گنجور

شمارهٔ ۶۸۱

غرق آن بحر محیطست دل شیدایی
غرق آن بحر چنان شو،که ازو برنایی
طبل پنهان مزن،ای دوست، دگر زیر گلیم
که کلیمی و ملک سای و فلک فرسایی
تا دل از زنگ هوی پاک نگردد هرگز
نتوان گفت که: چون آینه روشن رایی
ز کحا میرسی،ای یار،چنین شنگ و لطیف؟
بکجا میروی،ای دوست،بدین زیبایی؟
تو پس پرده و دلها همه غرقند بخون
پرده بردار، که خورشید جهان آرایی
روی آن یار بهر حال عیانست، ببین
نقد را باش چرا در گرو فردایی؟
قاسم ازجام می عشق حیات جان یافت
زاهدا، باده بکش،باد چه می پیمایی؟

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

غرق آن بحر محیطست دل شیدایی
غرق آن بحر چنان شو،که ازو برنایی
هوش مصنوعی: دل شیدا در دریا و عمق احساسات غرق شده است. چنان در این دریا غرق شو که دیگر نیازی به رفتن به کنار آن نداشته باشی و خود را از آن جدا نکنی.
طبل پنهان مزن،ای دوست، دگر زیر گلیم
که کلیمی و ملک سای و فلک فرسایی
هوش مصنوعی: ای دوست، دیگر زیر فرش نزن، چرا که تو هم چون یهودی هستی و پادشاهی و آسمان را به بازی می‌گیری.
تا دل از زنگ هوی پاک نگردد هرگز
نتوان گفت که: چون آینه روشن رایی
هوش مصنوعی: تا زمانی که دل از آلودگی‌های دنیوی پاک نشود، هرگز نمی‌توان گفت که انسان مانند آینه‌ای روشن و شفاف است.
ز کحا میرسی،ای یار،چنین شنگ و لطیف؟
بکجا میروی،ای دوست،بدین زیبایی؟
هوش مصنوعی: عزیز من، از کجا آمده‌ای که این‌قدر شاداب و لطیف هستی؟ به کجا می‌روی که این زیبایی را با خود می‌بری؟
تو پس پرده و دلها همه غرقند بخون
پرده بردار، که خورشید جهان آرایی
هوش مصنوعی: تو در پس پرده قرار داری و دل‌ها همه غرق در غم و اندوه هستند. پرده را کنار بزن تا نور خورشید که زینت‌بخش جهان است، را نشان دهی.
روی آن یار بهر حال عیانست، ببین
نقد را باش چرا در گرو فردایی؟
هوش مصنوعی: محبوب همیشه در دسترس و آشکار است، پس چرا بابت چیزی که هنوز نیامده، در انتظار بمانیم؟
قاسم ازجام می عشق حیات جان یافت
زاهدا، باده بکش،باد چه می پیمایی؟
هوش مصنوعی: قاسم از جام عشق زندگی تازه‌ای به دست آورد. ای زاهد، چرا به فکر چیزی دیگری هستی؟ بیا و مشغول نوشیدن باده شو.