گنجور

شمارهٔ ۴۴

عالمی را سوختی از جلوه ای رعنا بس است
بردی از حد ناز ای بی‌رحم استغنا بس است
ز انتظار ضربت تیغ تو مردن تا به کی
چند ای قاتل کنی امروز را فردا بس است
دیگری را در میان زنّار ای بدخود مبند
چون مرا کردی در این بتخانه پابرجا بس است
دیگری را در گرفتاری شریک ما مکن
مدعا گر شهرت حسن است یک رسوا بس است
خنجر دیگر برای قتل من در کار نیست
تیغ ابروی تو بر جان من شیدا بس است
چشم بر خُم‌خانه گردون ندارم در خمار
بهر درد سر مرا دُرد تو در مینا بس است
بحر بی‌پایان ما را نیست امید کنار
دست و پا تا چند ای قصاب در دریا بس است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سعید محمدی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عالمی را سوختی از جلوه ای رعنا بس است
بردی از حد ناز ای بی‌رحم استغنا بس است
هوش مصنوعی: یک زیبایی دلربا از تو جان یک عالم را سوزاند، و این کافی است. تو از حد ناز و دلربایی گذشتی، ای بی‌رحم، این خود کافی است.
ز انتظار ضربت تیغ تو مردن تا به کی
چند ای قاتل کنی امروز را فردا بس است
هوش مصنوعی: چقدر باید منتظر بمانم تا زیر تیغ تو بمیرم؟ ای قاتل، دیگر امروز را به فردا نینداز.
دیگری را در میان زنّار ای بدخود مبند
چون مرا کردی در این بتخانه پابرجا بس است
هوش مصنوعی: به کسی که دارای روحیه‌ای بد و ناپسند است، نمی‌توان اعتماد کرد؛ چرا که همان‌طور که تو مرا در این معبد فلج کرده‌ای، نباید دیگری را نیز در موقعیتی مشابه قراردهی.
دیگری را در گرفتاری شریک ما مکن
مدعا گر شهرت حسن است یک رسوا بس است
هوش مصنوعی: دیگر را در مشکلات و سختی‌ها شریک نکن. اگر می‌خواهی به زیبایی خود شهرت داشته باشی، همین یک آدم رسوا برای تو کافی است.
خنجر دیگر برای قتل من در کار نیست
تیغ ابروی تو بر جان من شیدا بس است
هوش مصنوعی: خنجر دیگری برای کشتن من وجود ندارد، کافی است که ابروی تو به عنوان تیغی بر جان من تاثیر بگذارد.
چشم بر خُم‌خانه گردون ندارم در خمار
بهر درد سر مرا دُرد تو در مینا بس است
هوش مصنوعی: من به دنبال دوری از درد و غصه هستم و به همین دلیل چشم به دنیا و زنده‌گی نمی‌دوزم. تنها چیزی که برای تسکین دردهای من کافی است، شراب تو در آن ظرف زیبای میناست.
بحر بی‌پایان ما را نیست امید کنار
دست و پا تا چند ای قصاب در دریا بس است
هوش مصنوعی: ما در دریای بی‌پایانی شناوریم و امیدی به کناره‌ها و امنیت نداریم. ای قصاب، در این دریا بس است که به شدت با ما برخورد کنی.