گنجور

شمارهٔ ۹۴

آن را که قبله اش رخ خورشید انورست
اعراض گر کند، بهمه روی کافرست
عاشق بیار واصل و عاقل بهانه جوی
صوفی برغم واصل و چون حلقه بر درست
واعظ، مگو که: عشق روانیست در طریق
پنداشتی که ملک دو عالم مثمرست
زین بیشتر عداوت با اهل دل مکن
شرعی معین آمد و عشقی مقررست
آن را که عشق نیست درین راه غافلست
سنور راه ماست اگر خود غضنفرست
زاهد بزهد مایل و صوفی باعتقاد
عارف درین میانه چو کبریت احمرست
جان در سماع عشق تو مستست و چاره نیست
شوقی مولد آمد و عشقی قلندرست
باد صبا چو بوی تو آورد در چمن
جانها فدای رایحه روح پرورست
بر جان قاسمی نظری کن ز روی لطف
زان جا که آفتاب ضمیر منورست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن را که قبله اش رخ خورشید انورست
اعراض گر کند، بهمه روی کافرست
هوش مصنوعی: اگر کسی که هدف و یا نقطه‌ی امیدش نور و روشنی خورشید است، از آن روی بگرداند، به هر شکلی که باشد، او در حقیقت کافر است.
عاشق بیار واصل و عاقل بهانه جوی
صوفی برغم واصل و چون حلقه بر درست
هوش مصنوعی: عاشق حقیقی باید به درک و معرفت دست یابد و عاقل همواره در تلاش برای یافتن بهانه‌هایی است. درحالی‌که صوفی به دنبال وصل و اتحاد است، باید از زوایه‌ای درست به این مسائل بنگرد.
واعظ، مگو که: عشق روانیست در طریق
پنداشتی که ملک دو عالم مثمرست
هوش مصنوعی: ای واعظ، نگو که عشق فقط یک احساس زودگذر است. تو گمان کرده‌ای که دنیا و آنچه در آن است، نتیجه‌ی اعمال و رفتارهای خوب است.
زین بیشتر عداوت با اهل دل مکن
شرعی معین آمد و عشقی مقررست
هوش مصنوعی: بیش از این با دوستان و اهل دل دشمنی نکن، چرا که دستوری مشخص آمده و عشقی پایدار جا دارد.
آن را که عشق نیست درین راه غافلست
سنور راه ماست اگر خود غضنفرست
هوش مصنوعی: کسی که عشق و علاقه‌ای به این مسیر ندارد، در واقع از آن غافل مانده است. به نوعی، عشق و اشتیاق می‌تواند راهنمای ما باشد، حتی اگر ظاهر ما مانند یک شیر خشمگین باشد.
زاهد بزهد مایل و صوفی باعتقاد
عارف درین میانه چو کبریت احمرست
هوش مصنوعی: زاهد به زهد خود گرایش دارد و صوفی با اعتقادش به عرفان، اما در این میان، کسی که به حقیقت دست یافته و واقعاً آگاه است، مانند زعفران نایاب و با ارزش است.
جان در سماع عشق تو مستست و چاره نیست
شوقی مولد آمد و عشقی قلندرست
هوش مصنوعی: دل در حال سرمستی و شادی از عشق تو به سر می‌برد و نه راهی برای فرار از این شوق هست و نه راهی برای رهایی از این عشق دیوانه‌وار.
باد صبا چو بوی تو آورد در چمن
جانها فدای رایحه روح پرورست
هوش مصنوعی: باد صبا با خود عطر تو را به چمن آورد و جان‌ها فدای بوی دلنواز و روح‌افزای توست.
بر جان قاسمی نظری کن ز روی لطف
زان جا که آفتاب ضمیر منورست
هوش مصنوعی: به جان قاسمی با مهربانی نگاهی بیفکن، از آنجایی که خورشید درخشان وجود من است.