شمارهٔ ۵۸۲
ای خیالت عقل کل را در گمان انداخته
نقش فیض لامکان اندر مکان انداخته
گفته راز خویشتن در کاروان عاشقان
زین حکایت شورشی در کاروان انداخته
عشق دیوانه دلم را برده از دین تا بدیر
های و هویی در میان عاشقان انداخته
راز خود را فاش کرده از زبان این و آن
تهمتی در گردن پیر مغان انداخته
زلف زیبای تو آن ساعت که بر روی اوفتاد
عکس سنبل بین میان ارغوان انداخته
یک سخن از زلف خود فرموده با باد صبا
فتنه ای اندر میان شب روان انداخته
قاسمی بشنید از ذوق وصالت شمهای
زین بشارتها کله بر آسمان انداخته
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای خیالت عقل کل را در گمان انداخته
نقش فیض لامکان اندر مکان انداخته
هوش مصنوعی: ای خیال تو، باعث شده است که عقل کامل نیز در فکر بیفتد و تصور کند که نعمتهای بینهایت در یک مکان محدود قرار گرفتهاند.
گفته راز خویشتن در کاروان عاشقان
زین حکایت شورشی در کاروان انداخته
هوش مصنوعی: در میان عاشقان، داستانی از راز خود را بیان کردهام و این باعث شده است که غوغایی در میان آنها به پا شود.
عشق دیوانه دلم را برده از دین تا بدیر
های و هویی در میان عاشقان انداخته
هوش مصنوعی: عشق باعث شده که دل من از هر نوع اعتقادی فاصله بگیرد و در دل عاشقان، جوی و هیاهو به وجود آورده است.
راز خود را فاش کرده از زبان این و آن
تهمتی در گردن پیر مغان انداخته
هوش مصنوعی: او راز خود را از زبان دیگران فاش کرده و به این ترتیب، تهمتی را به گردن پیر مغان انداخته است.
زلف زیبای تو آن ساعت که بر روی اوفتاد
عکس سنبل بین میان ارغوان انداخته
هوش مصنوعی: در آن لحظه که زلف زیبایت بر روی زمین افتاد، تصویری شگفتانگیز شبیه به سنبل در میان گلهای ارغوانی ایجاد کرد.
یک سخن از زلف خود فرموده با باد صبا
فتنه ای اندر میان شب روان انداخته
هوش مصنوعی: یک کلام از گیسوان خود به باد صبا گفته و در دل شب، فتنه و آشوبی به پا کرده است.
قاسمی بشنید از ذوق وصالت شمهای
زین بشارتها کله بر آسمان انداخته
هوش مصنوعی: قاسمی از شادی و خوشحالی ناشی از وصال محبوبش، نشانههایی از این خوشبختی را به آسمان میفرستد و سرش را به افقهای بلند میبرد.