گنجور

شمارهٔ ۱۵ - در مدح ابوالمظفر سرخاب

شده است بلبل داود و شاخ گل محراب
فکنده فاخته بر رود و ساخته مضراب؟
یکی سرود سراینده از ستاک سمن
یکی زبور روایت کننده از محراب
نگر که پردر گردید آبگیر بدانکه
شکن شکن شده آب از شمال چون مضراب
شکوفه ریخته از شاخ نار زیر درخت
چنان نبشته درم پیش ریخته ضراب
صبا بساط حواصل ز بوستان بنوشت
چو مشگ بید بپوشید بر سمن سنجاب
شکفته سرخ و سیه لاله چون رخ و دل و دوست
بنفشه رسته چو زلفین او ببوی و بتاب
عقیق و مرجان با رنگ آن ندارد پای
عبیر و عنبر با بوی این ندارد تاب
ببوی و گونه گل هست خاک روی چمن
ببوی عنبر ناب و بگونه گل ناب
شکفته گشت بباغ اندرون بنفشه و گل
ببوستان شده آب غدیر همچو گلاب
ز ژاله لاله چو لؤلؤ شده رفیق عقیق
نوای صلصل و بلبل چو چنک و تار و رباب
خروش رعد بابر اندرون چو ناله دعد
فروغ لاله بجوی اندرون چو روی رباب
ز ابر گشته بکردار روی و شی خاک
ز باد گشته بکردار موی زنگی آب
میان بستان نرگس بیاد میر خطیر
بجام سیمین اندر فکنده زرد شراب
ابوالمظفر سرخاب کو بتیغ کبود
دل سیاه بد اندیش کرده پر ز ذباب
گناه دشمن بگذارد از کرم بعفو
خطای دوست بپوشد ز مرد می بصواب
دهنده سائل خواهنده را هزار عطا
دهنده سائل پرسنده را هزار جواب
بجای قدرش گردون بود بجای سریر
بجای دستش دریا بود بجای سراب
مخالفان را بر تن بود همیشه جرب
موافقان را پر زر از او همیشه جراب
بگیتی اندر داد آنچنان بگسترده است
گه کرده یزدان ایمن روان او ز عقاب
چنانکه میش کند بچه در نشیمن شیر
چنانکه کبک نهد خایه در کنام عقاب
بداد کرد همه شهرهای شاه آباد
بجود کرد همه گنجهای خویش خراب
چه سنگ باشد با تیغ تیز او چه پرند
چه زر باشد با دست راد او چه تراب
کسی که راست زند دست در کتاب ثناش
بروز حشر دهندش بدست راست کتاب
خمار باشد بهر عدوی او ز نبیذ
چو دود باشد بهر حسود او ز کباب
ز تاب تیغش جان عدو بفرساید
چنانکه کتان فرسوده گردد از مهتاب
خدای گوئی از دوستان او برداشت
بدان سرای عذاب و بدین سرای حساب
ز طبع حاسد او رتفه از نهیب شکیب
تن مخالف او گشته از عذاب مذاب
همیشه باد دل و طبع این رفیق نهیب
همیشه باد تن و جان آن عدیل عذاب
کسی که طالع گیرد نبرد خصمان را
کند ز روی چو روی مخالفان صلا
بمگر که سوختن آتش ز تیغ او آموخت
چنانکه رادی آموخت از دو کفش آب
چنانکه خاک بحلمش نسب کند بدرنک
چنانکه باد بطبعش نسب کند بشتاب
بکاه ماند بدخواه و خشم او بشمال
بدیو ماند بدساز و خشت او بشهاب
بروی خوبتر است از مه دو هفته بشب
بلفظ نوشتر است از شراب وقت شباب
گه بهار ز خلقش برد نسیم صبا
گه خزان ز نوالش برد سرشک سحاب
چنان خوش آید آواز سائلانش بگوش
که گوش عاشق میخواره را خروش رباب
خراب گردد پیش سنان او خاره
سراب باشد پیش بنان او دریاب
سرای پرده جاه و جلال او را کرد
همی ز مدت گیتی هماره چرخ طناب
همیشه تا تن سیماب و چشمه خورشید
یکی بلرزد و دیگر فروغ دارد و تاب
دل موالی رخشان چو تافته خورشید
تن حسودش لرزان ز بیم چون سیماب

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شده است بلبل داود و شاخ گل محراب
فکنده فاخته بر رود و ساخته مضراب؟
هوش مصنوعی: بلبل داود در حال نغمه‌سرایی است و گل‌ها در انتظار شکوفایی‌اند. فاخته کنار رود نشسته و ساز می‌زند.
یکی سرود سراینده از ستاک سمن
یکی زبور روایت کننده از محراب
هوش مصنوعی: یکی از شاعران داستانی با چهره‌ای نورانی و پر از احساس را روایت می‌کند، و دیگری نیز از جایگاهی مقدس و معنوی، قصه‌ای عاشقانه و دل‌نشین را بیان می‌کند.
نگر که پردر گردید آبگیر بدانکه
شکن شکن شده آب از شمال چون مضراب
هوش مصنوعی: به دقت نگاه کن که چگونه آبگیر پرآب شده است، زیرا آب از سمت شمال به مانند ضربه‌ای که بر ساز می‌زنند، شکسته و پخش شده است.
شکوفه ریخته از شاخ نار زیر درخت
چنان نبشته درم پیش ریخته ضراب
هوش مصنوعی: شکوفه‌ها از شاخه درخت نارنج ریخته و زیر درخت به زمین افتاده‌اند، گویی که نشان‌ها و نشانه‌ها به آرامی بر روی زمین پاشیده شده‌اند.
صبا بساط حواصل ز بوستان بنوشت
چو مشگ بید بپوشید بر سمن سنجاب
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی از باغ گل‌ها خبرهایی را به جا گذاشته است، مانند اینکه بوی خوش عطر مشگ در فضا پیچیده و بر درخت سمن، سنجاب مخفی شده است.
شکفته سرخ و سیه لاله چون رخ و دل و دوست
بنفشه رسته چو زلفین او ببوی و بتاب
هوش مصنوعی: گل لاله با رنگ سرخ و سیاهش شبیه به چهره و دل عاشق است، و گل بنفشه که مانند زلف‌های او به حالت تاب برآمده‌اند، عطر و بوی خوشی دارند.
عقیق و مرجان با رنگ آن ندارد پای
عبیر و عنبر با بوی این ندارد تاب
هوش مصنوعی: رنگ عقیق و مرجان با زیبایی عطر عبیر و عنبر قابل مقایسه نیست و هیچ کدام نمی‌توانند به اندازه عطر آنها جذاب و دلپذیر باشند.
ببوی و گونه گل هست خاک روی چمن
ببوی عنبر ناب و بگونه گل ناب
هوش مصنوعی: در این شعر به زیبایی و عطر گل و چمن اشاره شده است. گویی که عطر و رنگ گل‌ها در فضای سبز باعث جذابیت خاصی می‌شود و بوی خوشی مانند عطر عنبر نیز بر این زیبایی افزوده است. در این تصویر، زیبایی و حس خوب طبیعت به خوبی نمایان است.
شکفته گشت بباغ اندرون بنفشه و گل
ببوستان شده آب غدیر همچو گلاب
هوش مصنوعی: در باغ، بنفشه و گل شکوفا شده‌اند و آب غدیر مانند گلاب در بوستان جاری است.
ز ژاله لاله چو لؤلؤ شده رفیق عقیق
نوای صلصل و بلبل چو چنک و تار و رباب
هوش مصنوعی: صبح دوتا، باران و شکوفه‌ها به زیبایی در آمده‌اند. لاله‌ها مانند مروارید درخشان شده‌اند و سنگ عقیق، به عنوان رفیقی در این منظره شکوفا شده است. صداهای خوش بلبل و آوازهای غم‌انگیز، به مانند سازها و آلات موسیقی در فضا جاری است.
خروش رعد بابر اندرون چو ناله دعد
فروغ لاله بجوی اندرون چو روی رباب
هوش مصنوعی: صدای رعد و برق شبیه ناله‌ای است که از دل طبیعت بلند می‌شود و درخشش گل لاله به جستجوی زیبایی همچون چهره‌ی رباب است.
ز ابر گشته بکردار روی و شی خاک
ز باد گشته بکردار موی زنگی آب
هوش مصنوعی: از ابر، چهره‌ای به رنگ چهره پرنده‌ای در آمده و موهایی که به وسیله باد به رنگ زنگ درآمده‌اند، به شکل گلی در آب نمایان شده‌اند.
میان بستان نرگس بیاد میر خطیر
بجام سیمین اندر فکنده زرد شراب
هوش مصنوعی: در میان باغ، نرگس به یاد میرداماد، با جام نقره‌ای که در آن شراب زرد ریخته‌اند، قرار دارد.
ابوالمظفر سرخاب کو بتیغ کبود
دل سیاه بد اندیش کرده پر ز ذباب
هوش مصنوعی: ابوالمظفر سرخاب، با شمشیر آبی‌اش، دل تاریک و بداندیشش را پر از حشرات کرده است.
گناه دشمن بگذارد از کرم بعفو
خطای دوست بپوشد ز مرد می بصواب
هوش مصنوعی: دشمن خطاهای خود را با بخشش می‌پوشاند و با بزرگواری، خطاهای دوستانش را می‌بخشد و از آن‌ها چشم‌پوشی می‌کند.
دهنده سائل خواهنده را هزار عطا
دهنده سائل پرسنده را هزار جواب
هوش مصنوعی: کسی که درخواست می‌کند، هزاران نعمت به او داده می‌شود و کسی که سؤال می‌کند، هزاران پاسخ دریافت می‌کند.
بجای قدرش گردون بود بجای سریر
بجای دستش دریا بود بجای سراب
هوش مصنوعی: به جای اینکه ارزش او به افلاک برود، باید به جای تخت سلطنتش، به عظمت دریا اشاره کرد و به جای دستانش، وسعت دریا و به جای تعبیرات توهمی، حقیقتی بزرگ و واقعی را در نظر گرفت.
مخالفان را بر تن بود همیشه جرب
موافقان را پر زر از او همیشه جراب
هوش مصنوعی: همیشه مخالفان دچار مشکلات و سختی‌ها هستند، در حالی که حامیان و طرفداران از نعمت‌ها و ثروت‌ها بهره‌مند می‌شوند.
بگیتی اندر داد آنچنان بگسترده است
گه کرده یزدان ایمن روان او ز عقاب
هوش مصنوعی: در جهان، قضا و قدر به گونه‌ای گسترده شده است که روح انسان از عذاب الهی در امان است.
چنانکه میش کند بچه در نشیمن شیر
چنانکه کبک نهد خایه در کنام عقاب
هوش مصنوعی: همانطور که گوسفند بچه‌اش را در جایی امن و راحت پرورش می‌دهد، کبک هم تخم‌اش را در لانه‌ی عقاب می‌گذارد؛ این نشان‌دهنده‌ی بی‌توجهی و بی‌خود بودن است.
بداد کرد همه شهرهای شاه آباد
بجود کرد همه گنجهای خویش خراب
هوش مصنوعی: تمام شهرهای شاه آباد را به ویرانی کشاند و همه گنج‌های خود را از دست داد.
چه سنگ باشد با تیغ تیز او چه پرند
چه زر باشد با دست راد او چه تراب
هوش مصنوعی: هر چیزی در برابر قدرت و تیزی او بی‌اهمیت است، چه سنگ باشد یا پرنده، چه طلا باشد یا خاک.
کسی که راست زند دست در کتاب ثناش
بروز حشر دهندش بدست راست کتاب
هوش مصنوعی: کسی که در دنیا به درستی رفتار کند و کارهای نیک انجام دهد، در روز قیامت نام نیکش در کتاب اعمالش در دست راست او قرار خواهد گرفت.
خمار باشد بهر عدوی او ز نبیذ
چو دود باشد بهر حسود او ز کباب
هوش مصنوعی: شراب برای دشمن او مست کننده است، مانند دودی که برای حسودان وجود دارد و از کباب برمی‌خیزد.
ز تاب تیغش جان عدو بفرساید
چنانکه کتان فرسوده گردد از مهتاب
هوش مصنوعی: اگر دشمنان در برابر تیغ او قرار بگیرند، مانند کتان که در نور مهتاب فرسوده می‌شود، جانشان به خطر می‌افتد.
خدای گوئی از دوستان او برداشت
بدان سرای عذاب و بدین سرای حساب
هوش مصنوعی: خداوند گویی یکی از دوستان او را به دنیای عذاب و حساب و کتاب می‌برد.
ز طبع حاسد او رتفه از نهیب شکیب
تن مخالف او گشته از عذاب مذاب
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به اینکه شخص حسود، از زیبایی و لطافت روح خود محروم است و بر اثر خشم و کینه‌اش، دچار عذاب و رنج می‌شود. در واقع، خود او به دلیل حسادت، در شرایط سخت و دشواری قرار گرفته و این حس منفی به جانش آسیب می‌زند.
همیشه باد دل و طبع این رفیق نهیب
همیشه باد تن و جان آن عدیل عذاب
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به وضعیت روحی و جسمی دو نفر اشاره دارد. یک نفر همیشه با شور و شوق و نشاط است و دیگری در عذاب و رنج به سر می‌برد. به عبارت دیگر، احساسات و حال و هوای این دو فرد کاملاً از هم متفاوت است؛ یکی در حال خوشی و زندگی است و دیگری در حال تحمل سختی و درد.
کسی که طالع گیرد نبرد خصمان را
کند ز روی چو روی مخالفان صلا
هوش مصنوعی: کسی که به جنگ دشمنان برود و به طالع خود توجه کند، می‌تواند با تکیه بر چهره‌ها و نشانه‌های مخالفان، برتری پیدا کند.
بمگر که سوختن آتش ز تیغ او آموخت
چنانکه رادی آموخت از دو کفش آب
هوش مصنوعی: آتش به خاطر زخم‌هایی که از شمشیر او برداشت، درس سوختن را گرفت؛ همان‌طور که رادی از دو کفش خود یاد گرفت.
چنانکه خاک بحلمش نسب کند بدرنک
چنانکه باد بطبعش نسب کند بشتاب
هوش مصنوعی: هرچند که خاک به نرمی و لطافتش نسبت می‌دهد، اما در عوض، مانند بادی که به سرعت در حرکت است، او نیز به طبع و ویژگی‌هایش نسبت داده می‌شود.
بکاه ماند بدخواه و خشم او بشمال
بدیو ماند بدساز و خشت او بشهاب
هوش مصنوعی: اگر به کسی که به تو حسادت و کینه دارد، توجه نکنی و از او دوری کنی، مانند کسی می‌مانی که از آتش خشم او فرار کرده است. تنها با نادیده گرفتن او می‌توانی از تاثیرات منفی‌اش دور بمانی.
بروی خوبتر است از مه دو هفته بشب
بلفظ نوشتر است از شراب وقت شباب
هوش مصنوعی: بهتر است که بر روی تو نگاه کنم، چون پرتو چهره‌ات همانند ماهی است که در نیمهٔ ماه می‌درخشد. همچنین، گفتار تو طعمی شیرین و خوشایند دارد، درست مانند شرابی که در زمان جوانی نوشیده می‌شود.
گه بهار ز خلقش برد نسیم صبا
گه خزان ز نوالش برد سرشک سحاب
هوش مصنوعی: بعضی وقت‌ها نسیم صبحگاهی از زیبایی‌های بهار مردم را شگفت‌زده می‌کند و گاهی اوقات باران، اشک‌های خوشحالی را از دل انسان‌ها می‌زداید.
چنان خوش آید آواز سائلانش بگوش
که گوش عاشق میخواره را خروش رباب
هوش مصنوعی: آواز درخواست‌کنندگان چنان دل‌انگیز است که به گوش عاشق باده‌نوش، صدای نی می‌نشیند.
خراب گردد پیش سنان او خاره
سراب باشد پیش بنان او دریاب
هوش مصنوعی: در مقابل خنجرهای او، خراب می‌شود و افکار یا آرزوها مانند سرابی هستند که در برابر دست‌های او ناپدید می‌شوند.
سرای پرده جاه و جلال او را کرد
همی ز مدت گیتی هماره چرخ طناب
هوش مصنوعی: خانه‌اش، که مملو از زیبایی و عظمت است، به خاطر گذر زمان و چرخش‌های زندگی، همچنان پابرجاست و استوار مانده است.
همیشه تا تن سیماب و چشمه خورشید
یکی بلرزد و دیگر فروغ دارد و تاب
هوش مصنوعی: همیشه یکی از آن دو، یعنی تن سیماب و چشمه خورشید، در حال نوسان است و دیگری درخشش و روشنایی خاصی دارد.
دل موالی رخشان چو تافته خورشید
تن حسودش لرزان ز بیم چون سیماب
هوش مصنوعی: دل خدمتگزاران مانند خورشید درخشان است، اما تن حسودان از ترس مانند جیوه می‌لرزد.