گنجور

شمارهٔ ۹

ز سنبل بند بر دل می‌گذارد موی این صحرا
دماغ گل پریشان می‌شود از بوی این صحرا
کدامین شکرین لب کرد بارانداز این وادی
که می‌جوشد به جای آب شیر از جوی این صحرا
به هر سو می‌کند تا چشم کار افتاده فرش گل
چو شبنم می‌توان مالید رو بر روی این صحرا
گلستان را به بلبل بخش و شیرین را به خسرو ده
برو دنبال مجنون گیر و رو کن سوی این صحرا
ز بس مانده است باز از هر طرف چشم تماشایی
به جای سبزه مژگان می‌چرد آهوی این صحرا
جنون را پیشه کن قصاب و غم را تیشه بر پا زن
که عشرت می‌توانی کرد در پهلوی این صحرا

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سعید محمدی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز سنبل بند بر دل می‌گذارد موی این صحرا
دماغ گل پریشان می‌شود از بوی این صحرا
هوش مصنوعی: موی سنبل بر دل چیره می‌شود و عطر این دشت باعث سرگیجه گل می‌شود.
کدامین شکرین لب کرد بارانداز این وادی
که می‌جوشد به جای آب شیر از جوی این صحرا
هوش مصنوعی: کدامین لب‌های شیرین است که در این منطقه، به جای آب، شیر در جوی‌های این صحرا جریان دارد؟
به هر سو می‌کند تا چشم کار افتاده فرش گل
چو شبنم می‌توان مالید رو بر روی این صحرا
هوش مصنوعی: به هر طرف که نگاه کنی، فرش زیبای گل‌ها بر زمین مانند شبنم می‌درخشد و می‌توانی با چهره‌ات بر این دشت زیبا تماس بگیری.
گلستان را به بلبل بخش و شیرین را به خسرو ده
برو دنبال مجنون گیر و رو کن سوی این صحرا
هوش مصنوعی: به گلستان برو و آنجا را به بلبل بسپار، و شیرین را به خسرو بده. حالا به دنبال مجنون بگرد و به این دشت برو.
ز بس مانده است باز از هر طرف چشم تماشایی
به جای سبزه مژگان می‌چرد آهوی این صحرا
هوش مصنوعی: چشم‌ها به شدت خسته و بی‌حوصلگی از تماشای اطراف شده‌اند و به جای زیبایی‌های طبیعی، فقط آهوهایی را می‌بینند که در این دشت می‌چرخند.
جنون را پیشه کن قصاب و غم را تیشه بر پا زن
که عشرت می‌توانی کرد در پهلوی این صحرا
هوش مصنوعی: دیوانگی را مثل یک قصاب برگزین و غم را همچون یک تیشه در دست بگیر؛ زیرا می‌توانی از لذت‌های زندگی در کنار این بیابان بهره‌مند شوی.