گنجور

شمارهٔ ۸۴

دیده ام تا بر رخ آن گل عذار افتاده است
اشک سرخم بر رخ زرد آشکار افتاده است
هر کسی را اختیاری هست در عالم، مرا
عشق او بر هر دو عالم اختیار افتاده است
مست و حیران و خرابم از کمال حسن یار
تا دو چشم نرگسینش در خمار افتاده است
گفتمش: عمر عزیز، آخر خرابم از غمت
ز آتش عشق توام جان در شرار افتاده است
از کمال کبریا محبوب سویم ننگریست
گفت: ما را چون تو هر جا صد هزار افتاده است
گفتم : آخر جز پریشانی ندارم هیچ کار
تا مرا با زلف مشکین تو کار افتاده است
گفت: قاسم، بر سر خاک مذلت پیش من
چون تو بسیاری پریشان روزگار افتاده است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دیده ام تا بر رخ آن گل عذار افتاده است
اشک سرخم بر رخ زرد آشکار افتاده است
هوش مصنوعی: چشمم شاهد بوده که بر چهره آن گل زیبا اشک من به وضوح بر صورت زردم نمایان شده است.
هر کسی را اختیاری هست در عالم، مرا
عشق او بر هر دو عالم اختیار افتاده است
هوش مصنوعی: هر شخص در این جهان مختار است و می‌تواند انتخاب‌هایی داشته باشد، اما من به خاطر عشق، تمام اختیاراتم را به او واگذار کرده‌ام.
مست و حیران و خرابم از کمال حسن یار
تا دو چشم نرگسینش در خمار افتاده است
هوش مصنوعی: من از زیبایی کامل یار به شدت مست و سردرگم هستم، زیرا چشمانش مانند گل نرگس در حال خماری و بی‌تابی هستند.
گفتمش: عمر عزیز، آخر خرابم از غمت
ز آتش عشق توام جان در شرار افتاده است
هوش مصنوعی: به او گفتم: عمر گرانبها، به راستی که از غم تو در عذابم. عشق تو همچون آتش است و جانم در شعله‌های آن در حال سوختن است.
از کمال کبریا محبوب سویم ننگریست
گفت: ما را چون تو هر جا صد هزار افتاده است
هوش مصنوعی: به خاطر عظمت و بزرگی‌اش، محبوب من به حال من توجهی نکرد و گفت: مثل تو در هر جا، صدها هزار نفر دیگر نیز هستند که به زمین افتاده‌اند.
گفتم : آخر جز پریشانی ندارم هیچ کار
تا مرا با زلف مشکین تو کار افتاده است
هوش مصنوعی: من به او گفتم که جز پریشانی و بی‌هویتی چیزی ندارم، چرا که همه‌کارم به زلف‌های سیاه تو وابسته شده است.
گفت: قاسم، بر سر خاک مذلت پیش من
چون تو بسیاری پریشان روزگار افتاده است
هوش مصنوعی: قاسم گفت: در اینجا، بر روی خاکی که نشانه ذلت است، بسیاری از افرادی که روزگارشان به هم ریخته، مانند تو به زمین افتاده‌اند.