شمارهٔ ۷۳
آتشینخو دلبری دارم که عالم زار اوست
سرو، خاکسترنشین از جلوه رفتار اوست
شام عاشق مجمر گیسوی عنبربار اوست
صبح صادق غنچه نشکفته گلزار اوست
نیستم آگه ز سوز لاله در این گلستان
اینقدر دانم که داغ از شعله دیدار اوست
یک عزیز است آنکه بهر بیع نقد جان به کف
هرکجا یوسفنژادی هست در بازار اوست
تر نمیسازد ز بحر زندگانی کام را
هرکه در این برّ چو مجنون تشنه دیدار اوست
نسخه حاجت به کف نالان در این دارالشفا
صد فلاطون خفته در هر گوشهای بیمار اوست
وصل او باشد حیات و هجر او باشد مَمات
گاه جان دادن، زمانی جان گرفتن کار اوست
ز آفتاب گرم فردای قیامت فارغ است
هرکه چون قصاب زیر سایه دیوار اوست
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سعید محمدی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آتشینخو دلبری دارم که عالم زار اوست
سرو، خاکسترنشین از جلوه رفتار اوست
هوش مصنوعی: محبوبی دارم که زیباییاش باعث شده همه بر او غمگین باشند؛ قدش همچون سرو است و من از تاثیر رفتار او مثل خاکستر در آمدهام.
شام عاشق مجمر گیسوی عنبربار اوست
صبح صادق غنچه نشکفته گلزار اوست
هوش مصنوعی: در شب، موهای خوشبو و زیبا او شبیه یک مشعل میدرخشد و در صبح زود، غنچههایی که هنوز باز نشدهاند، نماد زیبایی باغ او هستند.
نیستم آگه ز سوز لاله در این گلستان
اینقدر دانم که داغ از شعله دیدار اوست
هوش مصنوعی: من از درد و سوز لاله در این گلستان بیخبرم، اما به این اندازه میدانم که این داغ ناشی از آتش دیدار اوست.
یک عزیز است آنکه بهر بیع نقد جان به کف
هرکجا یوسفنژادی هست در بازار اوست
هوش مصنوعی: یک شخص ارزشمند وجود دارد که برای خرید و فروش، جانش را در دست دارد. هر کجا یوسفنژادی باشد، او در آن بازار حاضر است.
تر نمیسازد ز بحر زندگانی کام را
هرکه در این برّ چو مجنون تشنه دیدار اوست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هر کس در این دنیای زندگی، مانند مجنونی که به دیدار معشوقش تشنه است، تنها به آرزوها و خواستههای خود میپردازد و نمیتواند از شیرینی و لذتهای زندگی بهرهمند شود. در واقع، افرادی که به شدت در پی عشق و دیدار محبوب خود هستند، نمیتوانند از زیباییهای زندگی واقعی لذت ببرند.
نسخه حاجت به کف نالان در این دارالشفا
صد فلاطون خفته در هر گوشهای بیمار اوست
هوش مصنوعی: در این درمانگاه، افرادی که به کمک نیاز دارند، در حال درخواست کمک هستند و حتی دانشمندان بزرگ مانند فلاطون نیز در گوشههای این مکان به حالت بیماری به سر میبرند.
وصل او باشد حیات و هجر او باشد مَمات
گاه جان دادن، زمانی جان گرفتن کار اوست
هوش مصنوعی: وصل او به معنای زندگی و پیوستگی با اوست و جدایی از او به مرگ و فنا میانجامد. گاه ممکن است در اثر عشق به او جان بدهیم و گاه از او جان بگیریم و حیات واقعیمان را از او بگیریم.
ز آفتاب گرم فردای قیامت فارغ است
هرکه چون قصاب زیر سایه دیوار اوست
هوش مصنوعی: هرکسی که مانند قصاب در سایه دیوار ایستاده باشد، از گرمای آفتاب فردای قیامت بینیاز است.

قصاب کاشانی