شمارهٔ ۷۱
منم که وصف تو آرایش بیان من است
حلاوت سخنت قوت زبان من است
سراغ منزلم از گلستان چه میپرسی
بلند شعله ز هرجا شد آشیان من است
شهید عشق تو جاوید زنده میماند
نسازم ار به فدای تو جان زیان من است
ز آتشی که مرا در دل است بعد وفات
چراغ روی مزار من استخوان من است
کند گر آب مثال من آب آینه را
غبار خاطر من جسم ناتوان من است
به درگه تو برآوردهام کف حاجات
که آستان عزیز تو آسمان من است
یکی است نور درون و برون من قصاب
چو شمع آنچه به دل هست در زبان من است
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سعید محمدی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
منم که وصف تو آرایش بیان من است
حلاوت سخنت قوت زبان من است
هوش مصنوعی: من کسی هستم که زیبایی و توصیف تو در کلام من جلوهگر است و شیرینی سخن تو قوت و نیرو بخش زبان من به شمار میآید.
سراغ منزلم از گلستان چه میپرسی
بلند شعله ز هرجا شد آشیان من است
هوش مصنوعی: از باغ گلستان نمیتوانی نشانی از خانهام بگیری، چرا که آتش به هر جا که برود، آنجا خانه من میشود.
شهید عشق تو جاوید زنده میماند
نسازم ار به فدای تو جان زیان من است
هوش مصنوعی: محبت و عشق تو باعث میشود که شهیدان همیشه زنده بمانند. اگر جانم را هم فدای تو کنم، این برای من ضرری ندارد.
ز آتشی که مرا در دل است بعد وفات
چراغ روی مزار من استخوان من است
هوش مصنوعی: از آتشی که در دل من به جا مانده و پس از مرگ من روشن است، چراغی بر قبر من نمایان است که نشاندهندهی استخوانهای من است.
کند گر آب مثال من آب آینه را
غبار خاطر من جسم ناتوان من است
هوش مصنوعی: اگر آب به مثابه من باشد، آینهاش را غبار گرفته است. در واقع، جسم من ناتوان و ضعیف است.
به درگه تو برآوردهام کف حاجات
که آستان عزیز تو آسمان من است
هوش مصنوعی: من به درگاه تو دست نیاز دراز کردهام، چرا که آستان تو برای من مانند آسمان است و بسیار ارزشمند است.
یکی است نور درون و برون من قصاب
چو شمع آنچه به دل هست در زبان من است
هوش مصنوعی: درون و بیرون من یک نور وجود دارد، مانند شمعی که روشن است. آنچه در دل دارم، در کلامم نمایان میشود.

قصاب کاشانی