گنجور

شمارهٔ ۶۴۸

با روی دل فروزت عیشیست جاودانی
ای منبع مکارم وی معدن امانی
عیشیست جاودانی، گر ره بری بدانی
بر چهره مشعشع گیسوی ارغوانی
از جان خبر نداری، انکار عشق داری
با تو کسی چه گوید؟ ای مرد کندلانی
در بند هر دو عالم بگشاد عشق محکم
در بند ره نه ای تو، در بند آب و نانی
جان سه باره او را «ثالث ثلاثه » گوید
ثالث چگونه باشد، آنجا که نیست ثانی؟
چون خامه ام براندی، رفتم بسر، چه گویم؟
خوش باشد ار زمانی؟ چون نامه ام بخوانی
گفتی که: روزکی چند در هجر ما سر بر
امری محال باشد بی دوست زندگانی
گفتم بپیر غافل، چون زین جهان برون شد:
تا خود چگونه باشد احوال آن جهانی
زنهار! جان قاسم، در خویشتن مشو گم
بر فطرت یقینی، در حضرت عیانی

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

با روی دل فروزت عیشیست جاودانی
ای منبع مکارم وی معدن امانی
هوش مصنوعی: با چهره زیبا و دلپذیر تو، لحظاتی شاداب و ابدی وجود دارد. ای منبع فضل و نیکی، تو همچون معادن ثروتی هستی که به انسان آرامش و امنیت می‌بخشد.
عیشیست جاودانی، گر ره بری بدانی
بر چهره مشعشع گیسوی ارغوانی
هوش مصنوعی: اگر راه درست را بشناسی، زندگی ای جاودان و خوشی خواهی داشت، در صورتی که بر چهره‌ای درخشان با موهای زیبا و خوش‌رنگ نگاه کنی.
از جان خبر نداری، انکار عشق داری
با تو کسی چه گوید؟ ای مرد کندلانی
هوش مصنوعی: تو از درد و عواطف خود بی‌خبری و عشق را رد می‌کنی، اما کسی نمی‌داند که باید چه چیزی به تو بگوید، ای مردی که به وضع خود بی‌توجهی.
در بند هر دو عالم بگشاد عشق محکم
در بند ره نه ای تو، در بند آب و نانی
هوش مصنوعی: عشق، راهی برای رهایی از این دو جهان فراهم کرده است. تو اما در قید و بند چیزهای مادی مثل آب و نان هستی و از این راه آزاد نشده‌ای.
جان سه باره او را «ثالث ثلاثه » گوید
ثالث چگونه باشد، آنجا که نیست ثانی؟
هوش مصنوعی: جان سه بار او را «سوم» می‌گوید. چگونه ممکن است سوم باشد، در جایی که دومی وجود ندارد؟
چون خامه ام براندی، رفتم بسر، چه گویم؟
خوش باشد ار زمانی؟ چون نامه ام بخوانی
هوش مصنوعی: وقتی که قلمم را در دست گرفتی و آن را براندی، به کجا می‌روم؟ چه بگویم؟ اگر زمانی به خوبی بخوانی‌اش، خوشحال می‌شوم.
گفتی که: روزکی چند در هجر ما سر بر
امری محال باشد بی دوست زندگانی
هوش مصنوعی: گفتی که: چند روزی می‌توان بدون دوست و در دوری او زندگی کرد، این کاری غیرممکن است.
گفتم بپیر غافل، چون زین جهان برون شد:
تا خود چگونه باشد احوال آن جهانی
هوش مصنوعی: به او گفتم، ای پیر بی‌خبر، هنگامی که از این جهان خارج شوی، وضعیت آن جهان چگونه خواهد بود؟
زنهار! جان قاسم، در خویشتن مشو گم
بر فطرت یقینی، در حضرت عیانی
هوش مصنوعی: توجه کن! ای قاسم، در خودت گم نشو، بر روی فطرت واقعی و آگاهی واضح خود تمرکز کن.