شمارهٔ ۹
جگر پردرد و دل پرخون و جان سرمست و ناپروا
شبم تاریک و مرکب لنگ و در سر مایه سودا
دوای خود نمی دانم، درین اندیشه حیرانم
بیا، ای ساقی باقی، بیار آن باده حمرا
چو شمعم پیش رویت من، گرم سر وا کنی از تن
شوم پیش رخت روشن، چو شمع استاده پا برجا
اگر هشیار و مستوری ز سر این سخن دوری
میان رهروان کوری ز سر قرب «اوادنا»
ازین دریای بی پایان اگر گوهر بدست آری
نگه دارش میان جان، مگو با هیچ کس عمدا
بیا، ای یار روحانی،بگو اسمای انسانی
چو میدانم که می دانی طریق علم «الاسما»
سخن از شرع و سنت گو به هشیاران صورت بین
حدیث از عشق سرمد ران بمجنونان ناپروا
مرا گویی: نشانی گو بما از عالم معنی
خبر از بی خبر پرسی، نشان از بی نشانی ها
الا، ای عشق سلطان وش، که اجمالی و تفصیلی
تویی حکمت، تویی قدرت، تویی زیباتر از زیبا
محمد را بمهمان بر، کنار خوان احسان بر
شراب از جام سبحان بر، که «سبحان الذی اسرا»
تو بنما روی میمون را، برافشان زلف میگون را
که می یابم ز بوی او نسیم جنت الماوا
اگر از اسم قهاری تجلی میکند باری
ببین، گر مرد اقراری، نشان طامة الکبرا
ز اول ذات را بشناس، پس اوصاف اللهی
که این اوصاف اللهی فذلک باشد از منها
پس آنگه عالم آثار و افعالست پیوسته
زهی حکمت، زهی قدرت، تعالی ربنا الاعلا
عجب در حسن یکتایی، عجب موزون و زیبایی
عجب شاه دلارایی، زهی یکتای بی همتا!
ز خوشید جمال او بهر وصفی که میگویم
همه ذرات میگویند: «شهدنا» بعد «آمنا»
بوحدانیت ذاتش گواهی میدهد هر دم
اگر خوشید، اگر ذره، اگر اعلی، اگر دانا
بهر سویی که گردیدم ترا دانستم و دیدم
زهی محسن، زهی احسان، زهی ماه جهان آرا
جهان مستان عشق تو، زهی دستان عشق تو
همه حیران عشق تو، اگر والی، اگر والا
بباید رفتن و خفتن، حدیث عشق بنهفتن
کجا شاید سخن گفتن ز اوصافی که لاتحصا؟
بپیشت خسرو خاقان شود با خاک ره یکسان
اگر یک گوهر رخشان بدست آری ازین دریا
بیا، ای جان خوش سودا، ببین نور تجلی را
خطاب مستطابی را بگو: «لبیک ما اوحا»
مگو «ارنی » بترس از منع «لن » در عالم معنی
که غرق بحر حیرت شد درین وادی دل موسا
دعا خوانان اورادی فراوانند در عالم
ولی سری دگر باشد دعا را با دم علیا
گران جانان «لا» مردند در ظلمات تاریکی
بسر بردند این ره را سبک روحان باستثنا
ولی بشنو ز من پندی،که بیرون آیی از بندی
گر از معنی خبر داری ممان در «لا» و در «الا»
تو در ظلمات تن ماندی، از آن خشنود و خوشحالی
اگر دین و دلی داری نگویی سوز ماتم را
عجب وابسته جسمی، مسما نیستی، اسمی
چو اهل عادت و رسمی چه گویم با تو، ای دانا؟
بصورت آدم و حوا بغایت روشنست، اما
بمعنی عقل و نفس کل مدان جز آدم و حوا
اگر هشیار و بیداری، ببین در قدرت باری
هزاران آدم وحوا زنا پیدا شده پیدا
الا، ای احمد مرسل، چراغ مسجد و منبر
تویی سید، تویی سرور، تویی مقصود از استقصا
شریعت از تو روشن شد، طریقت ها مبرهن شد
حقیقت ها معین شد، زهی یاسین، زهی طاها!
تویی مؤمن، تویی ایمان، تویی سرچشمه حیوان
تویی سلطان جاویدان، تویی مقصد، تویی اقصا
تو داری مقصد اقصی، تو داری قرب «اوادنی »
همه دردند و تو صافی، همه صافند و تو اصفا
زهر کامل که پیش آید کمالات تو بیش آید
مثال کاملان با تو مثال پشه با عنقا
بیا، قاسم، چه میگویی، چه میپوئی، چه میجویی؟
اگر امروز با اویی مگو افسانه فردا
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جگر پردرد و دل پرخون و جان سرمست و ناپروا
شبم تاریک و مرکب لنگ و در سر مایه سودا
هوش مصنوعی: دلم پر از درد و جانم سرشار از شوق و بیپروا است. در شب تاریک، شوقی در قلب من جاریست و حال و روزم به همراه دردها و آرزوهایم حالتی ناپایدار و نامطمئن دارد.
دوای خود نمی دانم، درین اندیشه حیرانم
بیا، ای ساقی باقی، بیار آن باده حمرا
هوش مصنوعی: من نمیدانم که درمان دردهای خود چیست و در این فکر گم شدهام. بیا، ای ساقی، و آن شراب قرمز را بیاور.
چو شمعم پیش رویت من، گرم سر وا کنی از تن
شوم پیش رخت روشن، چو شمع استاده پا برجا
هوش مصنوعی: من مانند شمعی هستم که در مقابل تو قرار دارد. وقتی که تو بر آتش وجود من بدمی، من ذوب میشوم و جلوهام را از دست میدهم. اما وقتی برپا هستم و در حضور تو میدرخشم، هنوز هم استوار و ثابت خواهم ماند.
اگر هشیار و مستوری ز سر این سخن دوری
میان رهروان کوری ز سر قرب «اوادنا»
هوش مصنوعی: اگر آگاه باشی و در عین حال پنهانکاری کنی، از این موضوع دوری کن؛ چرا که در میان راهروها، نابینایی وجود دارد که از نزدیکی ما بیخبر است.
ازین دریای بی پایان اگر گوهر بدست آری
نگه دارش میان جان، مگو با هیچ کس عمدا
هوش مصنوعی: اگر در این دریای بیپایان گوهر ارزشمندی پیدا کردی، آن را با تمام وجود حفظ کن و به کسی نگو.
بیا، ای یار روحانی،بگو اسمای انسانی
چو میدانم که می دانی طریق علم «الاسما»
هوش مصنوعی: بیا، ای دوست عزیز، بگو نامهای انسانی را، چرا که میدانم تو راه علم نامها را میدانی.
سخن از شرع و سنت گو به هشیاران صورت بین
حدیث از عشق سرمد ران بمجنونان ناپروا
هوش مصنوعی: در مورد اصول دین و قوانین اسلامی با کسانی که آگاه و بیدارند صحبت کن و از عشق بیپایان بگو، ولی از بیخیالی و شجاعت مجنونها دوری کن.
مرا گویی: نشانی گو بما از عالم معنی
خبر از بی خبر پرسی، نشان از بی نشانی ها
هوش مصنوعی: میگویی به من: نشانهای از عالم معنا بگو، از کسانی که از حقیقت بیخبرند سؤال میکنی، اما خود نشانی از عدم نشانیها را داری.
الا، ای عشق سلطان وش، که اجمالی و تفصیلی
تویی حکمت، تویی قدرت، تویی زیباتر از زیبا
هوش مصنوعی: ای عشق بزرگ و سلطنتی، تو خود خلاصه و تفصیل حکمت هستی، تو قدرتی، و تو زیباتر از تمام زیباییها.
محمد را بمهمان بر، کنار خوان احسان بر
شراب از جام سبحان بر، که «سبحان الذی اسرا»
هوش مصنوعی: محمد را به مهمانی ببر، کنار سفرهی احسان، از جام مقدس شراب بنوش که یادآور آیهای است که میگوید: "پاک و منزه است کسی که در یک شب بندگیاش را به سفر برد."
تو بنما روی میمون را، برافشان زلف میگون را
که می یابم ز بوی او نسیم جنت الماوا
هوش مصنوعی: لطفاً چهره زیبا و دلنشینت را به من نشان بده، و گیسوانت را به زیبایی پخش کن، زیرا با بوی خوش او، باد بهشت را احساس میکنم.
اگر از اسم قهاری تجلی میکند باری
ببین، گر مرد اقراری، نشان طامة الکبرا
هوش مصنوعی: اگر نشانهای از قهر و غضب الهی ظاهر شود، باید دقت کنی. اگر کسی که به حقایق واقف است، احساس کند که او در بروز این قهر نقشی ندارد، این نشاندهندهی عظمت و بزرگی آن مفهومی است که در پس این قهر وجود دارد.
ز اول ذات را بشناس، پس اوصاف اللهی
که این اوصاف اللهی فذلک باشد از منها
هوش مصنوعی: ابتدا ذات پروردگار را درک کن، سپس اوصاف الهی را بشناس، زیرا این اوصاف نشانههایی از همان ذات هستند.
پس آنگه عالم آثار و افعالست پیوسته
زهی حکمت، زهی قدرت، تعالی ربنا الاعلا
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که تمام وجود و کارهای عالم به شکل مداوم و با حکمت و قدرتی عظیم در حال تکوین و ظهور است. این زیبایی و شکوه، نشاندهندهی علو و تعالی پروردگار است.
عجب در حسن یکتایی، عجب موزون و زیبایی
عجب شاه دلارایی، زهی یکتای بی همتا!
هوش مصنوعی: چه شگفت انگیز است که تو در زیبایی یکتا هستی! چقدر هماهنگ و زیبا به نظر میرسی! تو مانند پادشاهی پرنعمت و بیهمتایی.
ز خوشید جمال او بهر وصفی که میگویم
همه ذرات میگویند: «شهدنا» بعد «آمنا»
هوش مصنوعی: چهره زیبای او به قدری دلانگیز است که هر چیزی که دربارهاش بگویم، تمام ذرات جهان به نشانه تصدیق میگویند: «ما شاهدش بودیم» و سپس «ما ایمان آوردیم».
بوحدانیت ذاتش گواهی میدهد هر دم
اگر خوشید، اگر ذره، اگر اعلی، اگر دانا
هوش مصنوعی: هر لحظه همه چیز، از خورشید و ذرات ریز گرفته تا موجودات برتر و دانا، گواهی میدهند بر یگانگی و حقیقت وجودی او.
بهر سویی که گردیدم ترا دانستم و دیدم
زهی محسن، زهی احسان، زهی ماه جهان آرا
هوش مصنوعی: هر جا که رفتم، تو را شناختم و دیدم. چه نیکوکاری و چه احسانی از تو سراغ دارم، تویی که مانند ماه، جهان را زیبا میکنی.
جهان مستان عشق تو، زهی دستان عشق تو
همه حیران عشق تو، اگر والی، اگر والا
هوش مصنوعی: عشق تو همچون دنیایی پر از شور و شوق است. دستانت به راستی اعجابآور است و همه به عشق تو حیران و شگفتزدهاند، چه تو حاکم باشی و چه دارای مقام والایی.
بباید رفتن و خفتن، حدیث عشق بنهفتن
کجا شاید سخن گفتن ز اوصافی که لاتحصا؟
هوش مصنوعی: باید رفت و خوابید و داستان عشق را مخفی نگه داشت. کجا میتوان درباره صفات او که هرگز شمارشپذیر نیستند، صحبت کرد؟
بپیشت خسرو خاقان شود با خاک ره یکسان
اگر یک گوهر رخشان بدست آری ازین دریا
هوش مصنوعی: اگر یک جواهر درخشان از این دریا به دست آوری، پیش پادشاهی بزرگ مثل خسرو خاقان، به یک اندازه با خاک و زمین خواهی بود.
بیا، ای جان خوش سودا، ببین نور تجلی را
خطاب مستطابی را بگو: «لبیک ما اوحا»
هوش مصنوعی: بیا، ای جان لطیف و نیکو، نوری که از ظهور حق میتابد را ببین و به صدای رازآلود آن پاسخ بده: «ما آمادهایم».
مگو «ارنی » بترس از منع «لن » در عالم معنی
که غرق بحر حیرت شد درین وادی دل موسا
هوش مصنوعی: فرمان نده که مرا ببینی، زیرا از نهی شدن در دنیای معنی بترس؛ چرا که دل موسی در این وادی حیرت غرق شده است.
دعا خوانان اورادی فراوانند در عالم
ولی سری دگر باشد دعا را با دم علیا
هوش مصنوعی: در دنیا افرادی زیادی وجود دارند که دعا میکنند و ذکرهای زیادی را میخوانند، اما ویژگی خاصی دعا وجود دارد که از نفس بلند و با عظمت علی گرفته شده است.
گران جانان «لا» مردند در ظلمات تاریکی
بسر بردند این ره را سبک روحان باستثنا
هوش مصنوعی: عزیزان با ارزش در تاریکی مرگ به سر میبرند، اما تنها روحهای پاک از این مسیر عبور میکنند.
ولی بشنو ز من پندی،که بیرون آیی از بندی
گر از معنی خبر داری ممان در «لا» و در «الا»
هوش مصنوعی: به تو توصیه میکنم که اگر میخواهی از بندهایی که آزارت میدهد رهایی یابی، باید از مفهوم عبارتهای «نه» و «جز» آگاه باشی.
تو در ظلمات تن ماندی، از آن خشنود و خوشحالی
اگر دین و دلی داری نگویی سوز ماتم را
هوش مصنوعی: تو در تاریکیهای جسم خود گرفتار شدهای و اگر از این وضعیت راضی و خوشحال هستی، باید بگویی که اگر دینی و احساسی داری، نباید درد و غم خود را پنهان کنی.
عجب وابسته جسمی، مسما نیستی، اسمی
چو اهل عادت و رسمی چه گویم با تو، ای دانا؟
هوش مصنوعی: عجب اینکه تو وابسته به جسم هستی، ولی در حقیقت وجودت به هیچ عنوان قابل تعریف نیست. با تو، ای دانا، چه بگویم؟ تو مانند آنهایی هستی که به عادات و رسمها پایبندند.
بصورت آدم و حوا بغایت روشنست، اما
بمعنی عقل و نفس کل مدان جز آدم و حوا
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که ظاهر آدم و حوا به روشنی قابل تشخیص است، اما در عمق و درک واقعی، نویسنده اشاره دارد که نباید تنها به آدم و حوا به عنوان نماد عقل و نفس کامل نگاه کنیم. به عبارت دیگر، فراتر از ظاهر، باید به مفاهیم عمیقتری توجه کرد.
اگر هشیار و بیداری، ببین در قدرت باری
هزاران آدم وحوا زنا پیدا شده پیدا
هوش مصنوعی: اگر آگاه و بیدار باشی، خواهی دید که در قدرت خداوند هزاران آدم و حوا در حال ارتکاب زنا هستند.
الا، ای احمد مرسل، چراغ مسجد و منبر
تویی سید، تویی سرور، تویی مقصود از استقصا
هوش مصنوعی: ای احمد، پیامبر، تو نور مسجد و منبر هستی. تو آقا و سرور همه هستی و مقصود از تمام جستجوها و درخواستها تویی.
شریعت از تو روشن شد، طریقت ها مبرهن شد
حقیقت ها معین شد، زهی یاسین، زهی طاها!
هوش مصنوعی: آیین و قوانین از وجود تو مشخص گردید، راه و روشهای روحانی بر ما روشن شد و حقیقتها نمایان شدند. ای یاسین، ای طاها! تو ای کاش برکت بینظیری هستی!
تویی مؤمن، تویی ایمان، تویی سرچشمه حیوان
تویی سلطان جاویدان، تویی مقصد، تویی اقصا
هوش مصنوعی: تو اساسی برای ایمان و بوجود آورنده آنی. تو منشأ زندگی و حیات هستی. تو سلطانی بینهایت و جاودانهای. تو هدف نهایی و دوردست ما هستی.
تو داری مقصد اقصی، تو داری قرب «اوادنی »
همه دردند و تو صافی، همه صافند و تو اصفا
هوش مصنوعی: تو به دورترین هدفها میرسید، و از نزدیکترین نقاط هم به تو نزدیک میشوند. تمامی دردها و مشکلات بر تو سایه میافکنند، اما تو بیدرد و خالصی، در حالی که همه ساحتها و افراد دیگر میتوانند صاف و ساده به نظر برسند، تو باطنی از پاکی و صفا داری.
زهر کامل که پیش آید کمالات تو بیش آید
مثال کاملان با تو مثال پشه با عنقا
هوش مصنوعی: هرگاه زهرِ کامل به تو نزدیک شود، تمام کمالات تو به اوج میرسد؛ فرقی نمیکند که تو در چه سطحی باشی، مثال کاملان تو را به یاد پشهای میاندازد که در برابر پرندهای بزرگ و افسانهای مثل عنقا قرار گرفته است.
بیا، قاسم، چه میگویی، چه میپوئی، چه میجویی؟
اگر امروز با اویی مگو افسانه فردا
هوش مصنوعی: بیا قاسم، درباره چه چیزی صحبت میکنی، چه چیزی را میخواهی، چه چیزی را دنبال میکنی؟ اگر امروز با او هستی، دربارهی فردا صحبت نکن.