شمارهٔ ۱۱ - در مدح ابونصر مملان
نگار ناردانی لب بهار نارون بالا
میان لاله نعمان نهفته لؤلؤ لالا
دلش یکتائی اندر مهر و بالا چون دلش یکتا
بدان بالای یکتائی مرا درد دو تا بالا
همی غارت کند صبرم بدان دو نرکس شهلا
همی شکر کند زهرم بدان دو زهره زهرا
ز مهر سیم سیمائی مرا دینارگون سیما
همی نالم ز درد او چو سعد اندر غم سما
چو مارا یک هوای اوست او را صد هوای ما
ببارد دیده او خون چو بارد دیده ما ماء
مرا خورشید بنماید وصال او شب یلدا
بروز پاک بنماید فراق او مرا جوزا
اگرچه صورت مردم بدیبا در بود زیبا
چو دیبا پوشد آن دلبر ازو زیبا شود دیبا
مگر بگذشت بر صحرا نگارین روی من عمدا
که گشت از لاله و سنبل چو روی و موی او صحرا
گل اندر باغ پیدا گشت و شد بلبل بر او شیدا
ز مهر گل نهان دل کند در شاعری پیدا
هوا چون پشت شاهین شد زمین چون سینه ببغا
ز صلصل درد من غلغل ز بلبل در چمن غوغا
هزار آوا میان گل گرفته مسکن و مأوا
فزوده بر هزار آواز مهر گل هزار آوا
زمین از سنبل و سوسن شده پر عنبر سارا
ز گلنار و گل و خیری شده یاقوت گون خارا
شکفته لاله در سبزه چو مرجان رسته در مینا
نشسته ژاله بر لاله چو کفک افتاده بر صهبا
چمن چون مذبح عیسی هوا چون چادر ترسا
زمین گشته فلک پیکر هوا گشته زمین آسا
می بویا فراز آور که مرغ گنگ شد گویا
ببانگ مرغ گویا خور بباغ اندر می بویا
زمین تیره روشن شد چو طبع خسرو والا
جهان پیر برنا شد چو بخت خسرو برنا
ابونصر آنکه با نصرت گرفته تیغ او دنیا
بپای همت عالی سپرده گنبد مینا
سخارا اول و آخر و غا را مقطع و مبداء
نشاط اولیا دستش سنانش آفت اعدا
بهمت چون فلک عالی بصورت چون قمر رخشا
فلک چون او بود هرگز قمر چون او بود حاشا
وعد را آتش تیغش ز تن بیرون کند گرما
شنیدی آتشی کورا بود سرمایه از سرما
چنو رادی ز جابلقا نباشد تا بجابلسا
چنو مردی ز جابلسا نباشد تا به جابلقا
چو ابر آمد گه بخشش چو ببر آمد گه هیجا
برومش هول و او ایدر بچینش بیم و او اینجا
اگرچه مهتر معطی و گرچه مهتر دانا
ز جودش کمترین سائل ز فضلش کمترین مولا
چو عالی همت او نیست هفتم چرخ را والا
چو کف کافی او نیست هفت اقلیم را پهنا
بمردی صد هزاران تن بهمت یک تن تنها
برویش بنگر و بنگر که یزدانست بی همتا
ز ابر جود او پیدا شود ماننده دریا
ز تف تیغ او دریا شود ماننده بیدا
اگر او را دهد یزدان به یک روز این همه دنیا
ببخشد یکسر امروز و نباید یادش از فردا
ایا شاهی کجا هرگز نگردد بر زبانت لا
تو مولائی بهر شاهی و شاهان دگر مولا
کسی را کو هنر بسیار و دل پاک و منش والا
محال روزگار آید بر او پیدا کند همتا
ولیکن صبر مردان را یکی کیش است بی همتا
بیابد آرزوی دل بصبر آزاده در دنیا
می حمرا بشادی خور و زو کن روی را حمرا
که صفرای رخ من بس نباید روی تو صفرا
مبین اندیشه امروز و بنگر شادی فردا
که رنج است اول شادی و خار است اول خرما
الا تا قصه دارا و اسکندر کند دانا
تو باشی همچو اسکندر معادی باد چون دارا
شمارهٔ ۱۰ - در مدح ابونصر مملان: مرادی رسول آمد از نزد یاراشمارهٔ ۱۲ - در مدح ابوالیسر سپهدار اران در عید نوروز و فطر: اگرچه من نکنم عاشقی بطبع طلب
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نگار ناردانی لب بهار نارون بالا
میان لاله نعمان نهفته لؤلؤ لالا
هوش مصنوعی: زیبای خوشچهرهای همچون ناردان، در حالتی زیبا و دلربا در میان گلهای لالهای با رنگهای خوشنما و درخشان، همچون مرواریدهای درخشان پنهان شده است.
دلش یکتائی اندر مهر و بالا چون دلش یکتا
بدان بالای یکتائی مرا درد دو تا بالا
هوش مصنوعی: دل او در عشق و محبت خاص و بینظیر است و چون دل او به این عشق خاص وابسته است، من درد و رنجی دوگانه را احساس میکنم.
همی غارت کند صبرم بدان دو نرکس شهلا
همی شکر کند زهرم بدان دو زهره زهرا
هوش مصنوعی: صبر من به خاطر آن دو چشم زیبا به شدت در حال آسیب دیدن است و آن دو گلی که در اینجا اشاره شده، به طرز عجیبی از درد من لذت میبرند.
ز مهر سیم سیمائی مرا دینارگون سیما
همی نالم ز درد او چو سعد اندر غم سما
هوش مصنوعی: از محبت و زیبایی او، وجودم همچون سکهای ارزشمند است. دردی که از عشق او میکشم، مرا به یاد سعدی میاندازد که در غم دیگران ناله میکرد.
چو مارا یک هوای اوست او را صد هوای ما
ببارد دیده او خون چو بارد دیده ما ماء
هوش مصنوعی: زمانی که ما به او فکر میکنیم، او به ما احساسات و افکار متعددی دارد. نگاه او مانند خون میبارد، در حالی که نگاه ما همچون آبی است که به آرامی جریان دارد.
مرا خورشید بنماید وصال او شب یلدا
بروز پاک بنماید فراق او مرا جوزا
هوش مصنوعی: خورشید برای من نمایانگر وصال اوست، شب یلدا نشاندهنده دوری اوست که در روزهای پاک و روشنی به چشم میآید. دوری او برای من همچون ماه جوزا است.
اگرچه صورت مردم بدیبا در بود زیبا
چو دیبا پوشد آن دلبر ازو زیبا شود دیبا
هوش مصنوعی: اگرچه ظاهر برخی افراد نازیباست، ولی وقتی دلبر زیبا به خود لباس زیبا بپوشد، همه چیز زیبا به نظر میرسد.
مگر بگذشت بر صحرا نگارین روی من عمدا
که گشت از لاله و سنبل چو روی و موی او صحرا
هوش مصنوعی: آیا به طور عمدی نگار زیبا و چهرهام بر دشت نگذشته است که دشت از لاله و سنبل به زیبایی چهره و موی او آراسته شده است؟
گل اندر باغ پیدا گشت و شد بلبل بر او شیدا
ز مهر گل نهان دل کند در شاعری پیدا
هوش مصنوعی: در باغ گلها پیدا شد و بلبل به خاطر زیباییاش دلبستهاش گردید. به خاطر محبت گل، دل خود را از پنهانیها بیرون آورد و در شعر و شاعری خود را نمایان کرد.
هوا چون پشت شاهین شد زمین چون سینه ببغا
ز صلصل درد من غلغل ز بلبل در چمن غوغا
هوش مصنوعی: هوا به قدری صاف و لطیف شده که مانند بالهای شاهین است و زمین هم مانند سینهی پرندهای است که در حال پرواز است. از شدت درد من صدای ناله و شکایت بلند شده و در باغ صدای بلبلها به اوج رسیده است.
هزار آوا میان گل گرفته مسکن و مأوا
فزوده بر هزار آواز مهر گل هزار آوا
هوش مصنوعی: میان گلها، هزار صدا و نغمه وجود دارد که به شکلی دلنشین، زندگی و آرامش را فراهم میکند. این صداهای زیبا به عشق و زیبایی گلها افزودهاند و فضایی پر از احساسات و رنگها ایجاد کردهاند.
زمین از سنبل و سوسن شده پر عنبر سارا
ز گلنار و گل و خیری شده یاقوت گون خارا
هوش مصنوعی: زمین سرشار از سنبل و سوسن شده و به بوی خوش عطر عنبر آغشته است. گلها و گیاهان با زیبایی و رنگهای مختلف مانند یاقوت، فضا را پر کردهاند و زمین به جایی خوشبو و دلانگیز تبدیل شده است.
شکفته لاله در سبزه چو مرجان رسته در مینا
نشسته ژاله بر لاله چو کفک افتاده بر صهبا
هوش مصنوعی: در میان سبزهها، لالهای زیبا شکفته شده که مانند مرجان در ظرفی زینتی جلوه میکند. قطرههای شبنم مانند کفهای شیرین بر روی لالهها نشسته و زیبایی شان را دوچندان کردهاند.
چمن چون مذبح عیسی هوا چون چادر ترسا
زمین گشته فلک پیکر هوا گشته زمین آسا
هوش مصنوعی: چمن مانند محل قربانی عیسی است و هوا همچون چادر مقدس یک راهب است. زمین به آسمان شبیه شده و آسمان هم شباهت به زمین پیدا کرده است.
می بویا فراز آور که مرغ گنگ شد گویا
ببانگ مرغ گویا خور بباغ اندر می بویا
هوش مصنوعی: ای بویا، پرچم خود را بهاهتزاز درآور تا اینکه پرنده خاموش آوازش را بشنود. بیا و با بانگ پرندهی گویای خود، خوراکی از باغ بیاور.
زمین تیره روشن شد چو طبع خسرو والا
جهان پیر برنا شد چو بخت خسرو برنا
هوش مصنوعی: زمین تاریک روشن شد، مانند طبع بلند خسرو. جهان کهنه جوان شد، چون بخت خوش خسرو جوان.
ابونصر آنکه با نصرت گرفته تیغ او دنیا
بپای همت عالی سپرده گنبد مینا
هوش مصنوعی: ابونصر، کسی است که به وسیله نصرت و یاری، قدرت و قدرتنمایی خود را در دنیا به نمایش گذاشته است و همت بلند او گنبد آسمان را به پای خود قرار داده است.
سخارا اول و آخر و غا را مقطع و مبداء
نشاط اولیا دستش سنانش آفت اعدا
هوش مصنوعی: این بیت به تفکر دربارهی نشانهها و خاستگاههای زندگی و ناپایداری دشمنان اشاره دارد. ابتدا و انتهای همه چیز در یک مکان خاص و مرکز وجود دارد که به خانوادهی اولیا و بندگان صالح مربوط میشود. در اینجا، شمشیر یا نیروی برتر آنها در برابر دشمنان و چالشهای زندگی، باعث ایجاد نشاط و انرژی میشود. به طور کلی، میتوان گفت که قدرت و سرزندگی آنها در مقابل مشکلات، تأکید شده است.
بهمت چون فلک عالی بصورت چون قمر رخشا
فلک چون او بود هرگز قمر چون او بود حاشا
هوش مصنوعی: به خاطر اراده و همت تو، همچون آسمان عالی و با چهرهای چون ماه درخشان هستی. هرگز آسمان نمیتواند به زیبایی تو باشد، هیچگاه ماه نمیتواند شبیه تو شود، دور از حقیقت است.
وعد را آتش تیغش ز تن بیرون کند گرما
شنیدی آتشی کورا بود سرمایه از سرما
هوش مصنوعی: اگر وعده را بپذیری، تیغش تو را از درد و رنج خارج میسازد. اگر گرمایی را احساس کردی، بدان که آتش بیروشنی است و سرمایش ارزش و اعتبارش را از بین میبرد.
چنو رادی ز جابلقا نباشد تا بجابلسا
چنو مردی ز جابلسا نباشد تا به جابلقا
هوش مصنوعی: اگر فردی از جابلقا نباشد، نمیتواند به جابلسا برود. به همین ترتیب، اگر کسی از جابلسا نباشد، نمیتواند به جابلقا بیاید.
چو ابر آمد گه بخشش چو ببر آمد گه هیجا
برومش هول و او ایدر بچینش بیم و او اینجا
هوش مصنوعی: وقتی ابرها برای بارش میآیند، احساس میکنیم که برکت و رحمت به ما میرسد. اما وقتی ببر ظاهر میشود، به شدت ترس و وحشت ایجاد میکند. این نشان میدهد که در زمانهایی که خوشحالی و آرامش وجود دارد، ناگهان خطر و بلای بزرگی نیز ممکن است سر برسد.
اگرچه مهتر معطی و گرچه مهتر دانا
ز جودش کمترین سائل ز فضلش کمترین مولا
هوش مصنوعی: هرچند که بخشندهترین و داناترین فرد وجود دارد، حتی کمترین درخواستکننده هم از نیکی او بینصیب نمیماند و از فضل او بهرهمند میشود.
چو عالی همت او نیست هفتم چرخ را والا
چو کف کافی او نیست هفت اقلیم را پهنا
هوش مصنوعی: اگر همت او بلند نباشد، مانند این است که در هفتمین آسمان، کسی جایگاه والایی نداشته باشد. همچنین اگر او به اندازه کافی نباشد، مانند این است که هفت اقلیم به وسعت و گسترش نیاز داشته باشند.
بمردی صد هزاران تن بهمت یک تن تنها
برویش بنگر و بنگر که یزدانست بی همتا
هوش مصنوعی: به مردی با ویژگیهای برجسته و قدرتهای فراوان نگاه کن، حتی اگر به تنهایی و بدون حمایت دیگران ایستاده باشد. این قدرت و عظمت او نشاندهندهی یکتایی و بینظیری خداوند است.
ز ابر جود او پیدا شود ماننده دریا
ز تف تیغ او دریا شود ماننده بیدا
هوش مصنوعی: خداوند با نعمتهایش همانند دریا و با generosity و بخشندگیاش، چیزی در خورش ایجاد میکند که میتواند به اندازه دریا عظیم باشد. همچنین، از تأثیرات خاص او، مانند تندبادی که درختان را میلرزاند، میتوان به قدرت و تأثیر او بر موجودات اشاره کرد.
اگر او را دهد یزدان به یک روز این همه دنیا
ببخشد یکسر امروز و نباید یادش از فردا
هوش مصنوعی: اگر خداوند در یک روز به او عطا کند، همهی دنیا را به طور کامل به او میبخشد و آنگاه نباید نگران و یادآور فردا باشد.
ایا شاهی کجا هرگز نگردد بر زبانت لا
تو مولائی بهر شاهی و شاهان دگر مولا
هوش مصنوعی: آیا در دنیا پادشاهی وجود دارد که هرگز بر زبانت نیفتد؟ تو سرور هستی برای پادشاهان و دیگر شاهان نیز تحت فرمان تو هستند.
کسی را کو هنر بسیار و دل پاک و منش والا
محال روزگار آید بر او پیدا کند همتا
هوش مصنوعی: کسی که هنری عالی و دلی پاک و خلق و خویی بلند دارد، در زمانهای پر از سختیها و چالشها، به راحتی به چشم میآید و همتای او پیدا نمیشود.
ولیکن صبر مردان را یکی کیش است بی همتا
بیابد آرزوی دل بصبر آزاده در دنیا
هوش مصنوعی: اما صبر مردان به یک روش خاص و منحصر به فرد است و در این دنیا، آرزوی دل را با صبر آزادگان به دست میآورند.
می حمرا بشادی خور و زو کن روی را حمرا
که صفرای رخ من بس نباید روی تو صفرا
هوش مصنوعی: بیا تا به شادمانی بنوشیم و چهرهات را از رنگ زرد برهانیم، زیرا رنگ رخسار من دیگر نباید زردی را تحمل کند.
مبین اندیشه امروز و بنگر شادی فردا
که رنج است اول شادی و خار است اول خرما
هوش مصنوعی: امروز را با دقت بررسی کن و به خوشیهای آینده توجه داشته باش. شروع هر شادی و خوشی ممکن است با سختی و مشقت همراه باشد، همانطور که اولین مرحله رشد خرما، خارها و زحمات فراوانی دارد.
الا تا قصه دارا و اسکندر کند دانا
تو باشی همچو اسکندر معادی باد چون دارا
هوش مصنوعی: بیدار باش و داستان دارا و اسکندر را بشنو. تو نیز میتوانی مانند اسکندر در بلندی و عظمت بایستی و همچون دارا دارای صفات نیکو شوی.