شمارهٔ ۴۸
چرخ از آن روزی که سرگردانی خود دیده است
راستی با دشمن و با دوست کین ورزیده است
پیش چشم اهل استغنا دو روزی بیش نیست
دستگاهی را که نه افلاک بر خود چیده است
سربلندیها در آواز سبکباری بود
نیست بیجا سرو اگر بر خویشتن بالیده است
تا به روز حشر در زندان اسیر بند باد
گردنی کز طوق فرمان تو سر پیچیده است
گر چکد از پنجه مژگان ز حسرت دور نیست
پیش رخسار تو دل چون موم آتش دیده است
خوار چون مینای خالی در نظرها میشود
هرکه در بزم محبت یکنفس خندیده است
در رهش قصاب بر هر جانبی کردم نگاه
بسملی دیدم که پا تا سر به خون غلتیده است
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سعید محمدی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چرخ از آن روزی که سرگردانی خود دیده است
راستی با دشمن و با دوست کین ورزیده است
هوش مصنوعی: از زمانی که گردونه زندگی به سرگردانی افتاده است، به راستی دشمنا و دوستان همواره در حال نبرد و کینهورزی بودهاند.
پیش چشم اهل استغنا دو روزی بیش نیست
دستگاهی را که نه افلاک بر خود چیده است
هوش مصنوعی: در نظر افرادی که بینیاز و مستقل هستند، مکانی که در آن زندگی میکنیم و هر چیزی که داریم، فقط به مدت دو روز ارزش دارد. این در حالی است که این دنیا نه از طرف ستارهها و کیهان بوجود آمده است.
سربلندیها در آواز سبکباری بود
نیست بیجا سرو اگر بر خویشتن بالیده است
هوش مصنوعی: افتخار و عزت در سبکی و سادگی وجود دارد. سرو اگر به خود میبالد، بیدلیل نیست.
تا به روز حشر در زندان اسیر بند باد
گردنی کز طوق فرمان تو سر پیچیده است
هوش مصنوعی: تا روز قیامت در زندان گرفتارم، مانند گردنی که به خاطر دستورات تو، طوق را دور خود پیچیده است.
گر چکد از پنجه مژگان ز حسرت دور نیست
پیش رخسار تو دل چون موم آتش دیده است
هوش مصنوعی: اگر اشکهای حسرت از چشمانم بریزد، دور از تو نیست؛ قلب من در برابر روی زیبایت همچون موم است که آتش را تجربه کرده است.
خوار چون مینای خالی در نظرها میشود
هرکه در بزم محبت یکنفس خندیده است
هوش مصنوعی: هر کسی که در مجالس محبت یک بار لبخند زده باشد، در نظر دیگران بیارزش و بیمقدار به نظر میرسد، مانند یک مینای خالی و بیاستفاده.
در رهش قصاب بر هر جانبی کردم نگاه
بسملی دیدم که پا تا سر به خون غلتیده است
هوش مصنوعی: در مسیر او، هر کجا که نگاه کردم، قصابی را دیدم که قربانیاش به شدت مجروح شده و از سر تا پا در خون غوطهور است.

قصاب کاشانی