شمارهٔ ۸
ز جوش عاشقان گرم است بزم آن شاه خوبان را
که میباشد نمودی با رعیت پادشاهان را
ز ابروی تو زخم کاریی دارم به قصد من
مده دیگر به زهر چشم آب آن تیر مژگان را
ز هم بگشای لب وز لطف حرفی گوی با عاشق
توان زد تا به کی بر درج گوهر قفل مرجان را
کسی قدر سخنهای تو را چون من نمیداند
کجا هرکس شناسد قدر گوهرهای غلتان را
به زنّار سر زلف تو قائم کردهام ایمان
مفرما هجر از این بیشم مکش کافر مسلمان را
می زهد ریا قصاب تا کی میتوان خوردن
به جام صبح گاهی یاد میکن میپرستان را
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سعید محمدی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز جوش عاشقان گرم است بزم آن شاه خوبان را
که میباشد نمودی با رعیت پادشاهان را
هوش مصنوعی: محفل عشق و شادمانی عاشقان به خاطر وجود آن شاه خوبان همیشه در حال جوش و خروش است، چرا که او با رعیت و عوام مانند پادشاهان رفتار میکند و در کنار آنهاست.
ز ابروی تو زخم کاریی دارم به قصد من
مده دیگر به زهر چشم آب آن تیر مژگان را
هوش مصنوعی: از ابرویت زخمی دارم که به خاطر آن، دیگر دلم را نشکان، زیرا زهر چشمانت مانند تیری است که از مژگانت پریده است.
ز هم بگشای لب وز لطف حرفی گوی با عاشق
توان زد تا به کی بر درج گوهر قفل مرجان را
هوش مصنوعی: از یکدیگر فاصله بگیرید و با لطف و مهربانی صحبت کنید. چون عاشق میتواند برای مدتی دلخوش باشد، اما چه وقت میخواهید در مورد زیبایی و ارزشهایی که مانند مرجان در قفلی بسته شدهاند، سخن بگویید؟
کسی قدر سخنهای تو را چون من نمیداند
کجا هرکس شناسد قدر گوهرهای غلتان را
هوش مصنوعی: هیچکس به اندازه من ارزش کلمات تو را نمیشناسد، همانطور که هر کسی نمیتواند ارزش جواهرهای در حال چرخش را درک کند.
به زنّار سر زلف تو قائم کردهام ایمان
مفرما هجر از این بیشم مکش کافر مسلمان را
هوش مصنوعی: من به دینی که با موهای زیبای تو در دل دارم، ایمان بیاور. دوری و جدایی از تو را بیشتر از این تحمل نکن، زیرا که این جدایی جانم را میآزارد.
می زهد ریا قصاب تا کی میتوان خوردن
به جام صبح گاهی یاد میکن میپرستان را
هوش مصنوعی: قصاب، به خاطر نیرنگ و فریب، میزند. تا چه زمانی میتوان از شراب صبحگاهی نوشید و به یاد دلبستگان و عاشقان، دل خوش کرد؟