شمارهٔ ۱۶ - در مدح امیر جستان و ابوالمعالی در عید قربان
فراز ماه بتا زلف مشگبوی متاب
متاب زلف و دل ما بداغ مهر متاب
و گر بتابی زلف و دلم بتابد روی
بجای دل تن و جانم بتاب و زلف متاب
رخت بگونه عناب خورده آن عنب
دهانت پرده عناب کرده عنبر ناب؟
بپیش عارض تو روی من چنان باشد
که پیش چشمه خورشید داری اسطرلاب
لبت برنگ می و بوسه خوشتر از مستی
رخت بلون گل و خوی در او بسان گلاب
می لبان تو پرورده ام میان روان
گل رخان ترا داده ام ز خون دل آب
شود بلور ز عکس رخت بلون عقیق
چو او فتد ز قدح بر رخت شعاع شراب
در سرای تو محراب من شده است چنان
که هست در گه جستان ملوک را محراب
ملک مسدد بو نصر سید الامرا
گه گشت عمران از عمر او جهان خراب
سر مخالف ملک اندر آورد بنشیب
چو او نبرد کند با مخالفان بنشاب
ز خوی خوبش جزؤیست عنبر سارا
ز لفظ پاکش بهریست لؤلؤ خوشاب
دو گام ناز ده باشد بپیش او زوار
عطاش رفته بود پیششان دو صد پرتاب
رخ معادی گردد ز بیم او پرچین
دل مخالف باشد ز کین او پرتاب
چنان دهد به ثناگوهر او کجا ندهد
بزر سرخ درمهای تیره گون ضراب
ز طعن و ضربش جان عدو چنان ترسان
که مرغ جسته ز مضراب ترسد از مضراب
کند صواب معادیش روزگار خطا
کند خطای موالیش کردگار صواب
بدشمنان همه پیکان دهد بجای سلام
بسائلان همه گوهر دهد بجای جواب
نهیب خلق ز میران نهیب میران زو
بلای کبکان بازو بلای باز عقاب
ز مهر و کین وی ایزد کند بروز شمار
عقاب دوست ثواب و ثواب خصم عقاب
چو میش باشد با تیر و با حسامش شیر
چو آب باشد با خشت و با سنانش باب
اگر ببندد حساب بارنامه جنگ
بساعتی ببرد شصت بار بار حساب
مخالفانش اگر چه بهیبت فلکند
ز بیم و هیبت او شان بشب نیاید خواب
امیر جستان گیتیگشا چو کاووس است
ابوالمعالی رستم، مخالفان سهراب
قوام دولت و دین شهریار شمس الدین
کزو نبیند دشمن مکر عنا و مصاب
لقب خرند بدینار خسروان دگر
ز دانش و هنر خویش یافت او القاب
اجلش زیر سنان و املش زیر قلم
بقاش زیر نگین و فلکش زیر رکاب
ایا سپهبد شاه جهان و میر جهان
روان خصمان شیطان و هیبت تو شهاب
بگیتی اندر هول و هوان هیبت تو
چو آفتاب بگسترد ایزد وهاب
مخالف تو نیاید بروزگار خلاص
دلش ز درد بلا و تنش ز رنج عذاب
اگر سداب بکارند وز تو یاد کنند
سداب مردی در تن فزون شود ز سداب
کسی که جنگ تو جوید کشد عذاب و عنا
کسی که کین تو ورزد خورد عنا و عذاب
یکی نهاده بود گوش بر امید سرود
یکی چشیده بود داغ بر امید کباب
بنزد مردم دانا پرستش تو بود
ز عشق خوشتر و شیرین تر از شراب شباب
بناز باد ترا در جهان درنگ دراز
که جز تو خرد نداند مر این جهان بشتاب کذا
چنان کنی همه کاری که کس نداند کرد
ز روزگار نیابی بهیچگونه عتاب
سئوال سائل گوش ترا بسی خوشتر
که گوش عاشق سرمسترا خروش رباب
ببانگ کوس دلت روز جنگ شاد شود
جنانکه شاد شود دعد از سرود رباب
بحار پیش دلت چون چمانه پیش بحار
سحاب پیش گفت چون سراب پیش سحاب
تو مهتری و همه مهتران ترا کهتر
تو صاحبی و همه صاحبان ترا اصحاب
سپاه خصمان با خیل تو بروز نبرد
ندارد ای ملک خسروان عالم تاب
بروز کین بتن دشمنت در آویزد
کمند تو چو بتاک رز اندرون لبلاب
همیشه تا قصب از تاب مه بفرساید
چو ز آب باران گل شاد گردد و شاداب
ولی بگونه گل باد و مهرتان باران
عدو بسان قصب باد و کین تان مهتاب
خجسته باد شما را خجسته عید خلیل
زهر دو ایزد خشنود تا بروز حساب
چنان که هست ز قربان خضاب مکه به خون
ز خون دشمن تان باد دشت و کوه خضاب
شمارهٔ ۱۵ - در مدح ابوالمظفر سرخاب: شده است بلبل داود و شاخ گل محرابشمارهٔ ۱۷ - در مدح فضل بن قاورد: کنون که شد حضری بلبل و غراب غریب
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
فراز ماه بتا زلف مشگبوی متاب
متاب زلف و دل ما بداغ مهر متاب
هوش مصنوعی: ای ماه زیبا، زلف پر مویی خود را به این سو و آن سو نچرخان، که زلف و دل ما را بر آتش عشق میسوزاند.
و گر بتابی زلف و دلم بتابد روی
بجای دل تن و جانم بتاب و زلف متاب
هوش مصنوعی: اگر تو با زلف خود بیفتی، دل من نیز با تو میدرخشد. اما به جای دل، ای جان و تن من، تو ب輦 پاش درخشش کن و زلف خود را نچرخان.
رخت بگونه عناب خورده آن عنب
دهانت پرده عناب کرده عنبر ناب؟
هوش مصنوعی: لباس تو به رنگ عناب است و دهانت به عطر خوش عنبر عطرآگین شده است.
بپیش عارض تو روی من چنان باشد
که پیش چشمه خورشید داری اسطرلاب
هوش مصنوعی: وقتی که مینگرم به چهرهات، گویی در برابر آفتاب ایستادهام و از ابزاری برای اندازهگیری بهره میبرم.
لبت برنگ می و بوسه خوشتر از مستی
رخت بلون گل و خوی در او بسان گلاب
هوش مصنوعی: لبهای تو به رنگ می است و بوسههایت از مستی لذتبخشترند، زیبایی تو همچون گل است و شخصیتت مانند عطر گلاب است.
می لبان تو پرورده ام میان روان
گل رخان ترا داده ام ز خون دل آب
هوش مصنوعی: من لبهای تو را مانند گلها پرورش دادهام و با اشکهای دل، آب زندگی به آنها بخشیدهام.
شود بلور ز عکس رخت بلون عقیق
چو او فتد ز قدح بر رخت شعاع شراب
هوش مصنوعی: وقتی که نور صورت تو بر شیشه بلوری بیافتد، مانند نور عقیق به نظر میرسد. این زیبایی وقتی آشکار میشود که انعکاس شراب در جام بر چهرهات بتابد.
در سرای تو محراب من شده است چنان
که هست در گه جستان ملوک را محراب
هوش مصنوعی: در خانهات، جایگاه من به گونهای است که مانند محراب سلطنتی برای پادشاهان ماهیت خود را دارد.
ملک مسدد بو نصر سید الامرا
گه گشت عمران از عمر او جهان خراب
هوش مصنوعی: فرشتهای به نام نصر، که پرچمدار سرداران است، در زمانی که عمر او به سر آمد، باعث ویرانی جهان شد.
سر مخالف ملک اندر آورد بنشیب
چو او نبرد کند با مخالفان بنشاب
هوش مصنوعی: وقتی که کسی از طرف مخالفان به جنگ برمیخیزد، در پیروزی موانع را در هم میشکند و به هدف خود میرسد.
ز خوی خوبش جزؤیست عنبر سارا
ز لفظ پاکش بهریست لؤلؤ خوشاب
هوش مصنوعی: خوی نیک او مانند عطر خوشبوست و سخنانش از دُر و جواهر ارزشمندتر است.
دو گام ناز ده باشد بپیش او زوار
عطاش رفته بود پیششان دو صد پرتاب
هوش مصنوعی: دو قدم با ناز به جلو رفت و با جمال خویش دیگران را تحت تاثیر قرار داد؛ مانند اینکه دو صد بار به حضوری شکوهمند دعوت شده باشد.
رخ معادی گردد ز بیم او پرچین
دل مخالف باشد ز کین او پرتاب
هوش مصنوعی: چهره معشوق به دلیل ترس از او، مانند پردهای درهم میشود و دل دشمن به خاطر کینهای که از او دارد، به شدت آسیب میبیند.
چنان دهد به ثناگوهر او کجا ندهد
بزر سرخ درمهای تیره گون ضراب
هوش مصنوعی: چنانکه او به ستایش خود میبخشد، هیچ پولسازی از سکههای سرخ در برابرش کم نمیآورد.
ز طعن و ضربش جان عدو چنان ترسان
که مرغ جسته ز مضراب ترسد از مضراب
هوش مصنوعی: از شدت حمله و ضربهاش، دشمن آنقدر میترسد که مانند پرندهای میشود که از نوک انگشتی که به سویش حرکت میکند، وحشت دارد.
کند صواب معادیش روزگار خطا
کند خطای موالیش کردگار صواب
هوش مصنوعی: اگر روزگار در کار خود خطا کند، نمیتواند آن را به عنوان خطای خداوند تلقی کرد، چون آنچه که درست و صحیح است تنها از جانب خداوند است.
بدشمنان همه پیکان دهد بجای سلام
بسائلان همه گوهر دهد بجای جواب
هوش مصنوعی: به دشمنان تنها زهر میدهد و به نیایشگران بهترین نعمتها را هدیه میکند.
نهیب خلق ز میران نهیب میران زو
بلای کبکان بازو بلای باز عقاب
هوش مصنوعی: صدای مردم به میران (مردان بزرگ) میرسد و صدای میران به مردم. بلای کبکان (پرندگان بزرگ) از آنهاست و بلای باز (شکارچی) عقاب نیز به همینسان.
ز مهر و کین وی ایزد کند بروز شمار
عقاب دوست ثواب و ثواب خصم عقاب
هوش مصنوعی: از عشق و دشمنی، خداوند حساب کارها را روزی مشخص میکند؛ پاداش دوستان خوب و عذاب دشمنان را تعیین مینماید.
چو میش باشد با تیر و با حسامش شیر
چو آب باشد با خشت و با سنانش باب
هوش مصنوعی: اگر میش به تیر و شمشیر باشد، شیر هم مانند آب با خشت و دیوار میشود.
اگر ببندد حساب بارنامه جنگ
بساعتی ببرد شصت بار بار حساب
هوش مصنوعی: اگر بخواهد محاسبهی بارنامه را متوقف کند، میتواند در مدت کوتاهی شصت بار محاسبه کند.
مخالفانش اگر چه بهیبت فلکند
ز بیم و هیبت او شان بشب نیاید خواب
هوش مصنوعی: مخالفان او هرچند از ترس و قدرتش وحشت داشته باشند، اما شبها نمیتوانند خواب راحتی داشته باشند.
امیر جستان گیتیگشا چو کاووس است
ابوالمعالی رستم، مخالفان سهراب
هوش مصنوعی: در این دنیا، فرمانروایی و قدرت به اندازهای بزرگ و گسترده است که مانند کاووس، پادشاه افسانهای، بر همه چیز تسلط دارد. ابوالمعالی رستم، در این میان به مقابله با سهراب، فرزندش میپردازد.
قوام دولت و دین شهریار شمس الدین
کزو نبیند دشمن مکر عنا و مصاب
هوش مصنوعی: پایداری و قوت حکومت و دین به دست شهریار شمسالدین است، که دشمنانش توانایی مکر و نقشهسازی را در برابر او ندارند.
لقب خرند بدینار خسروان دگر
ز دانش و هنر خویش یافت او القاب
هوش مصنوعی: لقب خرند به خاطر ثروت و قدرتی که دارند، از دانش و هنری که به دست آوردهاند، به او هم القاب دیگر دادهاند.
اجلش زیر سنان و املش زیر قلم
بقاش زیر نگین و فلکش زیر رکاب
هوش مصنوعی: مرگش در زیر شمشیر و آرزوهایش زیر قلم است و باقی زندگیاش زیر نگین و سرنوشتش زیر پایش قرار دارد.
ایا سپهبد شاه جهان و میر جهان
روان خصمان شیطان و هیبت تو شهاب
هوش مصنوعی: ای فرمانده شاه و سرگردان جهان، در برابر دشمنان مانند شهابی درخشان و تندرو هستی.
بگیتی اندر هول و هوان هیبت تو
چو آفتاب بگسترد ایزد وهاب
هوش مصنوعی: در سرزمین هستی، در حالتی پرالتهاب و پرهیاهو، هیبت و شکوه تو همچون آفتاب، گسترده و نمایان است. خداوند بخشنده این عظمت را به تو عطا کرده است.
مخالف تو نیاید بروزگار خلاص
دلش ز درد بلا و تنش ز رنج عذاب
هوش مصنوعی: کسی که با تو مخالف است، در این دنیا به حق نمیرسد و دلش از درد دچار رنج است و جسمش نیز از عذاب رنج میبرد.
اگر سداب بکارند وز تو یاد کنند
سداب مردی در تن فزون شود ز سداب
هوش مصنوعی: اگر گیاه سداب بکارند و به یاد تو باشند، برتری مردی در وجود او بیشتر از خود سداب خواهد بود.
کسی که جنگ تو جوید کشد عذاب و عنا
کسی که کین تو ورزد خورد عنا و عذاب
هوش مصنوعی: کسی که به جنگ و دشمنی با تو بپردازد، عذاب و سختی را متحمل خواهد شد. و کسی که با کینه و دشمنی با تو رفتار کند، نیز دچار دردسر و بلا خواهد شد.
یکی نهاده بود گوش بر امید سرود
یکی چشیده بود داغ بر امید کباب
هوش مصنوعی: یکی به انتظاری نشسته بود که بشنود آهنگی زیبا، و دیگری در آرزوی چشیدن طعمی لذیذ در حال تجربه درد و غم ناشی از انتظار است.
بنزد مردم دانا پرستش تو بود
ز عشق خوشتر و شیرین تر از شراب شباب
هوش مصنوعی: در نظر مردم عاقل، عشق و احترام به تو از شراب جوانی خوشتر و لذتبخشتر است.
بناز باد ترا در جهان درنگ دراز
که جز تو خرد نداند مر این جهان بشتاب کذا
هوش مصنوعی: به خود ببال و درنگ درازت را در دنیا گرامی دار، زیرا به جز تو هیچ کس نمیفهمد که این دنیا چه معنایی دارد. هر چه زودتر اقدام کن.
چنان کنی همه کاری که کس نداند کرد
ز روزگار نیابی بهیچگونه عتاب
هوش مصنوعی: اگر چنان عمل کنی که هیچکس متوجه نشود، در روزگار هم هیچگونه سرزنشی نخواهی داشت.
سئوال سائل گوش ترا بسی خوشتر
که گوش عاشق سرمسترا خروش رباب
هوش مصنوعی: سوال کردن یک نیاز و درخواست برای دانستن است، و برای کسی که در پی فهم و یادگیری است، شنیدن سوالات و موارد مطرح شده بسیار دلنشینتر است. در اینجا، شنیدن صدای ساز و نغمههایی که از عشق و سرمستی میآید، جذابتر و سرگرمکنندهتر از هر چیز دیگری است.
ببانگ کوس دلت روز جنگ شاد شود
جنانکه شاد شود دعد از سرود رباب
هوش مصنوعی: در روز جنگ، دل تو با صدای طبل شاد میشود، همانطور که بعد از نواختن رباب، باغ بهشت شاداب میشود.
بحار پیش دلت چون چمانه پیش بحار
سحاب پیش گفت چون سراب پیش سحاب
هوش مصنوعی: دل تو در بهار زندگیات مانند چمنزار است که در بهار شکوفا میشود و به همین ترتیب، گفتار و سخنت مانند آبی است که در سراب میفروزد و حقیقت ندارد.
تو مهتری و همه مهتران ترا کهتر
تو صاحبی و همه صاحبان ترا اصحاب
هوش مصنوعی: تو در مرتبهای عالی هستی و همه کسانی که مقام بلندتری نسبت به تو دارند، در واقع پایینتر از تو هستند. همچنین تو صاحب امتیاز و ارزشهایی هستی و همه کسانی که مقام صاحب را دارند، در حقیقت دوستان و یاران تو هستند.
سپاه خصمان با خیل تو بروز نبرد
ندارد ای ملک خسروان عالم تاب
هوش مصنوعی: ای ملک بزرگ، دشمنان تو قدرت مقابله با جمعیت تو را ندارند.
بروز کین بتن دشمنت در آویزد
کمند تو چو بتاک رز اندرون لبلاب
هوش مصنوعی: دشمنت به خاطر کین و دشمنیاش به دام تو گرفتار میشود، مانند اینکه مانند گیاهی که به بوتهای پیچیده شده، در چنگ تو خواهد افتاد.
همیشه تا قصب از تاب مه بفرساید
چو ز آب باران گل شاد گردد و شاداب
هوش مصنوعی: همیشه وقتی که گرمای خورشید از شدت تابش کم شود، گلها بعد از باران دوباره شاداب و سرزنده میشوند.
ولی بگونه گل باد و مهرتان باران
عدو بسان قصب باد و کین تان مهتاب
هوش مصنوعی: اما مانند گل باش و محبتت مثل باران، دشمنان را همانند نی بدان و کینهات را چون مهتاب.
خجسته باد شما را خجسته عید خلیل
زهر دو ایزد خشنود تا بروز حساب
هوش مصنوعی: به شما تبریک میگویم و آرزوی سلامتی و خوشحالی برایتان دارم. عید خلیل مبارک باشد و امیدوارم هر دو خداوند از شما راضی باشند تا روز حساب برسد.
چنان که هست ز قربان خضاب مکه به خون
ز خون دشمن تان باد دشت و کوه خضاب
هوش مصنوعی: به طور خلاصه میتوان گفت: با توجه به قربانیای که در مکه انجام میشود، سرزمینها و کوهها به وسیله خون دشمنان رنگین خواهند شد. این نشاندهندهی پیروزی و قهرمانی است که در این راه به دست میآید.