

شمارهٔ ۲۸ - در مدح سید الوزراء عمیدالملک ابونصر

نگار من به لطیفی بسان پاک هواست
مرا بدو چو خرد را بجان پاک هواست
اگر چو ابر شد از اشگ چشم من نشگفت
که چون هوا شدم از عشق و جای ابر هواست
بدر و زر دیبا آراستم دو چشم دوزخ
کساد گشتم بر دوست گرچه هر دو رواست
اگر کساد شدم من بنزد او شاید
ورا بنزد دل و جان من رواست رواست
میان شکر و بادام آن نو آئین بت
دلم همیشه گرو کان و جان همیشه نواست
مرا بخلوت بر روی آن بهشتی روی
سرشگ دیده شرابست و زار ناله نواست
سرشگ دیده بعشقش مرا بس است گوا
اگر چه هیچکس از کس گواه عشق نخواست
گوا چه باید در عشق آن نگار مرا
که روی خوبش بر هستی خدای گواست
اگرچه سنبل مشگینش سایبان گل است
وگرچه گوهر سرخش نقابدار لقاست
چراش چندین کشی چراش چندین ناز
بروی نیکو چندین بزرگوار چراست
نه آفتاب سما و نه پادشاه زمیست
نه ایزد است بحق و نه سید رؤساست
عماد دین پیمبر عمید ملک خدای
که چون روان پیمبر تنش ز عیب صفاست
مکان نصرت و ارکان سعد بونصر آن
که کان دانش و دینست و گنج جود و وفاست
دلش ز جور نگیرد بهیچوقت ملال
ز بهر آنکه تن و جان او ز فضل ملاست
همیشه باد بلا جوی بد سگالش لال
کجا بلا و بدی را جواب او همه لاست
بجای همت والای او سما چو زمیست
ز فر مجلس میمون او زمین چو سماست
اگرچه هرگز مر سنگرا نما نبود
زنم ابر کف راد او امید نماست
چون او بتخت مهی بر بخرمی بنشست
ز جان دشمن او دود داغ و درد بخاست
بخلق عالم یکسر سخای او برسید
ضمان رزق بنی آدم است این نه سخاست
بود دلیل فنا با سنان میان سلاح
چنانکه با قدح اندر قباد لیل لقاست
چو آفتاب بگسترد نام در همه جای
که آفتاب نوالست و آفتاب لقاست
نصیب ناصح او ز آسمان همی طربست
چو قسم حاسد او در جهان همیشه عناست
برون ز مدحت او قول خلق بهتانست
جدا ز خدمت او کار روزگار هباست
دل ملوک ز لفظ لطیف او شکفد
دل ملوک گل و لفظ او نسیم صباست
روان ملک بمردی و مردمی پرورد
دل زمانه برادی و راستی آراست
کدام راست که با کین او نگردد کژ
کدام کژ که با مهر او نگردد راست
بنان و تیغش دائم برای نیک و بد است
سنان و کلکش دائم دلیل خوف و رجاست
چنو کریم نبود و نه نیز خواهد بود
خلاف باشد گفتن چنین کریم کجاست
مطیع اوست اجل چون امل مطیع اجل
اسیر اوست قضا چون قدر اسیر قضاست
امید و بیم جهانش بزیر تیغ و قلم
نیاز و ناز زمانش بزیر خشم و رضاست
بدیع دهر بدانش غریب عصر بجود
بدست راد دلیل سلامت غرباست
بکامگاری ماننده سلیمانست
یکی سخاش دو صد باره به ز ملک سباست
از آنکه دارد با کردگار یکتا دل
ز بهر خدمت او قامت ملوک دوتاست
سؤال سائل در گوش او بمشغولی
درست گوئی آواز زیر و بانگ دوتاست
همیشه سائل خواهنده را نواز کفش
همیشه سائل پرسنده را دلش بنواست
بپای فضل رونده بدست علم دراز
بچشم فکرت بینا بگوش دل شنواست
مجوی خدمت آنکس کجا سزا نبود
همیشه خدمت او کن بجان و دل که سزاست
همیشه خادم او را دو فایده زد و جای
ز روزگار مکا فاز کردگار جزاست
بسان در بهائی بود همه سخنش
ولیک یک سخنش را هزار در بهاست
کجا تهدد او شد همه بلا و بدیست
کجا تفضل او شد همه بهی و بهاست
کسی که کینش بفزود و دشمنیش نمود
نشاط خویش نهان کرد و عمر خویش بکاست
مدام راحت و خنده است کار و بار ولیش
همیشه پیشه خصمان او بلا و عناست
هزار علم فلاطونش در یکی سخن است
هزار گنج فریدونش یک زکوة و عطاست
که بحر گوئی چون دست اوست هست صواب
که هست گوئی دستش بسان بحر خطاست
بطبع تیر عدو زی عدوش باز شود
عدوش گوئی کوه آمده است و تیر صداست
چنانکه بر در بهرام گور بر در او
بعرضه کردن بر خلق خورد و بر دنداست
ولیش گرچه بود دیو جاودان باقیست
عدوش گرچه بود خضر زود اسیر فناست
کشیده باد بر آتش بروی خصم و عدوش
که رأی او همه ساله عدوی روی و ریاست؟
همیشه تا بود از خاک و آب رسته گیاه
بقاش بادا چندان که خاک و آب و گیاست
عدوش جفت عنا باد و یار یار نشاط
همیشه تا بجهان اندرون نشاط و عناست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نگار من به لطیفی بسان پاک هواست
مرا بدو چو خرد را بجان پاک هواست
هوش مصنوعی: دوست من به نرمی و زیبایی همانند هوای خالص و مطبوع است. من نیز به او علاقه‌دارم، مانند اینکه خرد و عقل به پاکی و طراوتِ هوا عشق می‌ورزد.
اگر چو ابر شد از اشگ چشم من نشگفت
که چون هوا شدم از عشق و جای ابر هواست
هوش مصنوعی: اگر از اشک چشمانم ابر نبارید، تعجب نکن. زیرا وقتی به عشق می‌رسم، به حالتی مانند ابر درمی‌آیم و جایی که ابر وجود دارد، همانند آسمان است.
بدر و زر دیبا آراستم دو چشم دوزخ
کساد گشتم بر دوست گرچه هر دو رواست
هوش مصنوعی: من چشمانم را مثل دو چشم دوزخ زیبا و درخشان کرده‌ام، اما برای دوستی که می‌پرستم، با وجود اینکه هر دو زیبایی دارند، باز هم به حالتی ناخوش و کساد رسیده‌ام.
اگر کساد شدم من بنزد او شاید
ورا بنزد دل و جان من رواست رواست
هوش مصنوعی: اگر من در چیزی خراب شوم و او را نزد خود نداشته باشم، شاید از نظر دل و جانم، او برای من کاملاً درست و مناسب باشد.
میان شکر و بادام آن نو آئین بت
دلم همیشه گرو کان و جان همیشه نواست
هوش مصنوعی: در دل من، محبت و عشق به آن معشوق خاصی وجود دارد که زیبا و نوظهور است. این عشق همیشه در قلب و جان من جای دارد و موجب خوشحالی و شادابی‌ام می‌شود، مانند شیرینی و لذت بادام و شکر.
مرا بخلوت بر روی آن بهشتی روی
سرشگ دیده شرابست و زار ناله نواست
هوش مصنوعی: در گوشه‌ای خلوت، چهره‌ای بهشتی در برابر من است و گویی اشک‌هایش شبیه شراب است و ناله‌اش شبیه موسیقی غمگین.
سرشگ دیده بعشقش مرا بس است گوا
اگر چه هیچکس از کس گواه عشق نخواست
هوش مصنوعی: چشمانم از عشق به او پر از اشک شده و این برای من کفایت می‌کند، حتی اگر هیچ‌کس برای عشق از کسی شهادت نخواهد.
گوا چه باید در عشق آن نگار مرا
که روی خوبش بر هستی خدای گواست
هوش مصنوعی: باید بگویم که در عشق آن محبوب، چه نیازی به شاهد است؛ زیرا زیبایی چهره‌اش خود شاهد قدرت و وجود خداست.
اگرچه سنبل مشگینش سایبان گل است
وگرچه گوهر سرخش نقابدار لقاست
هوش مصنوعی: اگرچه گل مشکی که او دارد، مانند سایبانی است برای گل‌ها و همچنین اگرچه دانه‌های سرخ او پشت پرده‌ای از زیبایی پنهان شده‌اند،
چراش چندین کشی چراش چندین ناز
بروی نیکو چندین بزرگوار چراست
هوش مصنوعی: چرا این همه زحمت می‌کشی و چرا این طور برای خودت بزرگ و با شخصیت جلوه می‌کنی؟
نه آفتاب سما و نه پادشاه زمیست
نه ایزد است بحق و نه سید رؤساست
هوش مصنوعی: نه خورشید آسمانی است و نه پادشاه زمینی، نه کسی که حقیقتاً خدای راستینی باشد و نه کسی که مقام رهبری را داشته باشد.
عماد دین پیمبر عمید ملک خدای
که چون روان پیمبر تنش ز عیب صفاست
هوش مصنوعی: عماد دین، پایه و اساس دین، پیامبر بزرگ خداست که به لطف و رحمت الهی، سرشت و وجودش از هر عیبی پاک و بی‌نقص است.
مکان نصرت و ارکان سعد بونصر آن
که کان دانش و دینست و گنج جود و وفاست
هوش مصنوعی: مکانی که در آن پیروزی و خوشبختی وجود دارد، به کسی تعلق دارد که دانش و دین را داراست و بخشش و وفا در دل او جای دارد.
دلش ز جور نگیرد بهیچوقت ملال
ز بهر آنکه تن و جان او ز فضل ملاست
هوش مصنوعی: دلش از ناملایمات و سختی‌ها ناراحت نمی‌شود، زیرا روح و جسم او به برکت و لطف محبوبش مشغول است.
همیشه باد بلا جوی بد سگالش لال
کجا بلا و بدی را جواب او همه لاست
هوش مصنوعی: همیشه موانع و مشکلات در مسیر زندگی وجود دارند، ولی نباید نگران بود. باید بدانیم که هر بلا و بدی، پاسخی دارد و با صبر و امید می‌توان از آن عبور کرد.
بجای همت والای او سما چو زمیست
ز فر مجلس میمون او زمین چو سماست
هوش مصنوعی: به جای تلاش و اراده‌ی بلند او، زمین مانند آسمان است و مجلس خوش‌نشینی‌اش باعث می‌شود که زمین به زیبایی آسمان بشود.
اگرچه هرگز مر سنگرا نما نبود
زنم ابر کف راد او امید نماست
هوش مصنوعی: اگرچه هیچ‌گاه نشانی از سنگر را ندیده‌ام، اما امیدم به تو مانند ابرهایی است که باران می‌بارند.
چون او بتخت مهی بر بخرمی بنشست
ز جان دشمن او دود داغ و درد بخاست
هوش مصنوعی: زمانی که او بر تخت ماه نشسته و با زیبایی خود می‌درخشد، از شدت اندوه و درد، جان دشمنش مانند دود به هوا برخاسته است.
بخلق عالم یکسر سخای او برسید
ضمان رزق بنی آدم است این نه سخاست
هوش مصنوعی: خالق جهان به طور کامل بخشنده است و روزی انسان‌ها را تامین می‌کند؛ این موضوع تنها به خاطر بخشندگی او نیست.
بود دلیل فنا با سنان میان سلاح
چنانکه با قدح اندر قباد لیل لقاست
هوش مصنوعی: خود را فراموش مکن، زیرا دلیل فنا در آن زمان که شمشیری در میان سلاح بود، وجود دارد، همانطور که در شبی به یاد ماندنی دل دادن به لیل قضا به است.
چو آفتاب بگسترد نام در همه جای
که آفتاب نوالست و آفتاب لقاست
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید نامش را در همه جا گسترش دهد، در جایی که تابش خورشید وجود دارد و با آن دیدار می‌کنی.
نصیب ناصح او ز آسمان همی طربست
چو قسم حاسد او در جهان همیشه عناست
هوش مصنوعی: هر کس که نصیحتش را از آسمان دریافت کند، همیشه شاد و خوشحال خواهد بود. در عوض، کسی که حسادت می‌ورزد، در دنیا همواره با مشکلات و رنج‌ها مواجه خواهد شد.
برون ز مدحت او قول خلق بهتانست
جدا ز خدمت او کار روزگار هباست
هوش مصنوعی: مدح و ستایش او فقط دروغی از سوی خلق است و بدون خدمت به او، هیچ کاری در زندگی ارزشمند نیست.
دل ملوک ز لفظ لطیف او شکفد
دل ملوک گل و لفظ او نسیم صباست
هوش مصنوعی: دل‌های پادشاهان از زیبایی کلام او شاد و سرزنده می‌شود، همان‌طور که دل‌ها از گل‌ها خوشبو و لطیف هستند و کلام او مانند نسیم صبحگاهان است.
روان ملک بمردی و مردمی پرورد
دل زمانه برادی و راستی آراست
هوش مصنوعی: روح فرشته‌ای از دنیا رفته و انسانی تربیت کرده که زمانه به او شکل و قاعده بخشیده و راستی و درستی را به او آموخته است.
کدام راست که با کین او نگردد کژ
کدام کژ که با مهر او نگردد راست
هوش مصنوعی: آیا می‌توان گفت که کسی با کین او به راست می‌آید؟ آیا ممکن است کسی با محبت او به کج برود؟
بنان و تیغش دائم برای نیک و بد است
سنان و کلکش دائم دلیل خوف و رجاست
هوش مصنوعی: بنفشه و شمشیرش همیشه نشانه‌ای از خوبی و بدی است، و نشانه‌های او نیز همواره دلیلی برای ترس و امید هستند.
چنو کریم نبود و نه نیز خواهد بود
خلاف باشد گفتن چنین کریم کجاست
هوش مصنوعی: کسی که به راستی بخشنده و کریم باشد، نه تنها در زمان حال وجود ندارد، بلکه در آینده نیز وجود نخواهد داشت. بیان اینکه چنین فردِ کریمی کجاست، به نوعی نادرست و بی‌فایده است.
مطیع اوست اجل چون امل مطیع اجل
اسیر اوست قضا چون قدر اسیر قضاست
هوش مصنوعی: مرگ همچون امید به دست خداوند است و سرنوشت هم تحت تسلط او قرار دارد. سرنوشت هیچ قدرتی بر آن ندارد و همه چیز تحت فرمان اوست.
امید و بیم جهانش بزیر تیغ و قلم
نیاز و ناز زمانش بزیر خشم و رضاست
هوش مصنوعی: این جهان پر از امید و ترس است و زندگی انسان تحت تأثیر درخواست‌ها و لطف‌هایی قرار دارد که گاهی سختی و خشم به دنبال دارند و گاهی نیز خوشی و رضایت.
بدیع دهر بدانش غریب عصر بجود
بدست راد دلیل سلامت غرباست
هوش مصنوعی: زمانه‌ای شگفت‌آور را با دانش خود شناختن و درک کردن، نشانه‌ای از فزونی و توانمندی است و دلیلی بر سلامت و قوت در غربت و شرایط دشوار به شمار می‌آید.
بکامگاری ماننده سلیمانست
یکی سخاش دو صد باره به ز ملک سباست
هوش مصنوعی: به مانند سلیمان، به دست آوردن چیزهایی که می‌خواهی و خواسته‌ات دو برابر از حکم یا سلطنت برتر است.
از آنکه دارد با کردگار یکتا دل
ز بهر خدمت او قامت ملوک دوتاست
هوش مصنوعی: کسی که دلش به خاطر خدمت به خداوند یگانه صاف و خالص است، همواره در مقام و جایگاه بلندی قرار دارد و سرنوشتش با بزرگی و عظمت گره خورده است.
سؤال سائل در گوش او بمشغولی
درست گوئی آواز زیر و بانگ دوتاست
هوش مصنوعی: سوال کردن از او در مورد کارها، مثل گوش دادن به یک آواز دلنشین است که در آن صدای زیر و بم به خوبی با هم هماهنگ شده‌اند.
همیشه سائل خواهنده را نواز کفش
همیشه سائل پرسنده را دلش بنواست
هوش مصنوعی: هر کسی که پرسشی دارد و به دنبال جواب است، همیشه مورد نیاز و توجه قرار می‌گیرد و دل دیگران به خاطر او نرم می‌شود و به او کمک می‌کنند.
بپای فضل رونده بدست علم دراز
بچشم فکرت بینا بگوش دل شنواست
هوش مصنوعی: با تلاش و کوشش در راه دانش و آگاهی، می‌توان به درک و بینش عمیق‌تری دست پیدا کرد. اگر فکر و دل آدمی باز و آماده باشد، می‌تواند به حقایق و زیبایی‌های بیشتری پی ببرد.
مجوی خدمت آنکس کجا سزا نبود
همیشه خدمت او کن بجان و دل که سزاست
هوش مصنوعی: به دنبال خدمت به کسی نرو که شایسته‌اش نیست، اما اگر کسی شایسته‌ی خدمت است، با تمام وجود و دل و جان برای او خدمت کن.
همیشه خادم او را دو فایده زد و جای
ز روزگار مکا فاز کردگار جزاست
هوش مصنوعی: همیشه خدمت به او دو برکت و فایده دارد و در روزگار جزا، پاداش از جانب خداوند نیز بیشتر است.
بسان در بهائی بود همه سخنش
ولیک یک سخنش را هزار در بهاست
هوش مصنوعی: سخنان او همانند درهایی با ارزش است، اما یکی از سخنانش به اندازه هزار در ارزش دارد.
کجا تهدد او شد همه بلا و بدیست
کجا تفضل او شد همه بهی و بهاست
هوش مصنوعی: هر جا که سختی و مشکل وجود دارد، برکت و خوبی هم در آنجا می‌تواند با لطف او باشد.
کسی که کینش بفزود و دشمنیش نمود
نشاط خویش نهان کرد و عمر خویش بکاست
هوش مصنوعی: کسی که حسد و دشمنی‌اش را افزایش داد، شادی و نشاط خود را پنهان کرد و عمرش را نیز کم کرد.
مدام راحت و خنده است کار و بار ولیش
همیشه پیشه خصمان او بلا و عناست
هوش مصنوعی: هر روز کار و زندگی‌اش ساده و پرخنده است، اما همیشه دشمنانش در پی آزار و بلا برای او هستند.
هزار علم فلاطونش در یکی سخن است
هزار گنج فریدونش یک زکوة و عطاست
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به ارزش یک سخن و کلام خوب اشاره می‌کند و می‌گوید که ممکن است هزاران علم و دانش بزرگ مانند علم‌های افلاطون در یک جمله نهفته باشد. همچنین، او با ذکر گنج‌های فریدون، که نمایانگر ثروت و دارایی است، تأکید می‌کند که یک عمل نیک و بخشش کوچک می‌تواند به اندازه‌ی آن ثروت ارزشمند باشد. در واقع، اهمیت کلمات و اعمال نیک را نسبت به علم و ثروت در نظر می‌گیرد.
که بحر گوئی چون دست اوست هست صواب
که هست گوئی دستش بسان بحر خطاست
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این موضوع اشاره می‌کند که وقتی درباره دریا صحبت می‌کنیم، باید دقت کنیم و باور نکنیم که دست او به معنای دریا درست است. در واقع، این تشبیه نادرست است و نشان می‌دهد که نباید به سادگی به شباهت‌ها اعتماد کرد.
بطبع تیر عدو زی عدوش باز شود
عدوش گوئی کوه آمده است و تیر صداست
هوش مصنوعی: زمانی که تیر دشمن به هدف خود می‌خورد، صدای آن به گوش می‌رسد و به گونه‌ای به نظر می‌آید که انگار کوهی به شدت به زمین کوبیده شده است.
چنانکه بر در بهرام گور بر در او
بعرضه کردن بر خلق خورد و بر دنداست
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف وضعیتی اشاره شده است که فردی با وقار و احترام در برابر خسرو یا پادشاهی به نام بهرام گور از خود رفتار می‌کند، به طوری که توجه همه به او جلب می‌شود. این وضعیت به نوعی نشان‌دهنده اهمیت و نفوذ او در میان مردم است.
ولیش گرچه بود دیو جاودان باقیست
عدوش گرچه بود خضر زود اسیر فناست
هوش مصنوعی: اگرچه ولی از دیو جاودان است و باقی می‌ماند، اما اگرچه عدوش (دوست) مانند خضر زود به اسیری فنا درمی‌آید.
کشیده باد بر آتش بروی خصم و عدوش
که رأی او همه ساله عدوی روی و ریاست؟
هوش مصنوعی: باد بر آتش دشمنان بوزد و آنها را در دسیسه‌های خود به چالش بکشد، زیرا تفکر و نقشه‌کشی آن‌ها هر ساله به دشمنی با رخ و مقام می‌انجامد.
همیشه تا بود از خاک و آب رسته گیاه
بقاش بادا چندان که خاک و آب و گیاست
هوش مصنوعی: تا زمانی که خاک و آب وجود دارند، گیاه نیز رشد خواهد کرد و باقی خواهد ماند.
عدوش جفت عنا باد و یار یار نشاط
همیشه تا بجهان اندرون نشاط و عناست
هوش مصنوعی: دوستی و عشق همواره باعث شادابی و نشاط در زندگی می‌شود و این شادابی همیشه در دل‌ها حضور دارد و به جهان رنگ و بویی می‌بخشد.