شمارهٔ ۷۲
بر سر تو را چو طره کاکل شکسته است
گویی که سنبلی به سر گل شکسته است
بنشسته است ز آب عرق بر رخ گل آب
یا آنکه شیشه دل بلبل شکسته است
زلف است سرنگون ز رخت یا ز نازکی
بر روی لاله ساقه سنبل شکسته است
این قطرهها که میچکد از برگ شبنم است
یا گل پیاله بر سر بلبل شکسته است
افتاده راه قافلهٔ اشگم از نظر
از جوش آب چشمه این پل شکسته است
محتاج دیگری نبود یک کناره نان
هر کس ز خوان صاحب دلدل شکسته است
قصاب آمده است ز کاشان برون ز خاک
سنگی که نرخ گوهر آمل شکسته است
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سعید محمدی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بر سر تو را چو طره کاکل شکسته است
گویی که سنبلی به سر گل شکسته است
هوش مصنوعی: موهای تو مانند یک دسته گل شکسته میماند، گویی که زیبایی گلها را تحت تأثیر قرار داده و ظاهری خاص به آن داده است.
بنشسته است ز آب عرق بر رخ گل آب
یا آنکه شیشه دل بلبل شکسته است
هوش مصنوعی: بر روی گل، قطرات عرق ناشی از آب نشسته است یا اینکه دل بلبل به خاطر غم شکستگی شیشهای شده است.
زلف است سرنگون ز رخت یا ز نازکی
بر روی لاله ساقه سنبل شکسته است
هوش مصنوعی: زلفهای زرافشانی که به آرامی آویزان شدهاند، یا به خاطر زیبایی چهرهات است، یا از نازکی و لطافت، که باعث میشود آن ساقه سنبل به حالتی شکسته درآید.
این قطرهها که میچکد از برگ شبنم است
یا گل پیاله بر سر بلبل شکسته است
هوش مصنوعی: این قطرههایی که از برگها میچکد، ممکن است شبنم باشد یا ممکن است گلهایی که بر سر بلبل قرار دارد، شکسته شده باشند.
افتاده راه قافلهٔ اشگم از نظر
از جوش آب چشمه این پل شکسته است
هوش مصنوعی: چشم من از دیدن قافلهٔ اشکهایم خالی است و به دلیل طغیانی که در آب چشمه وجود دارد، این پل قبلاً خراب شده است.
محتاج دیگری نبود یک کناره نان
هر کس ز خوان صاحب دلدل شکسته است
هوش مصنوعی: هیچکس به دیگری نیاز ندارد؛ هر کس به اندازه نیاز خود و بنا به داشتههایش از سفرهی دست صاحبش بهرهمند میشود، حتی اگر دلی شکسته داشته باشد.
قصاب آمده است ز کاشان برون ز خاک
سنگی که نرخ گوهر آمل شکسته است
هوش مصنوعی: قصاب از کاشان بیرون آمده و بر روی سنگی ایستاده که قیمت گوهر آمل در آن شکسته شده است.
حاشیه ها
1400/07/02 17:10
نصرت الله
مقصود از «گوهر آمل» در مصرع دومِ بیت هفتم، گمان میرود که طالب آملی، شاعر گرانقدر آن خطه باشد.

قصاب کاشانی