گنجور

شمارهٔ ۴۱

بس ‌که بر جانم ز مژگانت خدنگ افتاده است
وسعتی خواهم که بر دل کار تنگ افتاده است
تا تو با این آب و رنگ آهنگ گلشن کرده‌ای
گل ز شرم عارضت از آب و رنگ افتاده است
عطر سنبل بلبلان را گرم افغان کرده است
تار زلفت تا گلستان را به چنگ افتاده است
یک دل مجروح با چندین غم او چون کند
میهمان بسیار و ما را خانه تنگ افتاده است
کی توان زین بحر کام از هر صدف حاصل نمود
گوهر مقصود در کام نهنگ افتاده است
چون دل پرخونم از آسیب گردون نشکند
من که دائم شیشه‌ام در راه سنگ افتاده است
از غبار کینه پیدا نیست در دل عکس دوست
حیف کاین آیینه بی‌حاصل به زنگ افتاده است
تا قیامت زنده در گور است مانند نگین
هر که در دنیا به قید نام و ننگ افتاده است
کرد تا عزم رخش قصاب اثر از دل نشد
می‌توان دانست در قید فرنگ افتاده است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سعید محمدی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بس ‌که بر جانم ز مژگانت خدنگ افتاده است
وسعتی خواهم که بر دل کار تنگ افتاده است
هوش مصنوعی: چنان تأثیر عمیقی از نگاه‌های تو بر من نشسته است که به خاطر آن، به فضایی نیاز دارم که قلبم از احساسات پر شده و دیگر تنگی احساس نکند.
تا تو با این آب و رنگ آهنگ گلشن کرده‌ای
گل ز شرم عارضت از آب و رنگ افتاده است
هوش مصنوعی: شما با زیبایی و جذابیتی که دارید، به گلستان شادابی و سرزندگی دست یافته‌اید. به حدی که گل‌ها از شرم زیبایی صورت شما، رنگ و حالتشان را از دست داده‌اند.
عطر سنبل بلبلان را گرم افغان کرده است
تار زلفت تا گلستان را به چنگ افتاده است
هوش مصنوعی: عطر سنبل در میان بلبلان باعث شده که صدای آن‌ها بلند شود و با زیبایی‌های تار موی تو، به گلستان نزدیک‌تر شوند.
یک دل مجروح با چندین غم او چون کند
میهمان بسیار و ما را خانه تنگ افتاده است
هوش مصنوعی: دل زخمی من با غم‌های فراوان، چطور می‌تواند پذیرای میهمانان زیاد باشد؟ در حالی که خانه‌ام برای من بسیار تنگ شده است.
کی توان زین بحر کام از هر صدف حاصل نمود
گوهر مقصود در کام نهنگ افتاده است
هوش مصنوعی: کسی نمی‌تواند از این دریا به آسانی هر چیزی را که می‌خواهد از صدف‌ها به دست آورد؛ چون گوهر اصلی در دهان نهنگ گرفتار شده است.
چون دل پرخونم از آسیب گردون نشکند
من که دائم شیشه‌ام در راه سنگ افتاده است
هوش مصنوعی: دل من از درد و رنج زندگی سخت آزرده و شکسته است، اما با این حال، نمی‌شکنم. من مانند شیشه‌ای هستم که همیشه در مسیر سنگ‌ها قرار دارد و احتمال آسیب دیدن وجود دارد، اما همچنان ایستاده‌ام.
از غبار کینه پیدا نیست در دل عکس دوست
حیف کاین آیینه بی‌حاصل به زنگ افتاده است
هوش مصنوعی: دل انسان پر از کینه و دلسردی شده و به همین دلیل نمی‌تواند تصویر واقعی دوست را ببیند. افسوس که این تصویر، مانند آینه‌ای کثیف و بی‌فایده، تحت تأثیر زنگارها قرار گرفته است و نمی‌تواند زیبایی‌ها را نشان دهد.
تا قیامت زنده در گور است مانند نگین
هر که در دنیا به قید نام و ننگ افتاده است
هوش مصنوعی: تا روز قیامت در گور زنده خواهد بود مانند نگینی که در دنیا در چنگال شهرت و افتخارات قرار گرفته است.
کرد تا عزم رخش قصاب اثر از دل نشد
می‌توان دانست در قید فرنگ افتاده است
هوش مصنوعی: برای رسیدن به هدفش، تلاش زیادی کرد و از دلش احساساتی را کنار گذاشت. از این وضعیت می‌توان فهمید که او تحت تأثیر فرهنگ غربی قرار گرفته است.