گنجور

شمارهٔ ۵

مرا که چشم تو از ناوک بلا بوزه
غریب و خسته و مهجور بی‌خطا بوزه
شنیده‌ام که: دوا درد را کند چاره
چه چاره، چون که من خسته را دوا بوزه؟
رقیب را چو سوال از وصال او کردم
بلا بوزه، من دل‌خسته را بلا بوزه؟
مگر که چشم تو سودای کافری دارد
که تُرک غمزه‌زن اولاد مصطفی بوزه
بگو که: بوز نما، تا به چند وعده دهی؟
امید نو زنم و نو وزین مرا بوزه
هزار جان به فدای تو قاسمی بر باد
بداد و درد تو او را به صد جفا بوزه

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا که چشم تو از ناوک بلا بوزه
غریب و خسته و مهجور بی‌خطا بوزه
هوش مصنوعی: چشم تو با تیرهای آزار، مرا غریب و خسته کرده و بی‌گناه تنها گذاشته است.
شنیده‌ام که: دوا درد را کند چاره
چه چاره، چون که من خسته را دوا بوزه؟
هوش مصنوعی: شنیده‌ام که دارو می‌تواند درد را درمان کند، اما چه درمانی که من خسته را درک کند؟
رقیب را چو سوال از وصال او کردم
بلا بوزه، من دل‌خسته را بلا بوزه؟
هوش مصنوعی: زمانی که از رقیب درباره‌ی وصال محبوبم پرسیدم، او به من پاسخ نداد و من هم که دلbroken هستم، از این بی‌جوابی رنجیدم.
مگر که چشم تو سودای کافری دارد
که تُرک غمزه‌زن اولاد مصطفی بوزه
هوش مصنوعی: آیا چشمان تو آرزویی دارند که با زیبایی خود، مانند جمال پیامبر (مصطفی) قلوب را تحت تاثیر قرار دهند؟
بگو که: بوز نما، تا به چند وعده دهی؟
امید نو زنم و نو وزین مرا بوزه
هوش مصنوعی: بگو که چقدر می‌خواهی وعده بدهی؟ من امید تازه‌ای دارم و به خاطر نوید تو خود را به زحمت می‌اندازم.
هزار جان به فدای تو قاسمی بر باد
بداد و درد تو او را به صد جفا بوزه
هوش مصنوعی: هزار جان برای تو فدای تو آماده است، اما قاسمی با درد تو به شدت رنجیده و به او بسیار ظلم شده است.