گنجور

شمارهٔ ۶۰

ای خوش آن عالم که در وی راه پای غم نداشت
نقش‌ها برداشت اما صورت خاتم نداشت
حسن را چندین هزار آیینه پیش رخ نبود
عکس جان گر در تن نامحرم و محرم نداشت
بود کوتاه از گریبان روان دست اجل
چشم احیا هیچ‌کس از عیسی مریم نداشت
دست و تیغ غمزه بر قتل کسی بالا نرفت
زخم چشم راحت از هم‌خوابی مرهم نداشت
چید بزمی ساقی دوران که در گیتی نبود
ریخت بر خاک وجود آبی که جام‌جم نداشت
هر دلی را شد به قصد دوستی وصلی نصیب
این ترازو ذره‌ای در وزن بیش و کم نداشت
تا توانی پی به معنی برد، ظاهربین مباش
کانچه در خاطر سلیمان داشت در خاتم نداشت
جامه احرام را قصاب تر کردم ز اشک
داشت آن آبی که چشمم چشمه زمزم نداشت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سعید محمدی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای خوش آن عالم که در وی راه پای غم نداشت
نقش‌ها برداشت اما صورت خاتم نداشت
هوش مصنوعی: خوشا به حال آن دانشمندی که در دنیای خود غم و اندوهی ندارد، او توانسته است از ظاهر و شکل‌ها عبور کند، اما همچنان ویژگی‌های اصلی و مهم را درک نکرده است.
حسن را چندین هزار آیینه پیش رخ نبود
عکس جان گر در تن نامحرم و محرم نداشت
هوش مصنوعی: حسن و زیبایی را نمی‌توان در تعداد زیادی از آینه‌ها به خوبی مشاهده کرد، زیرا اگر روحی در بدن وجود نداشته باشد، حتی اگر کسی به زیبایی نزدیک باشد، باز هم آن زیبایی نمایان نخواهد شد.
بود کوتاه از گریبان روان دست اجل
چشم احیا هیچ‌کس از عیسی مریم نداشت
هوش مصنوعی: تأثیر مرگ بر زندگی انسان‌ها به قدری عمیق است که هیچ‌کس نمی‌تواند به اندازه عیسی و مریم، امید به حیات دوباره را در دل داشته باشد.
دست و تیغ غمزه بر قتل کسی بالا نرفت
زخم چشم راحت از هم‌خوابی مرهم نداشت
هوش مصنوعی: دست و تیغ زیبایی به طرف کشتن کسی بلند نشد، زیرا زخم چشم ناشی از راحتی با او، درمانی نداشت.
چید بزمی ساقی دوران که در گیتی نبود
ریخت بر خاک وجود آبی که جام‌جم نداشت
هوش مصنوعی: ساقی گردن‌فراز بزم را تدارک دید و نوشیدنی‌ای را تقدیم کرد که هیچ‌گاه در دنیا وجود نداشت. آن مایع را بر زمین ریخت، مایعی که شباهتی به جام کمی داشت.
هر دلی را شد به قصد دوستی وصلی نصیب
این ترازو ذره‌ای در وزن بیش و کم نداشت
هوش مصنوعی: هر دلی که به دنبال دوستی بود، به ارتباطی نیکو دست یافت و در این ترازوی عشق، هیچ چیزی کم و زیاد نبود.
تا توانی پی به معنی برد، ظاهربین مباش
کانچه در خاطر سلیمان داشت در خاتم نداشت
هوش مصنوعی: تا آنجا که می‌توانی به عمق مفهوم‌ها پی ببر، چون فقط به ظواهر اکتفا نکن. آنچه که در ذهن سلیمان بود، در ظاهر خاتم او نبود.
جامه احرام را قصاب تر کردم ز اشک
داشت آن آبی که چشمم چشمه زمزم نداشت
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از شدت اندوه و گریه‌اش سخن می‌گوید که به قدری عمیق و فراوان است که لباس احرامش را خیس کرده است. او به یاد می‌آورد که این اشک‌ها، آبی مانند چشمه زمزم ندارند و از غم و غصه‌اش نشأت می‌گیرند. به نوعی، شاعر احساس می‌کند که اشک‌هایش تنها نمادی از درد و شوقی عمیق هستند.