شمارهٔ ۴
قبله جان من تویی، گیل فرشته رنگ و بو
ماه سپهر مکرمت، سرو ریاض آرزو
گیل نهای، فرشتهای، وز دل و جان سرشتهای
گیل که بو؟ که بو چنین حوروَش و فرشتهخو؟
می دل و دین تی فدا، خوا ببری که وس خوشی
قبله تویی، کجا روم شهر به شهر و کو به کو؟
تی سر زلف مشکبو، آنچه به من کری ز جان
شرح دهم، اگر بود، با تو مجال، مو به مو
آینه را اگر رسد عکس جمال تو دمی
کی رسد آنکه باشدش با تو مجال روبهرو؟
دوش به غمزه گفتهای: او ز نما ترا به غم
نوبت دیگر از کرم قصه دوش باز گو
گفتمش: ای مراد جان، وعده وصل کردهای
گفت که: آن حکایتا وا مطلب، که آن بشو
گفتمش: ای عزیز من، خوار شدم ز عشق تو
گفت که: نانه خوار بین، کاوره فن لا و لو
گفتم: عاشق تویم، چیست بگو دوای من؟
گفت: مگوی این سخن، بیتو مرا به سر بشو
قاسمی از فراق و غم گم شد و بیخبر ز خود
گم شده فراق را از کرم تو و از جو
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
قبله جان من تویی، گیل فرشته رنگ و بو
ماه سپهر مکرمت، سرو ریاض آرزو
هوش مصنوعی: تو قبلهی جان منی، ای گلی که رنگ و بویت مانند فرشته است، و ای ماهی که در آسمان مکرمت میدرخشی، تو درخت سروی هستی که آرزوهایم به تو وابسته است.
گیل نهای، فرشتهای، وز دل و جان سرشتهای
گیل که بو؟ که بو چنین حوروَش و فرشتهخو؟
هوش مصنوعی: ای گیل، تو نه تنها یک انسان معمولی هستی، بلکه فرشتهای هستی که با تمام وجود و احساساتت ساخته شدهای. تو چه کسی هستی که اینچنین زیبایی و لطافت در چهرهات موج میزند؟
می دل و دین تی فدا، خوا ببری که وس خوشی
قبله تویی، کجا روم شهر به شهر و کو به کو؟
هوش مصنوعی: دل و دینم را فدای تو میکنم، زیرا تو هدف و خوشی من هستی. نمیدانم باید به کجا بروم، از شهر به شهر و از کوچه به کوچه، وقتی که تو قبلهام هستی.
تی سر زلف مشکبو، آنچه به من کری ز جان
شرح دهم، اگر بود، با تو مجال، مو به مو
هوش مصنوعی: موهای زیبای تو که عطر مشک میدهد، اگر فرصتی بود، هر آنچه از جانم میخواهم بگویم، بهطور دقیق و کامل برایت بیان میکردم.
آینه را اگر رسد عکس جمال تو دمی
کی رسد آنکه باشدش با تو مجال روبهرو؟
هوش مصنوعی: اگر آینه لحظهای تصویر زیبایی تو را ببیند، آیا هیچگاه کسی پیدا میشود که همچون تو در برابرش باشد؟
دوش به غمزه گفتهای: او ز نما ترا به غم
نوبت دیگر از کرم قصه دوش باز گو
هوش مصنوعی: دیشب به لطافت به تو گفتم که او به زیباییات نگاه کرده است، و حالا با مهربانی از تو خواهش دارم که داستان دیشب را دوباره برایم تعریف کنی.
گفتمش: ای مراد جان، وعده وصل کردهای
گفت که: آن حکایتا وا مطلب، که آن بشو
هوش مصنوعی: به او گفتم: ای خواسته دل، تو وعده دیدار دادهای. او پاسخ داد که: آن داستان را فراموش کن و به اصل مطلب بپرداز.
گفتمش: ای عزیز من، خوار شدم ز عشق تو
گفت که: نانه خوار بین، کاوره فن لا و لو
هوش مصنوعی: به او گفتم: ای محبوب من، به خاطر عشق تو به ذلت و خواری افتادهام. او پاسخ داد: کسی که در عشق دچار سختی میشود، نباید نگران باشد، چون این بخشی از راه است و در آن، امیدی نهفته است.
گفتم: عاشق تویم، چیست بگو دوای من؟
گفت: مگوی این سخن، بیتو مرا به سر بشو
هوش مصنوعی: گفتم: من عاشق تو هستم، بگو چه چیزی درمان من است؟ او پاسخ داد: این حرف را نزن، چون بدون تو نمیتوانم زندگی کنم.
قاسمی از فراق و غم گم شد و بیخبر ز خود
گم شده فراق را از کرم تو و از جو
هوش مصنوعی: قاسمی در اثر دوری و غم، گم شده و بیخبر از خودش، دلسردی ناشی از دوری را با لطف تو و از احساسات عمیقش از دل میبرد.