شمارهٔ ۶ - کوی وفا
عزیزا هیچ میدانی چهها با جان ما کردی
هر آن جوری که کردی ز ابتدا تا انتها کردی
تو را گر نیست در خاطر بگویم تا چهها کردی
از آن روزی که با آشوب عشقم آشنا کردی
نه بر زخمم نمک سودی نه بر دردم دوا کردی
نه ره نظّارهام را با جمال با صفا دادی
نه گوشم را کلامی ز آن لب دیرآشنا دادی
نه زنجیری به دستم ز آن سر زلف دوتا دادی
نه پا را رخصت سیر سر کوی وفا دادی
نه لب را آشنای جرأت عرض دعا کردی
نه محتاج عجم یک جو نه ممنون عرب بودم
نه غمگین یک زمان در فکر دیبا و قصب بودم
نه لبشیرین به نوش شکّر و شهد طرب بودم
نه من در کنج عزلت فارغ از قید طلب بودم
مرا دلدادهای وحشی غزالی بیوفا کردی
جنون ما ز کوی و شهر بر صحرا کشید آخر
هر آن داغی که بر دل بود بر رسوا کشید آخر
میان ما و مجنون عشق بر دعوا کشید آخر
شکیب از ما رمید و عقل از ما پا کشید آخر
نکردی تو میانِ ما و یاران فتنهها ؟ کردی
هر آن گاهی که از تمکین به سوی من نگه کردی
نگه کردی و روزم را چو چشم خود سیه کردی
ز هجران کشتیم ای بی وفا آخر تبه کردی
جفا را بر فلک بردی وفا را خاک ره کردی
بیا انصاف پیش آور بگو اینها چرا کردی
تو مست حسن بودی از وفا کردیم بیدارت
سگ کوی تو بودیم از صدا کردیم بیدارت
ز خود چون بیخبر بودی تو ما کردیم بیدارت
ز خواب اختلاط غیر تا کردیم بیدارت
ز ما آموختی این شیوه و در کار ما کردی
ز رخسارت حیا دیدم حیا دیدم حیا دیدم
من از چشمت بلا دیدم بلا دیدم بلا دیدم
ز دستت بس جفا دیدم جفا دیدم جفا دیدم
نمیگویم چهها دیدم چهها دیدم چهها دیدم
تو میدانی چهها کردی چهها کردی چهها کردی
در این گلشن عجایب نونهالی داشتی صالح
سرِ راهَت ، عجب وحشی غزالی داشتی صالح
تو چون قصاب ما فکر محالی داشتی صالح
به بزمش با رفیقان طرفه حالی داشتی «صالح»
خموشی پیشه ورزیدی ولی فریادها کردی
شمارهٔ ۵ - آتش طور: رخت در جانگدازی آتش طور است پنداریشمارهٔ ۷ - دامان رقیب: باز چون سرو قد افراختهای یعنی چه
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: سعید محمدی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عزیزا هیچ میدانی چهها با جان ما کردی
هر آن جوری که کردی ز ابتدا تا انتها کردی
هوش مصنوعی: عزیزم، آیا میدانی که چه کارهایی با دل ما کردی؟ هرطور که بودی، از همان ابتدا تا اینجا، همه را انجام دادی.
تو را گر نیست در خاطر بگویم تا چهها کردی
از آن روزی که با آشوب عشقم آشنا کردی
هوش مصنوعی: اگر تو در خاطر من نیستی، بگویم که چه کارهایی کردی از زمانی که با عشق و هیجان آشنا شدم.
نه بر زخمم نمک سودی نه بر دردم دوا کردی
هوش مصنوعی: نه بر زخم من هیچ نمکی نپاشیدی و نه برای دردم هیچ درمانی پیدا کردی.
نه ره نظّارهام را با جمال با صفا دادی
نه گوشم را کلامی ز آن لب دیرآشنا دادی
هوش مصنوعی: نه راهی برای تماشا از زیبایی دلنواز تو به من دادی و نه گوشم را با سخنی از آن لب آشنا پر کردی.
نه زنجیری به دستم ز آن سر زلف دوتا دادی
نه پا را رخصت سیر سر کوی وفا دادی
هوش مصنوعی: نه دستی به زنجیر کردهای و نه اجازه دادهای که پا در کوچه وفا بگذارم.
نه لب را آشنای جرأت عرض دعا کردی
هوش مصنوعی: شما به گونهای صحبت نمیکنید که بتوانید با جرأت درخواست خود را بیان کنید.
نه محتاج عجم یک جو نه ممنون عرب بودم
نه غمگین یک زمان در فکر دیبا و قصب بودم
هوش مصنوعی: نه به پول و ثروت عجم نیاز داشتم و نه از عرب ها تشکر میکردم. نه در گذشته غمگین بودم و نه در فکر پارچههای گرانقیمت و کشاورزی.
نه لبشیرین به نوش شکّر و شهد طرب بودم
نه من در کنج عزلت فارغ از قید طلب بودم
هوش مصنوعی: نه من به لطافت و شیرینی نوشیدنیها دلبسته بودم، نه در گوشهنشینی از جستجو و آرزوهای خود رها بودم.
مرا دلدادهای وحشی غزالی بیوفا کردی
هوش مصنوعی: مرا عاشقی سرکش و بیوفا به دام انداخته است.
جنون ما ز کوی و شهر بر صحرا کشید آخر
هر آن داغی که بر دل بود بر رسوا کشید آخر
هوش مصنوعی: دیوانگی ما از شهر و کوچه به بیابان کشیده شد و در نهایت، هر زخمی که بر دل داشتیم، به رسوایی تبدیل شد.
میان ما و مجنون عشق بر دعوا کشید آخر
شکیب از ما رمید و عقل از ما پا کشید آخر
هوش مصنوعی: عشق میان ما و مجنون موجب اختلاف و درگیری شد. در نهایت، صبر و شکیبایی ما از بین رفت و عقل و خرد ما نیز ما را ترک کرد.
نکردی تو میانِ ما و یاران فتنهها ؟ کردی
هوش مصنوعی: آیا تو در بین ما و دوستانمان فتنه و مشکل به وجود نیاوردی؟
هر آن گاهی که از تمکین به سوی من نگه کردی
نگه کردی و روزم را چو چشم خود سیه کردی
هوش مصنوعی: هر بار که به من توجه نشان دادی، روز مرا مانند چشمان خودت تاریک کردی.
ز هجران کشتیم ای بی وفا آخر تبه کردی
جفا را بر فلک بردی وفا را خاک ره کردی
هوش مصنوعی: به خاطر جدایی و دوری تو، ای بی وفا، ما به زحمت به زندگیمان ادامه دادیم. در نهایت، تو با بیوفاییات وفا را به آسمان بردی و آن را به خاک پای خود انداختی.
بیا انصاف پیش آور بگو اینها چرا کردی
هوش مصنوعی: بیا با انصاف صحبت کنیم، بگو چرا این کارها را انجام دادی؟
تو مست حسن بودی از وفا کردیم بیدارت
سگ کوی تو بودیم از صدا کردیم بیدارت
هوش مصنوعی: تو با زیباییات ما را مسحور کردی و ما از روی وفاداری برای بیدار کردنت تلاش کردیم. ما با صدای تو بیدار شده و به سمت تو آمدیم.
ز خود چون بیخبر بودی تو ما کردیم بیدارت
ز خواب اختلاط غیر تا کردیم بیدارت
هوش مصنوعی: چون تو از خود بیخبر بودی، ما تو را از خواب غفلت بیدار کردیم و این کار را با دخالت دیگران انجام دادیم تا تو آگاه شوی.
ز ما آموختی این شیوه و در کار ما کردی
هوش مصنوعی: تو از ما یاد گرفتی این روش را و در کارهای ما تأثیر گذاشتی.
ز رخسارت حیا دیدم حیا دیدم حیا دیدم
من از چشمت بلا دیدم بلا دیدم بلا دیدم
هوش مصنوعی: از چهرهات حیا و عفت را مشاهده کردم و از چشمانت درد و مشکل را دیدم.
ز دستت بس جفا دیدم جفا دیدم جفا دیدم
نمیگویم چهها دیدم چهها دیدم چهها دیدم
هوش مصنوعی: از تو سختیها و آزردگیهای زیادی را تحمل کردم و نمیتوانم بگویم که چه مشکلاتی را گذراندم.
تو میدانی چهها کردی چهها کردی چهها کردی
هوش مصنوعی: تو میدانی که چه کارهایی انجام دادی، چه کارهایی که کردی.
در این گلشن عجایب نونهالی داشتی صالح
سرِ راهَت ، عجب وحشی غزالی داشتی صالح
هوش مصنوعی: در این باغ پر از شگفتیها، تو یک جوان معصوم و نیکو داشتید که در راه تو بود. چه عجیب است که همان جوان به شکل یک غزال وحشی درآمده است!
تو چون قصاب ما فکر محالی داشتی صالح
به بزمش با رفیقان طرفه حالی داشتی «صالح»
هوش مصنوعی: تو مانند قصابی، با افکار غیرممکنی که داشتی، در محفل صالح با دوستانت لحظات جالبی را سپری کردی.
خموشی پیشه ورزیدی ولی فریادها کردی
هوش مصنوعی: تو در سکوت زندگی میکنی، اما در درون خود فریادهایی داری.
حاشیه ها
1403/01/28 21:03
سیدمحمد جهانشاهی
نکردی تو میانِ ما و یاران فتنهها ؟ کردی
1403/01/28 21:03
سیدمحمد جهانشاهی
سرِ راهَت ، عجب وحشی غزالی داشتی صالح