شمارهٔ ۲۱
چند روزی شد که حیرانم نمیدانم چرا
رفت بیرون از بدن جانم نمیدانم چرا
در شگفت استم که همچون صبح بیخود دمبهدم
چاک میگردد گریبانم نمیدانم چرا
گشتهام با آن که چون ماهی شناور در سرشک
در میان آب بریانم نمیدانم چرا
بدتر از این آن که چون شب شد نمیگردد دمی
آشنا مژگان به مژگانم نمیدانم چرا
وین از آن بدتر که در هر جا نشستم همچو شمع
تا سحر گریان و سوزانم نمیدانم چرا
نه همآوازی که گویم شرح دل نه همدمی
همچو نی هر لحظه نالانم نمیدانم چرا
گوسفند او منم قصاب در این انتظار
مینماید دیر قربانم نمیدانم چرا
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سعید محمدی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چند روزی شد که حیرانم نمیدانم چرا
رفت بیرون از بدن جانم نمیدانم چرا
هوش مصنوعی: مدتی است که دچار سردرگمی شدهام و نمیدانم چرا روح من از بدنم خارج شده و نمیدانم دلیل آن چیست.
در شگفت استم که همچون صبح بیخود دمبهدم
چاک میگردد گریبانم نمیدانم چرا
هوش مصنوعی: متعجبم که مانند صبح، هر لحظه در حال از هم گسیختن و بیتابی هستم، نمیفهمم دلیلش چیست.
گشتهام با آن که چون ماهی شناور در سرشک
در میان آب بریانم نمیدانم چرا
هوش مصنوعی: من در حالی غرق شدهام که مانند ماهیای در حال شنا در آب هستم و نمیدانم چرا اینقدر در ناراحتی و پریشانی غوطهور شدهام.
بدتر از این آن که چون شب شد نمیگردد دمی
آشنا مژگان به مژگانم نمیدانم چرا
هوش مصنوعی: بدترین حالت این است که وقتی شب فرا میرسد، هیچ لحظهای کناری از آشنایان نیستم و دلیل آن را نمیفهمم که چرا پلکهایم به هم نمیرسند.
وین از آن بدتر که در هر جا نشستم همچو شمع
تا سحر گریان و سوزانم نمیدانم چرا
هوش مصنوعی: این احساس برایم بسیار دردناک است که در هر جایی که نشستم، مانند شمعی در حال گريه و سوختن هستم تا سپیدهدم، و نمیدانم دلیل این حال و روز چیست.
نه همآوازی که گویم شرح دل نه همدمی
همچو نی هر لحظه نالانم نمیدانم چرا
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر از غم و تنهایی خود سخن میگوید. او احساس میکند که نه کسی هست که بتواند درد دلش را با او در میان بگذارد و نه کسی که همانند نی هر لحظه صدای نالهاش را بشنود. او نمیداند چرا اینطور احساس میکند و این حس غم و درد در درونش وجود دارد.
گوسفند او منم قصاب در این انتظار
مینماید دیر قربانم نمیدانم چرا
هوش مصنوعی: من مانند گوسفندی هستم که در انتظار قصاب است و نمیدانم چرا این انتظار طولانی شده است.