گنجور

شمارهٔ ۶۰۹

ای دل عشاق را بروی تو شادی
غایت مقصود و منتهای مرادی
در دلم آتش نهاده ای، چه توان گفت؟
هرچه نهادی بجای خویش نهادی
آتش عشق تو بود بادی دولت
باد روانم فدای آتش بادی!
دولت وصل ارچه بس عظیم بلندست
از تو توان خواستن، که شاه جوادی
جمله ذرات مست نور تجلیست
تا تو ز خورشید حسن پرده گشادی
زلف ترا هر که یافت ضال و مضل شد
روی ترا هر که دید مهدی و هادی
قاسم، ازین می بخود میا، که دریغست
جانب محنت شدن ز معدن شادی

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای دل عشاق را بروی تو شادی
غایت مقصود و منتهای مرادی
هوش مصنوعی: ای دل، شادی و خوشی برای عاشقان به تو وابسته است و این نکته اوج آرزوها و هدف نهایی آنهاست.
در دلم آتش نهاده ای، چه توان گفت؟
هرچه نهادی بجای خویش نهادی
هوش مصنوعی: در دل من آتش برپاست، چه می‌توان گفت؟ هر آنچه را که در دل من قرار داده‌ای، خودت هم در آنجا هستی.
آتش عشق تو بود بادی دولت
باد روانم فدای آتش بادی!
هوش مصنوعی: شعله عشق تو همانند بادی است که بر جانم تأثیر می‌گذارد و من به خاطر این عشق آماده‌ام هرچه دارم را فدای این آتش کنم!
دولت وصل ارچه بس عظیم بلندست
از تو توان خواستن، که شاه جوادی
هوش مصنوعی: حتی اگر نعمت وصل و رابطه‌ی نزدیک بسیار بزرگ و باارزش باشد، اما تو می‌توانی از آن بخواهی، زیرا تو مقام و شرافتی همچون شاه را داری.
جمله ذرات مست نور تجلیست
تا تو ز خورشید حسن پرده گشادی
هوش مصنوعی: تمام ذرات جهان تحت تاثیر نور وجود تو هستند، تا جایی که تو پرده از زیبایی خورشید بر می‌داری.
زلف ترا هر که یافت ضال و مضل شد
روی ترا هر که دید مهدی و هادی
هوش مصنوعی: هر کسی که زلف تو را ببیند، گمراه و سرگردان می‌شود و هر کس که چهره‌ات را ببیند، برای او راهنمایی و هدایت می‌آوری.
قاسم، ازین می بخود میا، که دریغست
جانب محنت شدن ز معدن شادی
هوش مصنوعی: قاسم، نگران نباش که از خوشی به دردسر بیفتی، چون این کار اشتباه است.