شمارهٔ ۶۸
با تو همین یک سخنم آرزو است
گفتن و قربان شدنم آرزو است
پیش قد شمع تو پروانهوار
پر زدن و سوختنم آرزو است
وقت شد از دیده ببارم سرشگ
غوطه به دریا زدنم آرزو است
لالهصفت پنجه خونین ز غم
پیش تو بر سر زدنم آرزو است
قدّ و رخ و تن بنما در چمن
سرو و گل و یاسمنم آرزو است
کرد دلم عزم ز خود رفتنی
دور شدن زین وطنم آرزو است
نشئه دیگر می توحید راست
جرعه بدین می زدنم آرزو است
باش تو قصاب که گفته است فیض
حلقه آن در زدنم آرزو است
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سعید محمدی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
با تو همین یک سخنم آرزو است
گفتن و قربان شدنم آرزو است
هوش مصنوعی: من تنها یک آرزو دارم و آن این است که با تو صحبت کنم و همچنین آرزو دارم تا جانم را برای تو فدای کنم.
پیش قد شمع تو پروانهوار
پر زدن و سوختنم آرزو است
هوش مصنوعی: برای من آرزوست که مانند پروانهای دور شمع تو بچرخم و بسوزم.
وقت شد از دیده ببارم سرشگ
غوطه به دریا زدنم آرزو است
هوش مصنوعی: زمان آن فرا رسیده که با اشکهایم وداع کنم، آرزو دارم که در دریای احساس غوطهور شوم.
لالهصفت پنجه خونین ز غم
پیش تو بر سر زدنم آرزو است
هوش مصنوعی: آرزو دارم که مانند لالهای با دستانی خونین از درد و غم، نزد تو بیایم و خود را به نمایش بگذارم.
قدّ و رخ و تن بنما در چمن
سرو و گل و یاسمنم آرزو است
هوش مصنوعی: قد و قامت و زیباییات را در باغی که مملو از سرو، گل و یاسمن است، به من نشان بده؛ من آرزومند دیدن تو هستم.
کرد دلم عزم ز خود رفتنی
دور شدن زین وطنم آرزو است
هوش مصنوعی: دل من تصمیم گرفته که از خود دور شود و آرزو دارد که از این دیار برود.
نشئه دیگر می توحید راست
جرعه بدین می زدنم آرزو است
هوش مصنوعی: در حال نوشیدن جرعهای از می، به سرّی از یکتایی پی میبرم و آرزو دارم که به این حالت ادامه دهم.
باش تو قصاب که گفته است فیض
حلقه آن در زدنم آرزو است
هوش مصنوعی: تو مانند قصابی باش که گفتهاند، فیض و نعمت آن حلقه به یاد آوری من است.

قصاب کاشانی