شمارهٔ ۴۲
برده دل از من پریرویی نمیگویم که کیست
شوخ چشمی طفل بدخویی نمیگویم که کیست
داده از زهر آب، بی رحمی، فرنگی زادهای
بهر قتلم تیغ ابرویی نمیگویم که کیست
همچو خال گوشه چشمش دلم افتاده است
در قفای طرفه آهویی نمی گویم که کیست
تا به صبح امشب دماغم را پریشان کرده بود
عطر زلف عنبرین بویی نمیگویم که کیست
دارد آن سبز ملیح کافر بیدادگر
کنج لعلش خال هندویی نمیگویم که کیست
عاقبت قصاب قربان خواهدت کردن کسی
عید قربان در سر کویی نمیگویم که کیست
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سعید محمدی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
برده دل از من پریرویی نمیگویم که کیست
شوخ چشمی طفل بدخویی نمیگویم که کیست
هوش مصنوعی: دل من را یکی از زیبارویان برده است و نمیخواهم بگویم آن شخص کیست. همچنین، در مورد شوخ چشمی از یک کودک بدخلق هم نمیخواهم بگویم که او کیست.
داده از زهر آب، بی رحمی، فرنگی زادهای
بهر قتلم تیغ ابرویی نمیگویم که کیست
هوش مصنوعی: آب زهرآلودی به من دادهاند و بیرحم بودن را از فرنگیها آموختهاید، اما نمیخواهم بگویم این کینهورزی از که ناشی میشود.
همچو خال گوشه چشمش دلم افتاده است
در قفای طرفه آهویی نمی گویم که کیست
هوش مصنوعی: دل من همچون خال زیبای گوشه چشم او به او وابسته شده است. در پشت سرم، به زیبایی آهویی مینگرم و نمیدانم این زیبایی از آن کیست.
تا به صبح امشب دماغم را پریشان کرده بود
عطر زلف عنبرین بویی نمیگویم که کیست
هوش مصنوعی: تا صبح امشب، عطر دلانگیز زلفهای کسی باعث شده بود که ذهن و فکر من به هم بریزد. اما نمیگویم که این شخص کیست.
دارد آن سبز ملیح کافر بیدادگر
کنج لعلش خال هندویی نمیگویم که کیست
هوش مصنوعی: آن سبزه زیبا و لطیف، که به نوعی ظالم و بیرحم محسوب میشود، در گوشه داغ و قرمز خود، خالی به رنگ هندو دارد. من نمیگویم که او کیست.
عاقبت قصاب قربان خواهدت کردن کسی
عید قربان در سر کویی نمیگویم که کیست
هوش مصنوعی: در نهایت، قصاب تو را قربانی خواهد کرد. کسی که در روز عید قربانی در خیابان است، نمیگویم چه کسی است.