شمارهٔ ۳۲
گر شود آن شوخ با من مهربان دارم عجب
گر کند از یک نگاهم قصد جان دارم عجب
آتشی کز عشق آن بدخو به جان دارم چو شمع
گر نسوزد مغزم اندر استخوان دارم عجب
از هدف دائم خدنگ صاف بیرون میرود
نگذرد گر تیر آه از آسمان دارم عجب
آنچه از داغ جدایی میکشم شب تا به صبح
گر به روز من نگرید کهکشان دارم عجب
غمزهاش با تیغ زهر آلود چون پیدا شود
میدهد قصاب اگر دل را امان دارم عجب
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سعید محمدی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر شود آن شوخ با من مهربان دارم عجب
گر کند از یک نگاهم قصد جان دارم عجب
هوش مصنوعی: اگر آن دلبر شیرینزبان با من مهربان شود، برایم عجیب است که از یک نگاه من، قصد جان کردن داشته باشد.
آتشی کز عشق آن بدخو به جان دارم چو شمع
گر نسوزد مغزم اندر استخوان دارم عجب
همچون شمع که در خود آتش دارد، من هم در جانم آتشی از جنس عشق آن معشوقهی بدخو را دارم. اگر آتش این عشق، مغز استخوانم را نسوزاند عجیب است.
از هدف دائم خدنگ صاف بیرون میرود
نگذرد گر تیر آه از آسمان دارم عجب
همانطور که تیر محکم پس از برخورد به هدف، آن را می شکافد و از آن سویش رد می شود، آهِ تیرگونهی من هم اگر آسمان را نشکافد و به بالا نرود عجیب است.
آنچه از داغ جدایی میکشم شب تا به صبح
گر به روز من نگرید کهکشان دارم عجب
اگر آسمان، به حال دردی که من بر اثر دوری یار شبانه روز میکشم گریه نکند، عجیب است.
غمزهاش با تیغ زهر آلود چون پیدا شود
میدهد قصاب اگر دل را امان دارم عجب
هوش مصنوعی: وقتی که نگاه فریبنده او مثل تیغی زهرآلود نمایان میشود، گویا دلاوری در کشتن دلها به کار میافتد و این واقعا شگفتانگیز است.