گنجور

شمارهٔ ۴۷

خاک رخسارش که دل در پیچ و تاب انداخته است
صد چو من شوریده را در اضطراب انداخته است
هندوی آتش‌پرستی کافر عاشق‌کشی
کرده عریان خویش را بر آفتاب انداخته است
عارضش آورده از خط گرده‌ای بر روی کار
از نو آشوبی به دل‌های خراب انداخته است
خال لب را کاتب تقدیر در تحریر صنع
نقطه‌ای بر روی خط انتخاب انداخته است
از لب و دندان او کردم سؤال آهسته گفت
عقد مروارید ساقی در شراب انداخته است
نیست اصلا رحم در دل گلرخان دهر را
بی‌سبب قصاب خود را در عذاب انداخته است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سعید محمدی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خاک رخسارش که دل در پیچ و تاب انداخته است
صد چو من شوریده را در اضطراب انداخته است
هوش مصنوعی: خاک صورت او که دل را دچار عشق و هیجان کرده، صد عاشق دیوانه را در آشفتگی انداخته است.
هندوی آتش‌پرستی کافر عاشق‌کشی
کرده عریان خویش را بر آفتاب انداخته است
هوش مصنوعی: زنی هندو که به آیین آتش‌پرستی باور دارد، با چهره‌ای عاشقانه، دست به قتل زده و خود را به طور عریان در زیر آفتاب قرار داده است.
عارضش آورده از خط گرده‌ای بر روی کار
از نو آشوبی به دل‌های خراب انداخته است
هوش مصنوعی: او با خطی زیبا و دلنشین، از خود نشانی بر روی کاغذ گذاشته که این نشان، آشفتگی و دل‌نگرانی در دل‌های ویران ایجاد کرده است.
خال لب را کاتب تقدیر در تحریر صنع
نقطه‌ای بر روی خط انتخاب انداخته است
هوش مصنوعی: نقش خال لب به عنوان نمادی از سرنوشت و تقدیر، به‌گونه‌ای طراحی شده که نشان‌دهنده زیبایی و خاص بودن آن است. این نقطه روی خط زندگی، به‌طور خاص و با دقت انتخاب شده است.
از لب و دندان او کردم سؤال آهسته گفت
عقد مروارید ساقی در شراب انداخته است
هوش مصنوعی: با دقت و آرامش از او پرسیدم و او پاسخ داد که ساقی، رشته مروارید را در شراب افکنده است.
نیست اصلا رحم در دل گلرخان دهر را
بی‌سبب قصاب خود را در عذاب انداخته است
هوش مصنوعی: دل گلرخان، یعنی آن زیبای دل‌ربا، هیچ رحم و شفقتی ندارد و بی‌دلیل قصاب خود را در عذاب و سختی قرار داده است.