شمارهٔ ۶۲۶
میسرت نشود عاشقی و مستوری
بوصل راه نیابی، بوصف مغروری
اگرچه قبله شهری، ازین حدیث ملاف
که این سخن ز تو دورست و تو ازین دوری
بعشق راه نیابی، بگنج و مال و منال
اگر بگنج فریدون و جاه فغفوری
چو آفتاب رخ یار در جهان پیداست
ولیک سد عظیمست علت کوری
رسید نعمت و عشرت، رسید دولت و جاه
که: میخورید عزیزان ولی بدستوری
مرا بقرب جناب تو آشنایی ده
بجان دوست، که آشفته ام ز مهجوری
بیار ساقی جانها، که قاسمی تشنه است
شراب ناب «انا الحق » ز جام منصوری
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
میسرت نشود عاشقی و مستوری
بوصل راه نیابی، بوصف مغروری
هوش مصنوعی: اگر نتوانی عاشق شوی و خود را پنهان کنی، هرگز به وصال محبوب نخواهی رسید و توصیف غرش و خودبزرگبینی را نخواهی فهمید.
اگرچه قبله شهری، ازین حدیث ملاف
که این سخن ز تو دورست و تو ازین دوری
هوش مصنوعی: با اینکه تو را به عنوان محور و هدفی برای این شهر میشناسند، اما این سخن که به تو نسبت داده میشود، از حقیقت دور است و تو خود نیز از این دوری آگاه هستی.
بعشق راه نیابی، بگنج و مال و منال
اگر بگنج فریدون و جاه فغفوری
هوش مصنوعی: اگر به عشق نرسیدی، هرگز از ثروت و مال و مقام نیز بهرهمند نخواهی شد، حتی اگر دارای گنجهای فریدون و بزرگی فغفوری باشی.
چو آفتاب رخ یار در جهان پیداست
ولیک سد عظیمست علت کوری
هوش مصنوعی: وقتی که چهره دوست همچون آفتاب در دنیا روشن و نمایان است، اما مانع بزرگی وجود دارد که باعث نادیده گرفتن آن میشود.
رسید نعمت و عشرت، رسید دولت و جاه
که: میخورید عزیزان ولی بدستوری
هوش مصنوعی: به شما خوشبختی و ثروت رسید و مقام و سوادی هم پیدا کردید. در این حال، عزیزان، در حال لذت بردن از این نعمتها هستید، اما همه چیز تحت یک نظم و چهارچوب مشخص است.
مرا بقرب جناب تو آشنایی ده
بجان دوست، که آشفته ام ز مهجوری
هوش مصنوعی: به من نزدیکی به مقام تو را عطا کن، ای محبوب، که دل دوست به خاطر جدایی از تو آشفت و ناآرام است.
بیار ساقی جانها، که قاسمی تشنه است
شراب ناب «انا الحق » ز جام منصوری
هوش مصنوعی: ای ساقی جانها را بیاور، که قاسمی در حال تشنگی است و نیاز به شراب ناب «انا الحق» از جام منصوری دارد.