گنجور

شمارهٔ ۷۰

آن کس که بار عشق به آهی کشیده است
باشد چنانچه کوه به کاهی کشیده است
چون صید زخم‌خورده من دل‌شکسته را
چشم تو بر زمین به نگاهی کشیده است
بهر شکست دل مژه‌ها بسته‌اند صف
یا پادشاه غمزه سپاهی کشیده است
از آفتاب عارضت آمد بریر زلف
دل خویش را به طرفه پناهی کشیده است
روی تو را گرفته خط سبز در میان
یا هاله گرد عارض ماهی کشیده است
قصاب دهر سفله تو را بهر پایمال
چون خار جاده بر سر راهی کشیده است

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سعید محمدی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن کس که بار عشق به آهی کشیده است
باشد چنانچه کوه به کاهی کشیده است
هوش مصنوعی: کسی که عشق را با درد و رنج تحمل کرده، به اندازه‌ای استوار و محکم است که مانند کوه می‌تواند بر کاهی تکیه کند.
چون صید زخم‌خورده من دل‌شکسته را
چشم تو بر زمین به نگاهی کشیده است
هوش مصنوعی: چشم تو مانند شکارچی‌ای است که زخم خورده، و نگاهت به دل شکسته‌ام افتاده و باعث شده که آن را به زمین بیندازد.
بهر شکست دل مژه‌ها بسته‌اند صف
یا پادشاه غمزه سپاهی کشیده است
هوش مصنوعی: به خاطر دل‌شکسته‌ام، مژه‌هایم را بسته‌ام. گویا پادشاه غمزه، لشکری از زیبایی‌ها فراهم کرده است.
از آفتاب عارضت آمد بریر زلف
دل خویش را به طرفه پناهی کشیده است
هوش مصنوعی: نور چهره‌ات همچون تابش آفتاب است و زلف‌های دل‌انگیزت به سرعت و زیبایی به سوی پناهگاهی می‌کشند.
روی تو را گرفته خط سبز در میان
یا هاله گرد عارض ماهی کشیده است
هوش مصنوعی: چهره‌ات را خط سبزی در وسط گرفته، یا هاله‌ای گرد همچون ماه بر چهره‌ات پدید آمده است.
قصاب دهر سفله تو را بهر پایمال
چون خار جاده بر سر راهی کشیده است
هوش مصنوعی: زمانه تو را همچون خارهای جاده، به خاطر بی‌احترامی و بی‌ارزشی زیر پایش گذاشته است.