گنجور

شمارهٔ ۶۰۳

به جان تو، که خمارم به غایت، ای چلبی
بریز باده حمرا به شیشه حلبی
چو مست جام «اناالحق » شوم، چنانکه مپرس
هم از تو در تو گریزم ز شرم بی ادبی
همیشه حسن سبب را بجان خریدارم
بدان سبب که تو، ای جان، مسبب سببی
اگر بعشق شوی آشنا عیان بینی
هزار شیوه شیرین، هزار بوالعجبی
مگو حبیب عجم را که: غافل از عربیست
زبان او عجم آمد، روان او عربی
هزار درد درون داشتم، چو رو بنمود
«فزال لی تعبی » و «و زاد لی طربی »
نسب حقیقت عشقست، اگر خبر داری
مگو بمجلس مستان فسانه نسبی
چو آفتاب برقصیم و مست و خوش حالیم
برو، تو ناصح، ازین جا، که عقده ذنبی
نیاز قاسم بیچاره از کرم بپذیر
«حبیبی، انت رجایی و انت منقلبی »

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به جان تو، که خمارم به غایت، ای چلبی
بریز باده حمرا به شیشه حلبی
هوش مصنوعی: به جان تو، که خیلی حال و هوای مستی دارم، ای زیبا، باده قرمز را در بطری فلزی بریز.
چو مست جام «اناالحق » شوم، چنانکه مپرس
هم از تو در تو گریزم ز شرم بی ادبی
هوش مصنوعی: زمانی که در حال نوشیدن جام حقیقت هستم، به گونه‌ای غرق در آن می‌شوم که حتی از تو هم دور می‌شوم، زیرا از شرم بی‌ادبی چنین رفتار می‌کنم.
همیشه حسن سبب را بجان خریدارم
بدان سبب که تو، ای جان، مسبب سببی
هوش مصنوعی: همیشه برای خریدار علت و لحظه را می‌پسندم، زیرا تو خود، ای جان، اصلی‌ترین دلیل و علت همه چیز هستی.
اگر بعشق شوی آشنا عیان بینی
هزار شیوه شیرین، هزار بوالعجبی
هوش مصنوعی: اگر به عشق روی بیاوری، به روشنی هزاران شیوه شیرین و هزاران شگفتی را خواهی دید.
مگو حبیب عجم را که: غافل از عربیست
زبان او عجم آمد، روان او عربی
هوش مصنوعی: نمی‌توانی بگویی که دوست عجم (غیر عرب) از زبان عربی غافل است، زیرا هرچند زبان او عجم است، اما روح و جانش عربی است.
هزار درد درون داشتم، چو رو بنمود
«فزال لی تعبی » و «و زاد لی طربی »
هوش مصنوعی: من هزاران درد و رنج در وجودم داشتم، اما وقتی او به من نگاه کرد، همه آن دردها به فراموشی سپرده شدند و شادی و سروری برایم به ارمغان آورد.
نسب حقیقت عشقست، اگر خبر داری
مگو بمجلس مستان فسانه نسبی
هوش مصنوعی: عشق ارتباطی واقعی و عمیق دارد. اگر از این حقیقت آگاهی داری، دیگر در جمع خوش‌گذران‌ها درباره‌اش سخن نگو و به افسانه‌ها نپرداز.
چو آفتاب برقصیم و مست و خوش حالیم
برو، تو ناصح، ازین جا، که عقده ذنبی
هوش مصنوعی: ما مانند آفتاب شاد و سرمست در حال رقص هستیم، پس ای نصیحت‌گو، از اینجا برو که دل‌هایمان از گناه پر است.
نیاز قاسم بیچاره از کرم بپذیر
«حبیبی، انت رجایی و انت منقلبی »
هوش مصنوعی: قاسم، بیچاره، از روی کرم و لطفت کمک می‌خواهد. ای محبوب، تو امید من هستی و به تو توکل دارم.