گنجور

شمارهٔ ۳ - تغافل

بت من به حسن و خوبی به خدا که تا نداری
به دلی نظر نکردم که در او تو جا نداری
ز تو چون کنم که یک جو غم بینوا نداری
به چه دل دهم تسلی که سری به ما نداری
به تو با چه رو بگویم که چرا وفا نداری
سر فتنه چون گشاید ز پس نقاب چشمت
به یکی کرشمه سازد دو جهان خراب چشمت
چو به قصد عاشق آید به سر عتاب چشمت
چو شوم ز دور پیدا زره حجاب چشمت
زده بر در تغافل تو مگر حیا نداری
گهیم به خون نشاندی ز ره ستیزه رنگی
گهیم هلاک کردی ز مصیبت دورنگی
ننموده رخ ربودی دل ما به تیزچنگی
به من شکسته‌خاطر چه نکردی ای فرنگی
تو به ما بگو که شرمی مگر از خدا نداری
همه پای و سر زبانی ز حکایت نهانی
ز کلام درفشانی و ز ناز سرگرانی
به روش سبک عنانی و به رمز نکته‌دانی
ز نگاه جان‌ستانی به طریق مهربانی
همه چیز داری اما نظری به ما نداری
ز لب و بیاض گردن همه شیشه و پیاله
زد و چشم و سیب غبغب مزه با می دوساله
ز خط عرق‌فشانت به بنفشه ریخت ژاله
به چمن سرای عشق از گل سرخ تا به لاله
همه رنگ داری اما گل مدّعا نداری
به میان خوب‌رویان چو تو کج‌کلاه حسنی
زده صف ز خیل مژگان سروسر سپاه حسنی
بنمای رخ به عاشق که در اوج ماه حسنی
بشنو هر آنچه گفتم چو تو پادشاه حسنی
نظری چرا ز احسان به من گدا نداری
صنما دو تیغ ابرو ز چه آب داده بودی
دگر از برای قتلم چه خطاب داده بودی
سخن مرا جوابش شکراب داده بودی
نشنیده حرف قصاب و جواب داده بودی
تو که مدتی است اصلا خبری ز ما نداری

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: سعید محمدی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بت من به حسن و خوبی به خدا که تا نداری
به دلی نظر نکردم که در او تو جا نداری
هوش مصنوعی: محبوب من، به خدا قسم، تا زمانی که تو را نداشته‌ام، هرگز به دلی نگاه نکرده‌ام که در آن تو نباشی.
ز تو چون کنم که یک جو غم بینوا نداری
به چه دل دهم تسلی که سری به ما نداری
هوش مصنوعی: چطور می‌توانم از تو درخواست کنم، در حالی که خودت حقیر و در رنجی؟ با چه دلی می‌توانم به تو آرامش دهم، وقتی که خودت ما را فراموش کرده‌ای؟
به تو با چه رو بگویم که چرا وفا نداری
هوش مصنوعی: چگونه به تو بگویم که چرا به وعده‌هایت عمل نمی‌کنی؟
سر فتنه چون گشاید ز پس نقاب چشمت
به یکی کرشمه سازد دو جهان خراب چشمت
هوش مصنوعی: وقتی که فتنه‌ای آغاز می‌شود و چهره‌ات از پس نقاب نمایان می‌گردد، با یک حرکت ساده از چشمت، دو جهان را درهم می‌ریزی.
چو به قصد عاشق آید به سر عتاب چشمت
چو شوم ز دور پیدا زره حجاب چشمت
هوش مصنوعی: وقتی که محبت و عشق تو به سراغم می‌آید، اثر نگاه تو به گونه‌ای است که حتی از دور هم حس می‌کنم، چشمانت مانند زره‌ای مانع می‌شود و نمی‌گذارند به خوبی تو را ببینم.
زده بر در تغافل تو مگر حیا نداری
هوش مصنوعی: شاید به در گیریم که تو از حیا بی‌خبر هستی.
گهیم به خون نشاندی ز ره ستیزه رنگی
گهیم هلاک کردی ز مصیبت دورنگی
هوش مصنوعی: گاهی به خاطر دشمنی، به کام من رنگ خون نشاندی و گاهی به خاطر مشکلات و ناملایمات، مرا به هلاکت رساندی.
ننموده رخ ربودی دل ما به تیزچنگی
به من شکسته‌خاطر چه نکردی ای فرنگی
هوش مصنوعی: با نگاهی خود، دل ما را ربودی و با دست‌های تیز و تند خود، آن را شکستی. ای زیبای غربی، چه کارکردی با دل شکسته‌ام؟
تو به ما بگو که شرمی مگر از خدا نداری
هوش مصنوعی: از تو انتظار داریم که اگر خجالت می‌کشی، حداقل از خدا خجالت بکش.
همه پای و سر زبانی ز حکایت نهانی
ز کلام درفشانی و ز ناز سرگرانی
هوش مصنوعی: همه چیز از پای و سر تا زبان درباره حکایتی پنهانی است که از سخنوری و ناز و فریب سخن می‌گوید.
به روش سبک عنانی و به رمز نکته‌دانی
ز نگاه جان‌ستانی به طریق مهربانی
هوش مصنوعی: به شیوه‌ای نرم و لطیف، با درکی عمیق و با نگاهی که جان را می‌ستاند، به راهی مهربانانه قدم بگذارید.
همه چیز داری اما نظری به ما نداری
هوش مصنوعی: شما همه چیز را دارید، اما به ما توجهی نمی‌کنید.
ز لب و بیاض گردن همه شیشه و پیاله
زد و چشم و سیب غبغب مزه با می دوساله
هوش مصنوعی: از لب و سفیدی گردن، همه چیز شیشه‌ای و شفاف به نظر می‌آید. چشم و سیب و غبغب، طعمی شبیه به شراب دوساله دارد.
ز خط عرق‌فشانت به بنفشه ریخت ژاله
به چمن سرای عشق از گل سرخ تا به لاله
هوش مصنوعی: از قطرات عرق تو بوی خوشی برخاسته که به گل‌های بنفشه می‌افزاید. در باغ عشق، از گل‌های سرخ تا لاله‌ها همه تحت تأثیر این بوی دلپذیر قرار دارند.
همه رنگ داری اما گل مدّعا نداری
هوش مصنوعی: تو همه‌ی رنگ‌ها را داری، اما از زیبایی واقعی چیزی نداری.
به میان خوب‌رویان چو تو کج‌کلاه حسنی
زده صف ز خیل مژگان سروسر سپاه حسنی
هوش مصنوعی: زیبایانی مانند تو که به صورت کج‌کلاه آمده‌اند، در میان خیل مژگان، صفی از زیبایی به پا کرده‌اند.
بنمای رخ به عاشق که در اوج ماه حسنی
بشنو هر آنچه گفتم چو تو پادشاه حسنی
هوش مصنوعی: به محبوب خود نشان بده که عاشق تو هستم و در زیبایی تو هم‌چون ماه در اوج خود به سر می‌برم. به همه شنیده‌هایم گوش بده، زیرا تو در نظر من بهترین و زیباترین هستی.
نظری چرا ز احسان به من گدا نداری
هوش مصنوعی: چرا به من، که گدای عشق توام، لطف و محبتی نمی‌کنی؟
صنما دو تیغ ابرو ز چه آب داده بودی
دگر از برای قتلم چه خطاب داده بودی
هوش مصنوعی: عزیزم، با آن ابروهای زیبا چه آبی به آن‌ها داده بودی که حالا به خاطر کشته شدنم به من چه می‌گویی؟
سخن مرا جوابش شکراب داده بودی
نشنیده حرف قصاب و جواب داده بودی
هوش مصنوعی: در پاسخ به صحبت‌های من، چیزی شیرین و دلپذیر گفتی، در حالی که حرف‌های قصاب را نادیده گرفته بودی و به او پاسخ داده بودی.
تو که مدتی است اصلا خبری ز ما نداری
هوش مصنوعی: تو که مدتی است هیچ حرفی از ما نمی‌زنی و بی‌خبری از حال ما داری.